Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
to dwell on
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
Other Matches
burn the midnight oil
<idiom>
[زحمت زیاد کشیدن]
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequent
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
peg
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
pegs
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
increased
زیاد کردن
to run rup
زیاد کردن
increases
زیاد کردن
propagating
زیاد کردن
propagated
زیاد کردن
propagates
زیاد کردن
intensification
زیاد کردن
heighten
زیاد کردن
increase
زیاد کردن
grnish
زیاد کردن
add
زیاد کردن
overloads
زیاد پر کردن
heightens
زیاد کردن
heightening
زیاد کردن
heightened
زیاد کردن
overstock
زیاد پر کردن
propagate
زیاد کردن
overloaded
زیاد پر کردن
overload
زیاد پر کردن
propagate
زیاد کردن پروردن
overestimate
زیاد براورد کردن
overrating
زیاد براورد کردن
overheat
زیاد گرم کردن
overworking
کار زیاد کردن
elevation of security
زیاد کردن تامین
overcharge
زیاد حساب کردن
overrated
زیاد براورد کردن
adds
زیاد کردن برد
adding
زیاد کردن برد
overwork
کار زیاد کردن
overpress
زیاد پافشاری کردن در
to overexert
تقلای زیاد کردن
add
زیاد کردن برد
overrates
زیاد براورد کردن
overworked
کار زیاد کردن
propagates
زیاد کردن پروردن
propagated
زیاد کردن پروردن
propagating
زیاد کردن پروردن
overheated
زیاد گرم کردن
overrate
زیاد براورد کردن
to overstrain oneself
تقلای زیاد کردن
strain
کوشش زیاد کردن
overcharged
زیاد حساب کردن
overestimated
زیاد براورد کردن
overestimates
زیاد براورد کردن
overestimating
زیاد براورد کردن
ransacking
زیاد کاوش کردن
make much of
استفاده زیاد کردن از
oversimplification
زیاد ساده کردن
overworks
کار زیاد کردن
superheat
گرم کردن زیاد
overcharges
زیاد حساب کردن
overcharging
زیاد حساب کردن
oversimplifying
زیاد ساده کردن
strains
کوشش زیاد کردن
raises
پروراندن زیاد کردن
expanded , capacity
زیاد کردن گنجایش
to overwork oneself
زیاد کار کردن
ransacks
زیاد کاوش کردن
overheats
زیاد گرم کردن
oversimplified
زیاد ساده کردن
raise
پروراندن زیاد کردن
overloads
زیاد بار کردن
overfreight
زیاد بار کردن
ransack
زیاد کاوش کردن
oversimplify
زیاد ساده کردن
ransacked
زیاد کاوش کردن
oversimplifies
زیاد ساده کردن
over refine
زیاد موشکافی کردن
over excite
زیاد تحریک کردن
overload
زیاد بار کردن
overloaded
زیاد بار کردن
To smell. To sniff.
بو کشیدن ،بو کردن
extort
اخاذی کردن زیاد ستاندن
gap
اختلاف زیاد شکافدار کردن
overpress
زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
extorts
اخاذی کردن زیاد ستاندن
to bolt
با سرعت زیاد حرکت کردن
give or take
<idiom>
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
gaps
اختلاف زیاد شکافدار کردن
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
To live a long life .
عمر طولانی (زیاد ) کردن
to lavisheffort
زیاد تلاش یا کوشش کردن
extorted
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorting
اخاذی کردن زیاد ستاندن
ingurgitate
فرا گرفتن زیاد پر کردن
trigger
کشیدن رها کردن
traces
ضبط کردن کشیدن
lengthen
طولانی کردن کشیدن
lengthened
طولانی کردن کشیدن
entrain
سوار کردن کشیدن
traced
ضبط کردن کشیدن
strap
کشیدن تیز کردن
triggers
کشیدن رها کردن
straps
کشیدن تیز کردن
lengthens
طولانی کردن کشیدن
trace
ضبط کردن کشیدن
triggered
کشیدن رها کردن
experience
تجربه کردن کشیدن
experiences
تجربه کردن کشیدن
experiencing
تجربه کردن کشیدن
lengthening
طولانی کردن کشیدن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
enlarged
توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overrun oneself
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
slashes
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
to overeach oneself
زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
overset
زینت دادن زیاد بار کردن
tasks
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
enlarges
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarging
توسعه دادن زیاد بحث کردن
overbear
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
enlarge
توسعه دادن زیاد بحث کردن
slash
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
haunts
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
haunt
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
inhaling
بداخل کشیدن استشمام کردن
drag
سخت کشیدن لاروبی کردن
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
breathed
نفس کشیدن استنشاق کردن
solicits
بیرون کشیدن وسوسه کردن
aspirates
خالی کردن بیرون کشیدن
impaled
محدود کردن میله کشیدن
to work off
مصرف کردن دست کشیدن از
solicited
بیرون کشیدن وسوسه کردن
extracts
بیرون کشیدن استخراج کردن
muck
خراب کردن زحمت کشیدن
yip
زوزه کشیدن عوعو کردن
inhales
بداخل کشیدن استشمام کردن
to lead away
پیرو خود کردن کشیدن
aspirating
خالی کردن بیرون کشیدن
aspirate
خالی کردن بیرون کشیدن
withdrawal
خارج کردن عقب کشیدن
soliciting
بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicit
بیرون کشیدن وسوسه کردن
garrisons
محصور کردن حصار کشیدن
rail
نرده کشیدن توبیخ کردن
withdrawals
خارج کردن عقب کشیدن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
lied
: دراز کشیدن استراحت کردن
breathes
نفس کشیدن استنشاق کردن
lies
: دراز کشیدن استراحت کردن
breathe
نفس کشیدن استنشاق کردن
impales
محدود کردن میله کشیدن
pickets
نرده کشیدن مراقبت کردن
impaling
محدود کردن میله کشیدن
garrison
محصور کردن حصار کشیدن
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
picketed
نرده کشیدن مراقبت کردن
impale
محدود کردن میله کشیدن
leave off
قطع کردن دست کشیدن از
drags
سخت کشیدن لاروبی کردن
fences
حفظ کردن نرده کشیدن
to keep watch
کشیک کشیدن موافبت کردن
dragged
سخت کشیدن لاروبی کردن
inhale
بداخل کشیدن استشمام کردن
extracted
بیرون کشیدن استخراج کردن
go out
اعتصاب کردن دست کشیدن از
picket
نرده کشیدن مراقبت کردن
recedes
عقب کشیدن خودداری کردن از
fence
حفظ کردن نرده کشیدن
receding
عقب کشیدن خودداری کردن از
extract
بیرون کشیدن استخراج کردن
epp
جزر کردن فرو کشیدن
chid
گله کردن از زوزه کشیدن
extracting
بیرون کشیدن استخراج کردن
recede
عقب کشیدن خودداری کردن از
inhaled
بداخل کشیدن استشمام کردن
receded
عقب کشیدن خودداری کردن از
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overstayed
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com