English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (38 milliseconds)
English Persian
kite سفته بازی کردن
kites سفته بازی کردن
gamble سفته بازی کردن
gambled سفته بازی کردن
gambles سفته بازی کردن
to fly a kite سفته بازی کردن
Search result with all words
speculate احتکارکردن سفته بازی کردن
speculate معاملات قماری یا سفته بازی کردن
speculated احتکارکردن سفته بازی کردن
speculated معاملات قماری یا سفته بازی کردن
speculates احتکارکردن سفته بازی کردن
speculates معاملات قماری یا سفته بازی کردن
speculating احتکارکردن سفته بازی کردن
speculating معاملات قماری یا سفته بازی کردن
Other Matches
stock jobbing سفته بازی
agiotage سفته بازی
stock jobbery سفته بازی
speculation سفته بازی
speculative motive انگیزه سفته بازی
speculative demand for money تقاضای سفته بازی برای پول
option dealing سفته بازی روی ترقی سهام
speculative demand for money تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
kites فرد درنده خو به وسیله سفته بازی پول واعتبار به دست اوردن
kite فرد درنده خو به وسیله سفته بازی پول واعتبار به دست اوردن
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
promissory notes سفته
bill of exgchange سفته
drafted سفته
draft سفته
promissory note سفته
bank paper سفته
demand note سفته
drafts سفته
gamblers سفته باز
speculator سفته باز
gambler سفته باز
speculators سفته باز
stock jobber سفته باز
accommodation bill سفته دوستانه
draft برات سفته
drafted برات سفته
speculation سفته بای
direct debit سفته-وجهالزمان
paper سفته برات
papering سفته برات
papers سفته برات
papered سفته برات
drafts برات سفته
single name paper سفته دارای یک امضاء
time bill سفته مدت دار
bull سفته باز بورس
bulls سفته باز بورس
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
short bills سفته یا برات کوتاه مدت
date on which a bill falls due موعد پرداخت برات یا سفته
bank paper چک تضمین شده سفته بانکی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
bill time draft برات و سفته قابل پرداخت درتاریخ معین در اینده
date of grace مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
bump بازی کردن
play-act بازی کردن
miscast بد بازی کردن
moves بازی کردن
moved بازی کردن
headwork با سر بازی کردن
move بازی کردن
twiddling بازی کردن
rink یخ بازی کردن
twiddles بازی کردن
play-acted بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
toys بازی کردن
twiddled بازی کردن
played بازی کردن
play-acting بازی کردن
actuble بازی کردن
play-acts بازی کردن
plays رل بازی کردن
playing رل بازی کردن
playact رل بازی کردن
playing بازی کردن
plays بازی کردن
gallant زن بازی کردن
played رل بازی کردن
play رل بازی کردن
twiddle بازی کردن
play بازی کردن
toy بازی کردن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
to play for love سر هیچ بازی کردن
piddles باخوراک بازی کردن
favouritism پارتی بازی کردن
showboat نمایشی بازی کردن
skied اسکی بازی کردن
fences شمشیر بازی کردن
skis اسکی بازی کردن
spoof حقه بازی کردن
drabbest جنده بازی کردن
yo-yo یویو بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
spoofs حقه بازی کردن
yo-yos یویو بازی کردن
ski اسکی بازی کردن
shinney شینی بازی کردن
to bill and coo بوسه بازی کردن
play تفریح بازی کردن
play out تا اخر بازی کردن
to skip rope بند بازی کردن
played تفریح بازی کردن
play fair مردانه بازی کردن
start up <idiom> بازی را شروع کردن
playing تفریح بازی کردن
tricking حقه بازی کردن
taw تیله بازی کردن
skated اسکیت بازی کردن
tricked حقه بازی کردن
trick حقه بازی کردن
to play at chess شطرنج بازی کردن
skates اسکیت بازی کردن
to play ball توپ بازی کردن
plays تفریح بازی کردن
spars مشت بازی کردن
sparred مشت بازی کردن
spar مشت بازی کردن
left-handed با دست چپ بازی کردن
shinny شینی بازی کردن
fornicate : فاحشه بازی کردن
piddled باخوراک بازی کردن
drabber جنده بازی کردن
piddle باخوراک بازی کردن
To play cards . ورق بازی کردن
misplay ناشیانه بازی کردن
skate اسکیت بازی کردن
fornicating : فاحشه بازی کردن
fornicates : فاحشه بازی کردن
thimblerig شعبده بازی کردن
bowl باتوپ بازی کردن
fornicated : فاحشه بازی کردن
playact در تاتر بازی کردن
bowls باتوپ بازی کردن
to play marbles مهره بازی کردن
equivocates زبان بازی کردن
equivocated زبان بازی کردن
equivocate زبان بازی کردن
to play football فوتبال بازی کردن
to make love عشق بازی کردن
to play soccer فوتبال بازی کردن
drab جنده بازی کردن
criminal court عشق بازی کردن
equivocating زبان بازی کردن
palter زبان بازی کردن
court عشق بازی کردن
cards ورق بازی کردن
prevaricating زبان بازی کردن
prevaricates زبان بازی کردن
prevaricated زبان بازی کردن
prevaricate زبان بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
mountebanks حقه بازی کردن
to look oneself again پشم بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
flimflam حقه بازی کردن
card ورق بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
mountebank حقه بازی کردن
war game بازی جنگ کردن
personify رل دیگری بازی کردن
endorsee کسی که برات یا هر سنددیگری از قبیل چک و سفته در وجه او فهر نویسی و به او تسلیم میشود
teetering الله کلنگ بازی کردن
play cat and mouse with someone <idiom> موش و گربه بازی کردن
act بازی کردن نمایش دادن
teetered الله کلنگ بازی کردن
warm up <idiom> گرم کردن (برای بازی)
teeter الله کلنگ بازی کردن
wenches فاحشه دختر بازی کردن
romp با جیغ وداد بازی کردن
to spar at each other باهم مشت بازی کردن
to play computer games بازی های کامپیوتری کردن
game سرگرمی دوربازی بازی کردن
footle لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
sports نمایش تفریحی بازی کردن
philander زن بازی کردن دنبال زن افتادن
warm up دست گرمی بازی کردن
sported نمایش تفریحی بازی کردن
see-saw الا کلنگ بازی کردن
teeters الله کلنگ بازی کردن
To play (trifle) with someones feeling. با احساسات کسی بازی کردن
romped با جیغ وداد بازی کردن
sewsaw الله کلنگ بازی کردن
see-sawing الا کلنگ بازی کردن
sport نمایش تفریحی بازی کردن
to pay at addor even بازی طاق یا جفت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com