Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (3 milliseconds)
English
Persian
plateau
زمین مسطح
plateaus
زمین مسطح
plateaux
زمین مسطح
campaign
زمین مسطح
campaigned
زمین مسطح
campaigning
زمین مسطح
campaigns
زمین مسطح
flat ground
زمین مسطح
level land
زمین مسطح
Search result with all words
holm
زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
planation
مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
tableland
زمین هموار و مسطح
Other Matches
evolute
بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
plane
مسطح
tabulate
مسطح
planed
مسطح
leveled
مسطح
planes
مسطح
planing
مسطح
even
مسطح
level
مسطح
plainest
مسطح
plains
مسطح
levelled
مسطح
plainer
مسطح
plain
مسطح
tabulates
مسطح
levels
مسطح
tabulated
مسطح
planar
مسطح
flat
مسطح
flattest
مسطح
flattened
مسطح
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
levels
مسطح کردن
piggyback
واگن مسطح
piggybacks
واگن مسطح
level
مسطح کردن
levels
مسطح شدن
portfolio
کانتینر مسطح
planes
صاف مسطح
flat arch
قوس مسطح
tabulates
مسطح کردن
tabulated
مسطح کردن
plane
صاف مسطح
levelled
مسطح شدن
planed
صاف مسطح
planar complex
کمپلکس مسطح
area weight balance
ترازوی مسطح
level
مسطح شدن
planing
صاف مسطح
leveled
مسطح کردن
arch flat
طاق مسطح
leveled
مسطح شدن
planar configuration
پیکربندی مسطح
levelled
مسطح کردن
plane wave
موج مسطح
tabulate
مسطح کردن
plane figure
شکل مسطح
flat pass
رخده مسطح
flat roof
بام مسطح
flat weld
جوش مسطح
flatbed plotter
رسام مسطح
level point
نقطه مسطح
flatbed scanner
پویشگر مسطح
flatfoot
مسطح شدن کف پا
clearings
مکان مسطح
clearing
مکان مسطح
flatware
فروف مسطح
square planar
مسطح مربعی
flatly
بطور مسطح
map chart
نقشه مسطح
flat pack
بسته مسطح
rase
مسطح کردن
portfolios
کانتینر مسطح
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
planing
سطح تراز مسطح
terraced roof
پشت بام مسطح
linear polarized light
نور قطبیده مسطح
plano concave lens
عدسی مسطح- مقعر
planed
سطح تراز مسطح
planes
سطح تراز مسطح
to level off
مسطح شدن
[ناحیه ای]
plane
سطح تراز مسطح
plano convex lens
عدسی مسطح- محدب
tringular planar molecule
مولکول سه گوش مسطح
trigonal planar molcule
مولکول مسطح مثلثی
flat panel display
صفحه نمایش مسطح
plane polarized light
نور قطبیده مسطح
door panel
بخش مسطح درب
planisphere
جهان نمای مسطح
plain gypsum lath
[توفان سنگ و گچ مسطح]
boarded
تخته یا مقوا ویاهرچیز مسطح
rafts
دگل قایق مسطح الواری
sinusoidal projection
نقشه جهان نمای مسطح
flat bed plotter
رسام با بستر تخت مسطح
board
تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
raft
دگل قایق مسطح الواری
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
platelet
جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکتهای خونی
plasma panel display
وسیله نمایش مسطح باحبابهای کوچک نئون
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
diaper
[نقش های تزئینی روی سطح صاف و مسطح]
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
chimney-bar
[نعل درگاه برای شومینه که اغلب از آهن مسطح به شکل اچ یا تی است.]
conical flow
تئوری جریانهای مافوق صوت روی صفحات مسطح گوشه دار
gas plasma display
صفحه نمایش مسطح که براساس اصولی هماننداصول تابلوهای نئون کارمیکندfraxinella
mortarboard
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboards
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
little john
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
notebook computer
یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
topography
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
موشک زمین به زمین
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall.
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
plano concave
از یک طرف مسطح و از طرف دیگر مقعر
ranges
عبور کردن مسطح کردن
ranged
عبور کردن مسطح کردن
range
عبور کردن مسطح کردن
flatten
مسطح کردن بیمزه کردن
flattens
مسطح کردن بیمزه کردن
surface-to-surface
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
earth's attraction
جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface to surface
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface missile
موشک زمین به زمین موشک سطح به سطح موشک سطحی
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
grazes
زمین
soiling
زمین
soils
زمین
soil
زمین
cinder tracks
زمین دو
grazed
زمین
floors
کف زمین
lackland
بی زمین
land
زمین
floored
کف زمین
floor
کف زمین
cinder track
زمین دو
land n
زمین
grass roots
کف زمین
norland
زمین
graze
زمین
globes
زمین
ground
: زمین
ground
زمین
terrain
زمین
ground
کف زمین
tellus
زمین
floor
کف زمین
field
زمین
fielded
زمین
fields
زمین
domain
زمین
domains
زمین
extra terrestrial
زمین
rooter
زمین کن
geodetically
زمین
earthing
زمین
ground
[British]
[floor]
کف زمین
aerospace
جو زمین
globe
زمین
real estate
زمین
ground line
خط زمین
ground surface
کف زمین
earths
زمین
this earthly round
زمین
acre
زمین
acres
زمین
earth
زمین
paralytic disability
زمین گیری
original ground
زمین بکر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com