Dictiornary-Farsi | صدمه کلی خسارت بنیانی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
constructive total loss	صدمه کلی خسارت بنیانی


Other Matches

certificate of damage	تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average	خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
indemnity	تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities	تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
punitive damages	خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
fundametal	بنیانی
trivalent	سه بنیانی
essential <adj.>	بنیانی
basics	بنیانی
basic	بنیانی
univalent	یک بنیانی
major <adj.>	بنیانی
quintessential <adj.>	بنیانی
substantive [essential] <adj.>	بنیانی
vital <adj.>	بنیانی
triatomic	سه بنیانی
quadrivalent	چهار بنیانی
quinquevalent	پنج بنیانی
quinquivalent	پنج بنیانی
base metals	فلزات بنیانی
structural form	شکل بنیانی
organic	بنیانی حیوانی
structural equilibrium	تعادل بنیانی
polyvalent	چند بنیانی
polyvalency	چند بنیانی
basic	تهی بنیانی
basics	تهی بنیانی
trivalency	ترکیب سه بنیانی
trivalence	ترکیب سه بنیانی
heptad	هفت بنیانی
tetravalent	چهار بنیانی
multivalence	چند بنیانی
polyvalence	چند بنیانی
base metal	فلزات بنیانی
silicon	سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
benzidine	بنیانی بفرمول 2N21H21C
binary alloy	الیاژ محتوی دوفلز بنیانی
basicity	خاصیت بازی وقلیایی حالت بنیانی
claim for indemnification	ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
hurt	صدمه
hurts	صدمه
hardship	صدمه
shock	صدمه
harmfulness	صدمه
scot-free	بی صدمه
scot free	بی صدمه
shocks	صدمه
shocked	صدمه
torts	صدمه
tort	صدمه
hurtless	بی صدمه
harm	صدمه
displeasure	صدمه
casualties	صدمه
scathe	صدمه
concussion	صدمه
casualty	صدمه
hardships	صدمه
maims	صدمه
maiming	صدمه
maimed	صدمه
maim	صدمه
injuriousness	صدمه
harms	صدمه
harming	صدمه
harmed	صدمه
blows	صدمه
injury	صدمه
blow	صدمه
hurting	صدمه
indemnity	صدمه
indemnities	صدمه
harming	صدمه زدن
unscathed	صدمه ندیده
harms	صدمه زدن
harmed	صدمه زدن
harm	صدمه زدن
harmlessly	بدون صدمه
damage	صدمه دیدن
hurtfulness	مضرت صدمه
maul	صدمه زدن
mauled	صدمه زدن
mauling	صدمه زدن
concussion	تصادم صدمه
disservice	صدمه بدخدمتی
safest	صدمه نخورده
safes	صدمه نخورده
safer	صدمه نخورده
safe	صدمه نخورده
offends	صدمه زدن
offended	صدمه زدن
offend	صدمه زدن
occupational hazard	صدمه شغلی
occupational hazards	صدمه شغلی
mauls	صدمه زدن
scathe	صدمه زدن
shocks	صدمه ضربت
lay hands on someone <idiom>	صدمه زدن
endamage	صدمه زدن
hurting	صدمه اذیت
bodily harm	صدمه جسمانی
hurts	صدمه اذیت
intact	صدمه ندیده
hurt	صدمه اذیت
concuss	صدمه زدن
shock	صدمه ضربت
damnify	صدمه زدن
shocked	صدمه ضربت
conserving	از صدمه محفوظ داشتن
conserves	از صدمه محفوظ داشتن
marring	صدمه زدن اسیب
conserved	از صدمه محفوظ داشتن
conserve	از صدمه محفوظ داشتن
marred	صدمه زدن اسیب
injured parties	طرف صدمه دیده
injured party	طرف صدمه دیده
damage	صدمه دیدن ازون
mar	صدمه زدن اسیب
miscarrying	صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry	صدمه دیدن اشتباه کردن
damage	صدمه [شوخی] [اصطلاح روزمره]
nip	صدمه زدن دردناک بودن
let (someone) have it <idiom>	شخصی را به سختی صدمه زدن
nipped	صدمه زدن دردناک بودن
nips	صدمه زدن دردناک بودن
miscarries	صدمه دیدن اشتباه کردن
malignant	زیان اور صدمه رسان
injuring	اذیت کردن صدمه زدن
injures	اذیت کردن صدمه زدن
injure	اذیت کردن صدمه زدن
damaged in transit	صدمه دیده هنگام ترانزیت
indemnify	صدمه زدن به غرامت دادن
hurts	اذیت کردن صدمه زدن اسیب
get back at <idiom>	صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
knock one's block off <idiom>	خیلی سخت به کسی صدمه زدن
hurt	اذیت کردن صدمه زدن اسیب
hurting	اذیت کردن صدمه زدن اسیب
multivalent	دارای چندین قدر چندین بنیانی
concussion	صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
averages	خسارت
recompense	خسارت
average	خسارت
recompensed	خسارت
casualty	خسارت
recompenses	خسارت
recompensing	خسارت
averaged	خسارت
reprise	خسارت
averaging	خسارت
casualties	خسارت
depredation	خسارت
harms	خسارت
loss	خسارت
harming	خسارت
lesions	خسارت
harmed	خسارت
lesion	خسارت
harm	خسارت
damage	خسارت
depredations	خسارت
scathe	خسارت
smart money	خسارت
detriment	خسارت
injury	خسارت
general damage	خسارت عمومی
g/a	خسارت عمومی
g/a	خسارت کلی
general damage	خسارت کلی
constructive total loss	خسارت کلی
damnify	خسارت زدن
delayed payment penalty	خسارت تاخیرتادیه
solatium	جبران خسارت
effective damage	خسارت موثر
fractional damage	خسارت جزئی
willful misconduct	خسارت عمدی
proceeding for damage	دعوی خسارت
swooper	موجد خسارت
special damage	خسارت مخصوص
sea water damage	خسارت اب دریا
to recover damages	خسارت گرفتن
total loss	خسارت کلی
water damage	خسارت اب دیدگی
indemnification	تضمین خسارت
liquidated damages	خسارت نقدی
material damage	خسارت مادی
moral damage	خسارت معنوی
partial loss	خسارت جزیی
particular average	خسارت خاص
particular average	خسارت جزئی
costs	خسارت دادرسی
compensation	جبران خسارت
blemishing	خسارت واردکردن
blemishes	خسارت واردکردن
blemished	خسارت واردکردن
average adjustment	تصفیه خسارت
tolls	تحمل خسارت
tolling	تحمل خسارت
toll	تحمل خسارت
award of damages	جبران خسارت
loss	خسارت گمراهی