Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
act
فرمان قانون
acted
فرمان قانون
Other Matches
ctrl break
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
guide on me
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
canons
قانون کلی قانون شرع
canon
قانون کلی قانون شرع
say's law
قانون سی . براساس این قانون
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
cancel check firing
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
pipes
فرمان
commission
فرمان
rescript
فرمان
charter
فرمان
rudder bar
فرمان
controls
فرمان
controlling
فرمان
control
فرمان
commissioning
فرمان
commissions
فرمان
chartered
فرمان
chartering
فرمان
instituted
فرمان
institute
فرمان
commandment
فرمان
indocile
نا فرمان
precept
فرمان
drives
فرمان
drive
فرمان
ordinace
فرمان
institutes
فرمان
instituting
فرمان
mkdir
فرمان D
charters
فرمان
firman
فرمان
commandments
فرمان
hest
فرمان
mark time
فرمان در جا
ordinances
فرمان
ordinance
فرمان
insubordinate
نا فرمان
Rd
فرمان RD
handlebar
فرمان
decrees
فرمان
decreeing
فرمان
handle bar
فرمان
decreed
فرمان
decree
فرمان
word
فرمان
worded
فرمان
steering
فرمان
chdir
فرمان CD
at my command
به فرمان من
assize
فرمان
precepts
فرمان
if
فرمان IF
by order of
فرمان
edict
فرمان
edicts
فرمان
for
فرمان FOR
commands
فرمان
commanded
فرمان
sanctions
فرمان
MDs
فرمان D
bugle call
فرمان
sanctioning
فرمان
MD
فرمان D
sanctioned
فرمان
ship will adjust
فرمان
sanction
فرمان
command
فرمان
servo
فرمان یار
parade rest
فرمان ازاد
operator command
فرمان متصدی
erase
فرمان ERASE
prescription
صدور فرمان
on the double
فرمان بدو رو
motor vehicle tax
فرمان اتومبیل
steering axle
میله فرمان
paddle
دسته فرمان
paddled
دسته فرمان
paddles
دسته فرمان
paddling
دسته فرمان
order arms
فرمان پافنگ
rudder bar
فرمان هواپیما
typed
فرمان TYPE
repeat range
فرمان برد از نو
ordains
فرمان دادن
ren
فرمان REN
ordaining
فرمان دادن
type
فرمان TYPE
regeneration control
فرمان واکنشی
ordain
فرمان دادن
preparatory command
فرمان حاضرباش
preparatory command
فرمان خبر
types
فرمان TYPE
prescriptions
صدور فرمان
power steering
فرمان خودکار
rise and shine
فرمان برپا
radio control
فرمان رادیویی
nerve centre
مرکز فرمان
nerve centres
مرکز فرمان
joystick
دسته فرمان
joysticks
دسته فرمان
ordained
فرمان دادن
at call
اماده فرمان
modes
فرمان ODE
mode
فرمان ODE
control electrode
الکترود فرمان
at ease
فرمان ازاد
control grid
شبکه فرمان
control lever
اهرم فرمان
control panel
تابلوی فرمان
control pannel
تابلوی فرمان
control ratio
نسبت فرمان
control surface
سطح فرمان
control switch
کلید فرمان
control system
سیستم فرمان
decretal
فرمان پاپ
vol
فرمان VOL
verifying
فرمان VERIFY
control cubicle
ایستگاه فرمان
control circuit
مدار فرمان
control characteristic
مشخصه فرمان
at or within call
اماده فرمان
attrib
فرمان اتریب
automatic controller
دستگاه فرمان
backup
فرمان BACKUP
battalia
فرمان جنگ
cease fire
فرمان اتش بس
advance march
فرمان پیش
channel command
فرمان کانال
chcp
فرمان CHCP
chkdsk
فرمان CHKDSK
cls
فرمان CLS
command key
کلید فرمان
command language
زبان فرمان
command signal
علامت فرمان
command unit
واحد فرمان
verify
فرمان VERIFY
verifies
فرمان VERIFY
internal command
فرمان درونی
restoring
فرمان RESTORE
restores
فرمان RESTORE
restored
فرمان RESTORE
restore
فرمان RESTORE
pausing
فرمان writePAUSE
pauses
فرمان writePAUSE
paused
فرمان writePAUSE
pause
فرمان writePAUSE
more
فرمان ORE
irade
حکم فرمان
recovers
فرمان RECOVER
recovering
فرمان RECOVER
recover
فرمان RECOVER
left flank march
فرمان سمت چپ رو
instrument board
تخته فرمان
tree
فرمان TREE
handle escutcheon
روقفلی فرمان
verified
فرمان VERIFY
del
فرمان DEL
diskcomp
فرمان DISKCOPY
officers
فرمان دادن
officer
فرمان دادن
drum controller
غلطک فرمان
electronic control
فرمان الکترونیکی
external command
فرمان برونی
external command
فرمان خارجی
filter command
فرمان FILTER
fire order
فرمان اتش
give way
فرمان پاروها با هم
god's ordinace
فرمان خدا
commanding
فرمان دهنده
handle bar arm
دسته فرمان
left oblique march
فرمان میل به چپ رو
steering axle
میل فرمان
in the saddle
<idiom>
تحت فرمان
dates
فرمان DATE
date
فرمان DATE
channel changer
[rare for: remote control]
فرمان از دور
clicker
[coll.]
فرمان از دور
remote control
فرمان از دور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com