English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (42 milliseconds)
English Persian
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
Other Matches
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
blinked روشن خاموش شدن چراغها
blinks روشن خاموش شدن چراغها
blink روشن خاموش شدن چراغها
flash شدت حرف که روشن و خاموش شود
flashes شدت حرف که روشن و خاموش شود
bistable که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
flashed شدت حرف که روشن و خاموش شود
The lights of the aircraft were blinking. چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
blinking روشن و خاموش شدن در نتیجه تغییر شدت حرف نمایش داده شده
to blow out alamp خاموش کردن چراغ
snow واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snowed واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snows واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snowing واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
light line خط خاموش کردن چراغ خودروها
bit map ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
illuminations روشن کردن منطقه روشنایی
illumination روشن کردن منطقه روشنایی
his hope was snuffed out چراغ امیدش خاموش شد
to switch on the dipped [dimmed] headlights چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
Turn off the light before you leave. پیش از رفتن چراغ را خاموش کن
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
to go out خاموش شدن [شمع یا چراغ یا آتش یا سیگار]
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
black out قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
lamplighter با ان چراغ را روشن میکنند
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
shutdown دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdowns دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
wet blankets پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
wet blanket پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
traffic signal نشانه روشن
the switch is on چراغ برق روشن است
course light روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
daylight روز روشن روشن کردن
daylit روز روشن روشن کردن
liberal education اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
nil pointer نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
goal light چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
enucleate روشن کردن توضیح دادن
enlightening روشن کردن تعلیم دادن
enlighten روشن کردن تعلیم دادن
enlightens روشن کردن تعلیم دادن
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
page 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
paged 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
pages 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
references نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
reference نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
monitors برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powering قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powered قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powers قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
smoke test بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
epexegetically برای روشن شدن معنی
out خاموش کردن
out- خاموش کردن
suffocating خاموش کردن
suffocates خاموش کردن
suffocated خاموش کردن
dout خاموش کردن
turn-offs خاموش کردن
turn-off خاموش کردن
outed خاموش کردن
turn off خاموش کردن
to put out خاموش کردن
suffocate خاموش کردن
turn out <idiom> خاموش کردن
smothers خاموش کردن
to switch off خاموش کردن
extinguishes خاموش کردن
smother خاموش کردن
extinguishing خاموش کردن
put out خاموش کردن
quenching خاموش کردن
smothered خاموش کردن
smothering خاموش کردن
extinguish خاموش کردن
to snuff out خاموش کردن
hush خاموش کردن
snubbing سربالا خاموش کردن
snubs سربالا خاموش کردن
stifle خاموش کردن فرونشاندن
to smother a flame شعله ای را خاموش کردن
turn-offs خاموش کردن یاشدن
quenched خاموش کردن ترساندن
stifles خاموش کردن فرونشاندن
quenches خاموش کردن ترساندن
To extinguish a fire. آتش را خاموش کردن
turn-off خاموش کردن یاشدن
To dye ones hair. موها را خاموش کردن
to laugh down با خنده خاموش کردن
snuff بافوت خاموش کردن
fight the fire اتش خاموش کردن
snubbed سربالا خاموش کردن
quench خاموش کردن ترساندن
snub سربالا خاموش کردن
turn off خاموش کردن یاشدن
stifled خاموش کردن فرونشاندن
turn off <idiom> بستن ،خاموش کردن
to shut down a reactor راکتوری را خاموش کردن
to talk down خاموش یاساکت کردن
powering خاموش کردن یک وسیله
power خاموش کردن یک وسیله
powers خاموش کردن یک وسیله
turn out باکلید خاموش کردن
powered خاموش کردن یک وسیله
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
carry light نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
radar silence خاموش کردن موقتی رادارها
smoldering بی اتش سوختن خاموش کردن
to snuff out در نتیجه گل گیری خاموش کردن
smoulder بی اتش سوختن خاموش کردن
stiller ساکت کردن خاموش شدن
smouldering بی اتش سوختن خاموش کردن
still ساکت کردن خاموش شدن
stillest ساکت کردن خاموش شدن
stills ساکت کردن خاموش شدن
smouldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smolders بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulders بی اتش سوختن خاموش کردن
power down قطع برق خاموش کردن
stanch خاموش کردن ساکت شدن
smoldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smolder بی اتش سوختن خاموش کردن
high light تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
give someone the green light چراغ سبز نشان دادن
warm boot فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
warning که روشن میشود تا نشان دهد یک چیز خط رناک ممکن است رخ دهد
warnings که روشن میشود تا نشان دهد یک چیز خط رناک ممکن است رخ دهد
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
shut off <idiom> بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
powers خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powering خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powered خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
powered خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powering خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powers خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
retarding درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
azerty keyboard روشن قرار دادن کلیدها روی صفحه کلید که خط اول AZERTY آغاز میشود
warm standby وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
powering نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
powers نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
powered نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
relume روشن کردن
clear : روشن کردن
illuminate روشن کردن
refresh روشن کردن
clearest : روشن کردن
illuminates روشن کردن
clarifies روشن کردن
to switch on روشن کردن
clearer : روشن کردن
clarify روشن کردن
clarifying روشن کردن
to fire up روشن کردن
lumine روشن کردن
illumined روشن کردن
illume روشن کردن
elucidate روشن کردن
elucidated روشن کردن
elucidates روشن کردن
elucidating روشن کردن
to bring tl light روشن کردن
ignite روشن کردن
ignited روشن کردن
power up روشن کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com