Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
entrain
سوار کردن کشیدن
Other Matches
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
fabricates
سوار کردن
fabricated
سوار کردن
fabricating
سوار کردن
rigs
سوار کردن
rigged
سوار کردن
modulate
سوار کردن
assembled
سوار کردن
fabricate
سوار کردن
mount
سوار کردن
assemble
سوار کردن
assembles
سوار کردن
mounts
سوار کردن
modulates
سوار کردن
take up
سوار کردن
rig
سوار کردن
modulating
سوار کردن
enchase
سوار کردن
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
pick up
سوار کردن مسافر
installs
سوار کردن جادادن
assembles
سوار کردن قطعات
mounting
سوار کردن وسایل
imbark
در کشتی سوار کردن
set
سوار کردن جاانداختن
installing
سوار کردن جادادن
staging
سوار کردن جا دادن
take on
مسافر سوار کردن
install
سوار کردن جادادن
embarks
درکشتی سوار کردن
embarking
درکشتی سوار کردن
embarked
درکشتی سوار کردن
embark
درکشتی سوار کردن
sets
سوار کردن جاانداختن
setting up
سوار کردن جاانداختن
rodeos
سوار کاری کردن
rodeo
سوار کاری کردن
modulates
سوار کردن موج
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
modulate
سوار کردن موج
assembled
سوار کردن قطعات
modulating
سوار کردن موج
assemble
سوار کردن قطعات
to take ship
در کشتی سوار کردن
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
removable
قابل سوار و پیاده کردن
erects
بناکردن سوار یا نصب کردن
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
assemblage
انجمن عمل سوار کردن
erecting
بناکردن سوار یا نصب کردن
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
erect
بناکردن سوار یا نصب کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
assemblages
انجمن عمل سوار کردن
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
erected
بناکردن سوار یا نصب کردن
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
port of embarkation
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
piggybacks
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
piggyback
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
cavalry man
سوار در سوار نظام
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
piggyback
<idiom>
روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
mounts
قنداق سوار کردن بر پا کردن
assembled
سوار کردن گردهمایی کردن
assembles
سوار کردن گردهمایی کردن
mount
قنداق سوار کردن بر پا کردن
assemble
سوار کردن گردهمایی کردن
rail loading
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
floppy
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
pegs
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
To smell. To sniff.
بو کشیدن ،بو کردن
trace
ضبط کردن کشیدن
triggers
کشیدن رها کردن
traces
ضبط کردن کشیدن
experiences
تجربه کردن کشیدن
lengthen
طولانی کردن کشیدن
traced
ضبط کردن کشیدن
experiencing
تجربه کردن کشیدن
experience
تجربه کردن کشیدن
trigger
کشیدن رها کردن
triggered
کشیدن رها کردن
straps
کشیدن تیز کردن
lengthened
طولانی کردن کشیدن
lengthening
طولانی کردن کشیدن
lengthens
طولانی کردن کشیدن
strap
کشیدن تیز کردن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
fence
حفظ کردن نرده کشیدن
impales
محدود کردن میله کشیدن
aspirates
خالی کردن بیرون کشیدن
drags
سخت کشیدن لاروبی کردن
inhaled
بداخل کشیدن استشمام کردن
withdrawals
خارج کردن عقب کشیدن
withdrawal
خارج کردن عقب کشیدن
extracts
بیرون کشیدن استخراج کردن
aspirate
خالی کردن بیرون کشیدن
chid
گله کردن از زوزه کشیدن
inhale
بداخل کشیدن استشمام کردن
aspirating
خالی کردن بیرون کشیدن
yip
زوزه کشیدن عوعو کردن
picketed
نرده کشیدن مراقبت کردن
lied
: دراز کشیدن استراحت کردن
picket
نرده کشیدن مراقبت کردن
impale
محدود کردن میله کشیدن
lies
: دراز کشیدن استراحت کردن
leave off
قطع کردن دست کشیدن از
impaled
محدود کردن میله کشیدن
drag
سخت کشیدن لاروبی کردن
dragged
سخت کشیدن لاروبی کردن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
rail
نرده کشیدن توبیخ کردن
impaling
محدود کردن میله کشیدن
fences
حفظ کردن نرده کشیدن
pickets
نرده کشیدن مراقبت کردن
epp
جزر کردن فرو کشیدن
extract
بیرون کشیدن استخراج کردن
recedes
عقب کشیدن خودداری کردن از
to lead away
پیرو خود کردن کشیدن
breathe
نفس کشیدن استنشاق کردن
go out
اعتصاب کردن دست کشیدن از
breathes
نفس کشیدن استنشاق کردن
receding
عقب کشیدن خودداری کردن از
solicits
بیرون کشیدن وسوسه کردن
garrisons
محصور کردن حصار کشیدن
soliciting
بیرون کشیدن وسوسه کردن
garrison
محصور کردن حصار کشیدن
solicited
بیرون کشیدن وسوسه کردن
muck
خراب کردن زحمت کشیدن
extracted
بیرون کشیدن استخراج کردن
to keep watch
کشیک کشیدن موافبت کردن
receded
عقب کشیدن خودداری کردن از
to work off
مصرف کردن دست کشیدن از
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
extracting
بیرون کشیدن استخراج کردن
breathed
نفس کشیدن استنشاق کردن
inhales
بداخل کشیدن استشمام کردن
solicit
بیرون کشیدن وسوسه کردن
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
inhaling
بداخل کشیدن استشمام کردن
recede
عقب کشیدن خودداری کردن از
horse
اسب دار کردن سوار اسب کردن
clamoured
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
bedraggle
روی زمین کشیدن و چرک کردن
take in
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
To spilt hair . To make a fine distinction .
مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
clamour
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
lucubrate
شب زنده داری کردن وزحمت کشیدن
stroked
لمس کردن دست کشیدن روی
clamouring
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamor
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
stroking
لمس کردن دست کشیدن روی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com