English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
special vertict رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
Other Matches
wellŠwhat of it? چه نتیجهای ازان بدست می اید
no-show <idiom> شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
To stabilize prices . قیمت ها راثابت نگاهداشتن
to p a thing to be false کذب چیزی راثابت کردن
to demonstrate a proposition قضیهای را اثبات کردن
theorematic متضمن برهان قضیهای
consequential نتیجهای
consecutive نتیجهای
prosyllogism قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
porism قضیهای که از راه حلهای بیشماربرای یک مسئله نشان میدهد
accusative رایی
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
serve someone right <idiom> تنبیه یا نتیجهای که شخص سزاوارش است
way wardness خود رایی
unanimity هم رایی یکدلی
self determinism خود رایی
self determination خود رایی
frowardly از روی خود رایی
self will خود رایی هوای نفس
compact چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacts چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
compacting چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
separate opinion رایی که نافربه مسائل مختلف باشد
privy or sealed رایی که در غیاب دادگاه بمدیردفتردادگاه اده میشود
fixes تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
fix تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
resist ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisted ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
effective دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
(a) case in point <idiom> مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
therefter ازان پس
away پس ازان
thence پس ازان
afterwards پس ازان
therefter پس ازان
thereof=of that ازان
thereafter بعد ازان
therein ازان حیث
eftsoon اندکی پس ازان
long a مدتهاپس ازان
it is all greek to me ازان سودرنمیاورم
subsequent to that event پس ازان رویداد
this is inferior to that این ازان
it is pervious to light روشنایی ازان می گذرد
he is not of that stamp ازان جنس نیست
next نزدیک ترین پس ازان
this is better than that این ازان بهتراست
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
dye wood چوبی که ازان رنگ میگیرند
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
dice box پیالهای که طاس را ازان میریزند
to gut a book مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
fitch موی راسویاقلم مویی که ازان بسازند
it is not d. نمیتوان ازان صرف نظر کرد
feed door دری که ازان سوخت درکوره میریزند
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
mofette دهانهای که ازان دمه بد بو بیرون اید
it came to my knowledge من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
secernent اندامی که چیزی ازان تراوش کند
fly amanita یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
fly agaric یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
castles میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
to slit hide into thongs پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
fustic یکجورچوب زردکه رنگ پستهای ازان میگیرند
castle میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
fly bane یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
one's pet aversion چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
it savours of revenge بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
occurence وقوع
incidence وقوع
outbreaks وقوع
occurance وقوع
occurrence وقوع
occurrences وقوع
outbreak وقوع
far between کم وقوع
chock قطعه فلزی 2 شاخه که طنای مهار ازان میگذرد
redan استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
pete cock شیر کوچک که ازان هوا یابخار بیرون می اید
giants stride تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
to say grace دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
frequentness کثرت وقوع
come off وقوع یافتن
come through وقوع یافتن
interjacency وقوع در میان
infrequency ندرت وقوع
recurrenge وقوع مکرر
externality وقوع درخارج
rede وقوع مصلحت
the scene is laid in paris جای وقوع
centricity وقوع درمرکز
contingency احتمال وقوع
presence وقوع وتکرار
imminence قرابت وقوع
incidence تصادف وقوع
frequencies کثرت وقوع
contingencies احتمال وقوع
scenes جای وقوع
frequency کثرت وقوع
scene جای وقوع
done وقوع یافته
bring to pass به وقوع رساندن
localities محل وقوع
locality محل وقوع
under way درشرف وقوع
chronological بترتیب وقوع
soever واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
gopher wood چوبی که کشتی نوح ازان ساخته شدوحدس میزنندسرویاکاج باشد
ballast وزنه یاباری که جهت تعادل کشتی یاهواپیما ازان استفاده میشود
helmcloud ابری که هنگام طوفان یاپیش ازان درسرکوه پدیدمی اید ابرقله
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
red handed حین وقوع جنایت
failure logcing ثبت وقوع خرابی
carried نشانه وقوع وام
carries نشانه وقوع وام
carry نشانه وقوع وام
carrying نشانه وقوع وام
imminency وقوع خطر نزدیک
prejudgment قضاوت قبل از وقوع
trichromatism وقوع درسه حالت
accident proof علت وقوع حادثه
chronological ترتیب زمانی وقوع
allopatric بتنهایی وقوع یافته
imminence وقوع خطر نزدیک
alpha radiation وقوع طبیعی پرتو
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
grey matter بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
muslin یکجور پارچه پشت نما که ازان جامههای زنانه و پرده درست میکنند
early event time زودترین زمان وقوع یک واقعه
latest event time دیرترین زمان وقوع یک واقعه
rhyme scheme ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
bring about سبب وقوع امری شدن
venue محل وقوع جرم یا دعوی
hunch فن احساس وقوع امری در اینده
hunched فن احساس وقوع امری در اینده
hunches فن احساس وقوع امری در اینده
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
venues محل وقوع جرم یا دعوی
hunching فن احساس وقوع امری در اینده
pliantly polonica یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
pigs might fly وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
straw in the wind <idiom> نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
preclude مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
impend اویزان کردن در شرف وقوع بودن
precluding مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
calibrated orifice سوراخ یا تنگنایی با قطرداخلی مشخص جهت اندازه گیری یا کنترل جریانی که ازان عبور میکند
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
cycle stealing ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
conditional مین کننده وقوع چندین کار مشخص
alibis غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
loop ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
looped ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
alibi غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
loops ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
the bird is p of that event مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
logogram چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
logograph چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
flag بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flags نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
error handling به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
to prove an a اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
reentrant subroutine زیرروالی که فقط یک نسخه ازان در حافظه اصلی قرار می گیرد و تگسط چندین برنامه دیگر به طور مشترک استفاده میشود
it is not t. برای این نیست که من این یکی را ازان بیشتردوست دارم
fault خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faulted خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
faults خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
counter revolution عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fallout خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
unconditional دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
this day six months شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
metal deactivator مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
flow diagram دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
voters عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
fault برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faulted برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faults برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
id مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com