English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
empirical formula فرمول ساده
Other Matches
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
quantize با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
formulization فرمول بندی فرمول سازی
formulas الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
simple design طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structure با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
isomer هم فرمول
formulae فرمول
equations فرمول
frame فرمول
isomerous هم فرمول
formula فرمول
formulas فرمول
equation فرمول
emprical formula فرمول تجربی
constitutional formula فرمول ساختاری
projection formula فرمول تصویری
taylor formula فرمول تیلور
wedge formula فرمول گوهای
structural formula فرمول ساختاری
structural formula فرمول گسترده
perspective formula فرمول تجسمی
string formula فرمول رشتهای
formulism قاعده فرمول)
electronic formula فرمول الکترونی
formularization فرمول سازی
molecular formula فرمول مولکولی
empirical formula فرمول خام
mil formula فرمول میلیم
dispersion formula فرمول پاشندگی
formulated فرمول بندی کردن
formulaic مثل یا وابسته به فرمول
expressions فرمول یا رابط ه ریاضی
formulates فرمول بندی کردن
expression فرمول یا رابط ه ریاضی
formulize بصورت فرمول دراوردن
formulating فرمول بندی کردن
refomulate از نو فرمول بندی کردن
reformulation فرمول بندی تازه
formulate فرمول بندی کردن
formularize بصورت فرمول دراوردن
condensed structural formula فرمول ساختاری فشرده
DDT حشرهکش نیرومندی به فرمول 3CHCCl
spearman brown prophecy formula فرمول پیشگویی اسپیرمن-براون
ciphers فرمول تبدیل متن به حالت رمزی
cipher فرمول تبدیل متن به حالت رمزی
cyphers فرمول تبدیل متن به حالت رمزی
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
formulation تهیه جمع اوری فرمول بندی کردن
scaling law فرمول محاسله بازده بمب اتمی در هر فاصله
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacts فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
functioned فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
function فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
hidden فرمول ریاضی که خط وط پنهان را از تصویر دو بعدی شی D پاک میکند
functions فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
Gothick [استفاده مجدد از فرمول های گوتیک در قرن هجدهم] [معماری]
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
income elasticity of demand تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
riboflavin ریبو فلاوین ویتامین B به فرمول 6O4N2H71C که در شیر و تخم مرغ و جگر و غیره یافت میشود
cross elasticity of demand درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
arc elasticity of demand عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
zinc oxid اکسید روی به فرمول ZnO اکسید دو زنگ
taffetized ساده
frugal ساده
clodhopper ساده
baldly ساده
unassuming ساده
inexpensive ساده
explicit ساده
clodhoppers ساده
simplex ساده
unsophisticated ساده
naive ساده
simpleminded ساده دل
simplistic ساده
unaadorned ساده
homespun ساده
simple minded ساده دل
baldest ساده
semplice ساده
naif ساده
untutored ساده
plain hearted ساده دل
downright ساده
cleanest ساده
cleaned ساده
sheepish ساده دل
sheepishly ساده دل
clean ساده
simple hearted ساده دل
bald ساده
balder ساده
artless ساده
idiots ساده
positive ساده
idiot ساده
charmless ساده
seemly <adj.> ساده دل
good-humored ساده دل
expansive <adj.> ساده دل
conversable <adj.> ساده دل
fructose ساده
freestanding ساده
free spoken ساده گو
innocent <adj.> ساده دل
simple-hearted <adj.> ساده دل
slick ساده
slickest ساده
unaffected ساده
incomplex ساده
simple ساده دل
incomposite ساده
simpler ساده
simpler ساده دل
simplest ساده
simplest ساده دل
fraudless ساده
plain ساده
plainest ساده
simple ساده
unmeaning ساده
fanciless ساده
unceremonious ساده
plainer ساده
unceremoniously ساده
cleans ساده
plains ساده
daff ساده دل
sementem معنی ساده
penny whistles نی لبک ساده
simple parry دفاع ساده
martin ساده لوح
galah ساده لوح
dupable ساده لوح
credulousness ساده لوحی
simple oscillator نوسانگر ساده
gobemouche ساده لوح
sketched طرح ساده
sketched نقشه ساده
simple shear برش ساده
sketches طرح ساده
simpleton ساده لوح
simpletons ساده لوح
sketches نقشه ساده
king post truss خرپای ساده
navvies کارگر ساده
navvy کارگر ساده
simple schizophrenia اسکیزوفرنی ساده
in plain english به انگلیسی ساده
gullibility ساده لوحی
lamblike ساده لوح
lamblkin ساده لوح
gowk ساده لوح
penny whistle نی لبک ساده
simple stress تنش ساده
gaby ساده لوح
simple interest سود ساده
clean bill برات ساده
infrugal غیر ساده
plain paper کاغذ ساده
ingenue دختر ساده
plain flap فلپ ساده
pick wickian ساده بی تکلف
phonemes صداهای ساده
phoneme صدای ساده
perfect gazes گازهای ساده
overhand knot گره ساده
basic circuit مدار ساده
natively بطور ساده
naivete ساده لوحی
booby ساده لوح
simplified ساده شده
free spokenness ساده گویی
reducible ساده شدنی
frugal food خوراک ساده
credulity ساده لوحی
cats paw ساده لوح
nincompoop ساده لوح
nincompoops ساده لوح
plain rib تیغه ساده
primary cell پیل ساده
clean collection وصولی ساده
clean bill of lading بارنامه ساده
simplistic ساده طبع
lamb ادم ساده
lambs ادم ساده
plain weave بافت ساده
flat rate نرخ ساده
book keeping by single e. دفترداری ساده
sketch نقشه ساده
single bevel but weld جوش لب به لب "وی " ساده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com