Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
bran pie
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
Other Matches
water bed
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
bass viol
ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
banks
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank
مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessing system
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessor
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
bran
سبوس
husk
سبوس
husks
سبوس
shuck
سبوس
pollard
سبوس
chaff
سبوس
modes
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
husker
سبوس گیر
furfuraceous
سبوس مانند
slough
پوست سبوس
husk
بی سبوس کردن
husks
بی سبوس کردن
fraught with
پراز
cod
چنته غلاف سبوس
shell
سبوس گیری کردن
purofier
ماشین سبوس گیری
graham flour
اردگندم سبوس دار
shells
سبوس گیری کردن
shelling
سبوس گیری کردن
gamy
پراز شکار
spinous
پراز خار
erroneous
پراز غلط
to be fraught
[with]
پراز ... بودن
insidious
پراز توط ئه
waxy
پراز موم
venose
پراز رگ و ورید
stressful
پراز پریشانی
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
sowens
شوربای سبوس ارد جو دوسر
pumpernickel
نان جو سیاه سبوس دارالمانی
stomachy
پراز باد غرور
the streets are very muddy
خیابانها پراز گل است
rubbishing
پراز اشغال یا کثا فت
maggoty
پراز کرم حشره
stubby
پراز کنده درخت
The ball is full of air.
توپ پراز باد است
commas over the page
صفحه را پراز نشان کاماکرد
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
snagged
پراز ته شاخه دارای برامدگیهای ناصاف
fuliginous
وابسته به بخارات مضر بدن پراز دوده
clip joint
<idiom>
شغل سطح پایینی که پراز کلاهبرداری باشد
inflating
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflate
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
soy
سبوس یا چاشنی چینی یاژاپونی مرکب از لوبیای جوشانده وشیر وغیره
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
MMU
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
midst
درمیان
between
درمیان
in between
درمیان
amid
درمیان
alternate
یک درمیان
tween
درمیان
twixt
درمیان
altern
یک درمیان
alternated
یک درمیان
betwixt
درمیان
alternates
یک درمیان
amidst
درمیان
interlucent
درمیان درخشنده
affiliate
درمیان خودپذیرفتن
affiliated
درمیان خودپذیرفتن
Every other day . On alternate days .
یکروز درمیان
Among the people .
درمیان مردم
affiliating
درمیان خودپذیرفتن
among
درمیان درزمرهء
affiliates
درمیان خودپذیرفتن
d. about
یک روز درمیان
interjects
درمیان انداختن
Every three days .
سه روز درمیان
interjecting
درمیان انداختن
amidships
درمیان کشتی
amid ships
درمیان کشتی
interjected
درمیان انداختن
interject
درمیان انداختن
enclose
درمیان گذاشتن
encloses
درمیان گذاشتن
enclosing
درمیان گذاشتن
triple space
دو خط درمیان کردن
every other d.
یک روز درمیان
double space
یک خط درمیان نوشتن
every other day
یک روز درمیان
medially
چنانکه درمیان باشد
mediate
درمیان واقع شدن
across
ازاین سو بان سو درمیان
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
cross file
یک درمیان در دو جهت قراردادن
midship
واقع درمیان کشتی
mediating
درمیان واقع شدن
adopting
درمیان خود پذیرفتن
adopts
درمیان خود پذیرفتن
alternates
یک درمیان امدن متناوب
alternate
یک درمیان امدن متناوب
mediates
درمیان واقع شدن
alternated
یک درمیان امدن متناوب
adopt
درمیان خود پذیرفتن
mediated
درمیان واقع شدن
companding
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
in-
:درمیان گذاشتن جمع کردن
mediating
واقع درمیان غیر مستقیم
storage interleaving
درمیان انباره جای دادن
break in
درمیان صحبت کسی دویدن
break-in
درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins
درمیان صحبت کسی دویدن
pierglass
اینه قدی درمیان دوپنجره
mediated
واقع درمیان غیر مستقیم
mediate
واقع درمیان غیر مستقیم
mediates
واقع درمیان غیر مستقیم
epenthesis
الحاق حرفی درمیان کلمه
interscholastic
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
intermediate
درمیان اینده مداخله کننده
epizootic
منتشر شونده درمیان جانوران
in
:درمیان گذاشتن جمع کردن
to put in
درمیان اوردن نقل قول کردن
ruderal
روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to run the gauntlet
درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
to get in a word edgeways
سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
triggerman
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
pyrenran
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
extensiontable
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
intra
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
intercurrent
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
intervale
پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
endobiotic
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
intercurreace
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal
وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
canoness
زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
water plate
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
gofer
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofers
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
perdu
پنهان
hidden line
خط پنهان
perdu or due
پنهان
perdue
پنهان
cryptical
پنهان
benined the curtain
پنهان
cryptically
پنهان
cryptic
پنهان
latent
پنهان
backdoor
پنهان
jackes
پنهان
delitescent
پنهان
veiled
پنهان
hugger mugger
پنهان
occult
پنهان
ram cache
RA پنهان
abstruse
پنهان
dissimulates
پنهان کردن
hide
پنهان کردن
dissimulated
پنهان کردن
hidden codes
کدهای پنهان
hickok belt
پنهان شدن
dissimulate
پنهان کردن
by end
قصد پنهان
hidden file
فایل پنهان
shadows
پنهان کردن
shadowing
پنهان کردن
inapparent
ناپیدا پنهان
insconce
پنهان شدن
shadowed
پنهان کردن
shadow
پنهان کردن
latescent
پنهان شونده
eloign
پنهان کردن
disguise
پنهان کردن
disguised
پنهان کردن
i hid my self
را پنهان کردم
hidden inflation
تورم پنهان
hidden line removal
حذف خط پنهان
hidden objects
اشیاء پنهان
disguising
پنهان کردن
hidden surface
سطح پنهان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com