English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
plump صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
plumpest صدای تلپ تلپ محکم افتادن یا افکندن
Other Matches
A firm voice . صدای محکم
bangs صدای بلند یا محکم چتر زلف
banging صدای بلند یا محکم چتر زلف
bang صدای بلند یا محکم چتر زلف
banged صدای بلند یا محکم چتر زلف
flopping صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flops صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flop صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flopped صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
stump بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumped بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumping بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumps بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
braced بابست محکم کردن محکم بستن
brace بابست محکم کردن محکم بستن
to fall on ones knees بیرون افتادن بلابه افتادن
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voicing وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voices وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
contralto زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contraltos زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
chortles صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
chortling صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortled صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
upends افکندن
upend افکندن
drooped افکندن
drooping افکندن
droops افکندن
upended افکندن
upending افکندن
droop افکندن
skirl صدای زیر صدای نی انبان
flinging افکندن پرتاب
flings افکندن پرتاب
to put in to prison بزندان افکندن
overshadows سایه افکندن بر
overshadowing سایه افکندن بر
bulldog برزمین افکندن
bulldogs برزمین افکندن
to go to the shades سایه افکندن در
fling افکندن پرتاب
illuminating پرتو افکندن
illuminate پرتو افکندن
to hew down بزمین افکندن
overshadowed سایه افکندن بر
overshadow سایه افکندن بر
radiate شعاع افکندن
radiated پرتو افکندن
radiate پرتو افکندن
radiated شعاع افکندن
radiates پرتو افکندن
projects پیش افکندن
radiates شعاع افکندن
projected پیش افکندن
radiating پرتو افکندن
project پیش افکندن
traject ورا افکندن
radiating شعاع افکندن
obtenebrate سایه افکندن بر
imprisons بزندان افکندن
jettisoning بیرون افکندن
imprisoning بزندان افکندن
imprison بزندان افکندن
to cage up در زندان افکندن
jettisons بیرون افکندن
eradiate پرتو افکندن
springe دام افکندن
luminesce پرتو افکندن
put in jail در زندان افکندن
jettisoned بیرون افکندن
jettison بیرون افکندن
illuminates پرتو افکندن
cage درزندان افکندن
to turn orclap by the heels درزندان افکندن
to give into custody درزندان افکندن
cages درزندان افکندن
to commit to prison درزندان افکندن
shaft تیرانداختن پرتو افکندن
stomach throw افکندن حریف از پشت
look to the future باینده نظر افکندن
nets اصلی بدام افکندن
gives شرح دادن افکندن
screens روی پرده افکندن
screening, screenings روی پرده افکندن
screened روی پرده افکندن
nett اصلی بدام افکندن
abode رحل اقامت افکندن
to pour rays پرتو افکندن یا پاشیدن
abodes رحل اقامت افکندن
shafts تیرانداختن پرتو افکندن
screen روی پرده افکندن
throw پرت کردن افکندن
throwing پرت کردن افکندن
adumbrate سایه افکندن بر طرح
throws پرت کردن افکندن
back sacrifice throw افکندن حریف ازپشت
give شرح دادن افکندن
shed انداختن افشاندن افکندن
giving شرح دادن افکندن
net اصلی بدام افکندن
shedding انداختن افشاندن افکندن
To puff with pride. <proverb> باد در کلاه افکندن.
sheds انداختن افشاندن افکندن
quad زندانی کردن در زندان افکندن
quoit بازی میخ و حلقه افکندن
quads زندانی کردن در زندان افکندن
To cast a glance at something. به چیزی چشم انداختن ( افکندن )
shadow سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowing سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadows سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
tu-whit tu-whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
tu whit tu whoo صدایی شبیه صدای جغد صدای جغد
thumps صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkles صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thump صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
tinkled صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkle صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
tinkling صدای جرنگ صدای جرنگ جرنگ کردن طنین داشتن
thumping صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
thumped صدای تلپ با صدای تلپ تلپ زدن یاراه رفتن
overcast سایه افکندن ابر ابر دار کردن
tougher محکم
tough محکم
tightly محکم
buff محکم
solid محکم
tightly- محکم
frozen محکم
toughest محکم
foursquare محکم
i have a secure grasp of it محکم
unswerving <adj.> محکم
undeviating <adj.> محکم
pukka محکم
pucka محکم
chock محکم
steadied محکم
definite محکم
tenacious محکم
steadying محکم
steady محکم
steadiest محکم
tight coupling محکم
steadies محکم
adamantine محکم
definite <adj.> محکم
kill محکم
to hold fast محکم
secures محکم
secure محکم
well set محکم
taut محکم
tight محکم
stable محکم
kills محکم
solids محکم
rigid محکم
buffs محکم
consolidated محکم
decisive محکم
tighter محکم
sturdiest محکم
tightest محکم
stables محکم
four-square محکم
sturdy محکم
sturdier محکم
deep-set محکم
oppose در افتادن
lapse vi افتادن
tumbled افتادن
tumbles افتادن
opposes در افتادن
drop back افتادن
clear itself لا افتادن
retarding پس افتادن
retard پس افتادن
topple از سر افتادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com