English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
bell زنگ در پایان هر روند بوکس
bells زنگ در پایان هر روند بوکس
Other Matches
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
roundest روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
eol پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminates پایان دادن پایان یافتن
terminate پایان دادن پایان یافتن
terminated پایان دادن پایان یافتن
box بوکس
boxes بوکس
pugilism بوکس
boxing بوکس
stablemate هم تیمی بوکس
boxer بوکس باز
bouts مسابقه بوکس
straight left چپ مستقیم در بوکس
bout مسابقه بوکس
brass knuckles پنجه بوکس
boxing ring رینگ بوکس
pugilism بوکس بازی
knuckle duster پنجه بوکس
ring رینگ بوکس
box wrench اچار بوکس
boxing glove دستکش بوکس
box spanner اچار بوکس
knuckle-duster پنجه بوکس
knuckle-dusters پنجه بوکس
knuckle-dusters بوکس باز
knuckle duster بوکس باز
boxing gloves دستکش بوکس
knuckle-duster بوکس باز
speedbag گلابی تمرین بوکس
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
gym محل تمرین بوکس
gyms محل تمرین بوکس
punching bag کیسه شن تمرین بوکس
sparring partner یار تمرینی بوکس
punching bags کیسه شن تمرین بوکس
straight blow ضربه مستقیم در بوکس
straight right راست مستقیم در بوکس
sunday punch کاراترین ضربه در بوکس
punch ball گلابی تمرین بوکس
rope طناب رینگ بوکس
head gear کلاه تمرین بوکس
big bag کیسه شن تمرین بوکس
heavy bag کیسه شن تمرین بوکس
stops استوپ داور بوکس
stopping استوپ داور بوکس
stopped استوپ داور بوکس
stop استوپ داور بوکس
manager مدیر مسابقه بوکس
ropes طناب رینگ بوکس
roped طناب رینگ بوکس
headguard کلاه تمرین بوکس
headharness کلاه تمرین بوکس
managers مدیر مسابقه بوکس
knock out با مشت یا بوکس ازپادراوردن
savate بوکس همراه با لگد
kick boxing بوکس همراه با لگد
to peel off [tires] بوکس و باد کردن چرخ
to burn rubber بوکس و باد کردن چرخ
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
slugfest بوکس بدون تاکتیک صحیح
blow with the open glove ضربه با دستکش باز بوکس
make weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make-weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make-weights سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
peizefight مسابقه حرفهای بوکس باجایزه نقدی
canvases پرده نقاشی کف رینگ بوکس یا کشتی
box بوکس بازی کردن سیلی زدن
put away ابشار پرتاب به خارج رینگ بوکس
neutral corner گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
stances طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
boxes بوکس بازی کردن سیلی زدن
stance طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
attendance of a doctor حضور پزشک روی رینگ بوکس
canvas پرده نقاشی کف رینگ بوکس یا کشتی
flow روند
trend line خط روند
flows روند
flowed روند
proceeding روند
trends روند
trepan روند
procedure روند
process روند
processes روند
trend روند
ring stool چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
low blow ضربه بوکس خطا به پایین تراز کمر
bidirectional flow روند دوسویه
stream routing روند رود
stream routing روند روانه
timetrend روند زمانی
processes فراشد روند
trend analysis تحلیل روند
secular trend روند قرنی
control flow روند کنترل
trends روند کار
rate of rise of water level روند بالاامدن اب
pernicious trend روند قهقرایی
flowcharter روند نما
process روند طریقه
processes روند طریقه
fission process روند انشقاق
process of negotiations روند مذاکرات
process فراشد روند
production process روند ساخت
data flow روند داده ها
program flow روند برنامه
trend روند کار
economic trend روند اقتصادی
upward trend روند صعودی
developmental trend روند تکوینی
marquis queensberry rules مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
secular trend روند دراز مدت
program flowchart روند نمای برنامه
flowchapt symbol نماد روند نما
hypertext به صفحه جددی می روند
process chart نقشه روند کار
up-river برخلاف روند جریان آب
apron چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
aprons چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
extrapolations ادامه روند تعمیم دهی
extrapolation ادامه روند تعمیم دهی
modality روند [پردازه] [شیوه] [روش]
rehashing روند پر شدن یک جدول درهم
lover's lane <idiom> جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
snapback پاس دادن توپ دراغازهر روند
products customarily found in a pharmacy کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
listings کاغذهای متمادی که در چاپگرها به کار می روند
listing کاغذهای متمادی که در چاپگرها به کار می روند
assets که در برنامههای کاربردی چند منظوره به کار می روند
What are the collection procedures for ...? روند جمع آوری برای ... چه [جور] است ؟
paragraph بخشی از متن بین دو حرف که نشانه گر را به اول خط بعد می روند
paragraphs بخشی از متن بین دو حرف که نشانه گر را به اول خط بعد می روند
edited کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند
edit کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند
pagination روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
power house building ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
annotations علاماتی که در ساخت فلوچارت به کار می روند تا توضیحات اضافی نوشته شوند
code level تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
annotation علاماتی که در ساخت فلوچارت به کار می روند تا توضیحات اضافی نوشته شوند
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
assembly نشانه هایی که برای نمایش دستورات کد ماشین در برنامه اسمبلی به کار می روند
assembling روند خودکاری که بوسیله ان کامپیوتر برنامه اصلی را به زبان سمبلیک تبدیل میکند
percentile یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
texel مجموعه پیکسل ها که به عنوان واحد مجزا هنگام اعمال یک تط بیق روی شی به کار می روند
pattern محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
patterns محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
tossle منگوله [در این حالت دسته ای از نخ ها جهت تزئین فرش یا خورجین و زین اسب بکار می روند.]
dual در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
deep motif نگاره گوزن و غزال [که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
to anneal سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
finish line خط پایان
hexapod شش پایان
decapoda ده پایان
finallist پایان رس
end all پایان
end line خط پایان
immortality بی پایان
aeon بی پایان
out <adv.> پایان
to sit out تا پایان
windup پایان
foreverness بی پایان
forever بی پایان
issue [outcome] پایان
illimitable بی پایان
illmitable بی پایان
initiator terminator پایان ده
sempiternity بی پایان
perpetuity بی پایان
eternity بی پایان
eternality بی پایان
infinite time بی پایان
termination پایان
unfinished بی پایان
inconclusive بی پایان
unending بی پایان
never-ending بی پایان
never ending بی پایان
interminate بی پایان
endless بی پایان
finis پایان
unbound بی پایان
eternities بی پایان
eternity بی پایان
finality پایان
incessant پی در پی بی پایان
ends پایان
closest پایان
closes پایان
closer پایان
close پایان
point پایان
finishes پایان
ended پایان
finish پایان
endings پایان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com