English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (24 milliseconds)
English Persian
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
Other Matches
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shut down شکست دادن حریف
outroll شکست دادن حریف
wipe out شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
outplay بازی بهتر از حریف
outshoot تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
Better do it than wish it done. <proverb> شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
outclassed شکست فاحش حریف
outclass شکست فاحش حریف
outclasses شکست فاحش حریف
outclassing شکست فاحش حریف
burble point زاویه حملهای که در ان شکست جریان هوا روی بال شروع میشود
Back to the drawing board <idiom> [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
out act بهتر انجام دادن از
outsold بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outgeneral شکست دادن
get the better of (someone) <idiom> شکست دادن
smites شکست دادن
knock out شکست دادن
trounce شکست دادن
smite شکست دادن
skunk شکست دادن
checkmate شکست دادن
defeats شکست دادن
defeat شکست دادن
to f.down شکست دادن
trounced شکست دادن
defeated شکست دادن
defeating شکست دادن
trouncing شکست دادن
trounces شکست دادن
to put to the worse شکست دادن
to lay prostrate شکست دادن
smiting شکست دادن
set down شکست دادن
skunks شکست دادن
sight window بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
crushes شکست دادن پیروزشدن بر
crush شکست دادن پیروزشدن بر
routs کاملا شکست دادن
routed کاملا شکست دادن
rout کاملا شکست دادن
crushed شکست دادن پیروزشدن بر
adjust تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
to eat somebody alive کسی را کاملا شکست دادن
vanquishes پیروز شدن بر شکست دادن
vanquished پیروز شدن بر شکست دادن
vanquish پیروز شدن بر شکست دادن
whop بطور قاطع شکست دادن
tp put to rout شکست دادن وپراکنده ساختن
shellac شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
floor بزمین زدن شکست دادن
floored بزمین زدن شکست دادن
floors بزمین زدن شکست دادن
to bring down somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
bite the dust <idiom> از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
to cause the downfall of somebody [something] کسی [چیزی] را شکست دادن
smash شکست دادن درهم شکستن
drub چوب زدن شکست دادن
worst شکست دادن وخیم شدن
shellack شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
smashes شکست دادن درهم شکستن
vanquishing پیروز شدن بر شکست دادن
worst- شکست دادن وخیم شدن
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
deceives فریب دادن حریف
jink فریب دادن حریف
deceived فریب دادن حریف
deceiving فریب دادن حریف
deceive فریب دادن حریف
to show somebody up [in a competition] کسی را شکست دادن [در مسابقه ورزشی]
larrup کتک جانانه زدن شکست فاحش دادن
matches وصلت دادن حریف کسی بودن
match وصلت دادن حریف کسی بودن
headmen پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headman پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
face dodge گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
tries کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
try کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
paged 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
sequential خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
pages 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
page 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
parallax پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
indents شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
indent شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indenting شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
finder واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
start off شروع کردن شروع شدن
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
atmospheric refraction شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation شروع کار شروع
better بهتر
better than بهتر از
so much the better چه بهتر
all the better چه بهتر
the more better the best بهتر
so much the better for me بهتر من
modifies بهتر کردن
amelioration بهتر شدن
meliorate بهتر شدن
modifying بهتر کردن
ameliorating بهتر کردن
modify بهتر کردن
on the mend <idiom> بهتر شدن
to change to the better بهتر شدن
So much the better. دیگه بهتر
meliorative بهتر شونده
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
might as well <idiom> ترجیحا بهتر
cote بهتر بودن از
ameliorate بهتر کردن
preferably بطور بهتر
ameliorative بهتر شونده
the best of all از همه بهتر
ameliorator بهتر کننده
ameliorated بهتر کردن
above rubies بهتر از یاقوت
ameliorates بهتر کردن
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
Just as well you didnt come . همان بهتر که نیامدی
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
it would be preferble to بهتر خواهد بود
he works better او بهتر کار میکند
it was no better هیچ بهتر نبود
the better plan is to بهتر این است که .....
I feel it is appropriate ... به نظر من بهتر است که ...
ammunition modification بهتر سازی مهمات
enhancing بهتر یا واضح تر کردن
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
tea is preferable to water چایی از اب بهتر است
enhance بهتر یا واضح تر کردن
enhanced بهتر یا واضح تر کردن
enhances بهتر یا واضح تر کردن
to get back on one's feet بهتر شدن [از بیماری]
modification بهتر کردن مدل
surpass بهتر بودن از تفوق جستن
amend بهتر کردن بهبودی یافتن
amended بهتر کردن بهبودی یافتن
amending بهتر کردن بهبودی یافتن
rounding ایجاد دید بهتر در گرافیک
Do you have anything better? آیا چیزی بهتر دارید؟
rounding ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
to get back on one's feet وضعیت خود را بهتر کردن
surpassed بهتر بودن از تفوق جستن
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
ameliorating بهتر شدن بهبودی یافتن
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> همدلى از همزبانى بهتر است .
it peels better بهتر پوست ان کنده میشود
ameliorates بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorated بهتر شدن بهبودی یافتن
surpasses بهتر بودن از تفوق جستن
This photo does not do you justice. خودتان از عکستان بهتر هستید
hardening and temper بهتر کردن تشویه ی فولاد
ameliorate بهتر شدن بهبودی یافتن
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
i know you better than he من شما را بهتر میشناسم تااو
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
follow up <idiom> بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
think better of <idiom> رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
Are you feeling any better? آیا حال شما کمی بهتر است؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com