Dictiornary-Farsi | فعالیت بحرانی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
critical activity	فعالیت بحرانی


Other Matches

critical coupling	کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
climacteric	بحرانی
acute	بحرانی
critical limit	حد بحرانی
critical	بحرانی
decretory	بحرانی
marginal	بحرانی
decretive	بحرانی
critical pollution	الودگی بحرانی
critical resistance	مقاومت بحرانی
critical point	نقطه بحرانی
critical value	ارزش بحرانی
critical period	دوره بحرانی
critical pressure	فشار بحرانی
critical temperature	دمای بحرانی
exigent	فشاراور بحرانی
critical speed	سرعت بحرانی
critical region	ناحیه بحرانی
critical region	منطقه بحرانی
critical path	مسیر بحرانی
critical mass	جرم بحرانی
critical current	شدت بحرانی
critical coupling	تزویج بحرانی
critical assembly	ترتیب بحرانی
critical area	ناحیه بحرانی
cretical flow	جریان بحرانی
critical angle	زاویه بحرانی
critical amplification	تقویت بحرانی
critical altitude	ارتفاع بحرانی
critical damping	خفیدگی بحرانی
critical damping	میرائی بحرانی
critical density	چگالی بحرانی
critical magnitude	اندازه بحرانی
critical isotherm	هم دمای بحرانی
critical height	بلندی بحرانی
critical height	ارتفاع بحرانی
acritical	غیر بحرانی
critical frequency	فرکانس بحرانی
critical flow	جریان بحرانی
critical depth	عمق بحرانی
critical heat flux	شارحرارتی بحرانی
critical valve	مقدار بحرانی
critical point	نقطه بحرانی
critical	حیاتی بحرانی
nick	موقع بحرانی
Critical Regonalism	منطقه ی بحرانی
nicks	موقع بحرانی
juncture	موقع بحرانی
razor edge	موقعیت بحرانی
critical velocity	سرعت بحرانی
nicked	موقع بحرانی
nicking	موقع بحرانی
critical angle of attack	زاویه حمله بحرانی
critical grid current	شدت بحرانی شبکه
critical grid current	جریان بحرانی شبکه
critical grid voltage	ولتاژ بحرانی شبکه
critical isotherm	منحنی هم دمای بحرانی
cpm	روش مسیر بحرانی
critical degree of polymerization	درجه بحرانی بسپارش
critical deformation	تغییر شکل بحرانی
critical date	مدت زمان بحرانی
critical concentration	میزان تمرکز بحرانی
critcal fore pressure	فشار حد خلاء بحرانی
critical closing speed	سرعت بحرانی پایین
critical backing pressure	فشار حد خلاء بحرانی
critical anode distance	فاصله بحرانی اندی
critical infinte cylinder	قطر بحرانی استوانه
critical path analysis	تحلیل مسیر بحرانی
thermal critical point	نقطه ی بحرانی حرارتی
flood stage	تراز بحرانی طغیان
critical wave legth	طول موج بحرانی
critical molecular mass	جرم مولکولی بحرانی
critical resistance	مقدار مقاومت بحرانی
critically	بطور بحرانی یا وخیم
critical temperature	درجه حرارت بحرانی
critical path method	روش مسیر بحرانی
critical grid bias	ولتاژ بایاس بحرانی شبکه
critical cooling rate	میزان سرد کنندگی بحرانی
epitasis	دوره بحرانی وشدت مرض
to recover from something	ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
critical heat flux ratio	نسبت شار حرارتی بحرانی
to recover from something	جبران کردن [مثال از بحرانی]
supercritical fluid chromatography	کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
critical build up resistance	مقاومت بحرانی برای تحریک خودی
to recover from something	به حالت اول درآمدن [مثال از بحرانی]
s.f.c	chromatography supercriticalfluid کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity.	هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
exercise	فعالیت
activity	فعالیت
stirrings	فعالیت
stirs	فعالیت
exercises	فعالیت
exercised	فعالیت
stirred	فعالیت
actuality	فعالیت
activities	فعالیت
functions	فعالیت
functioned	فعالیت
activation	فعالیت
acting	فعالیت
stir	فعالیت
function	فعالیت
activeness	فعالیت
event	عمل یا فعالیت
events	عمل یا فعالیت
venturing	فعالیت اقتصادی
ventures	فعالیت اقتصادی
ventured	فعالیت اقتصادی
on stream	درحال فعالیت
operant	فعالیت کننده
operating level	سطح فعالیت
operational environment	محیط فعالیت
reactivation	فعالیت مجدد
optical activity	فعالیت نوری
random activity	فعالیت تصادفی
somatotonic	فعالیت گرا
turn over	عایدی فعالیت
off year	سال کم فعالیت
low activity	فعالیت پایین
venture	فعالیت اقتصادی
somatotonia	فعالیت گرایی
inaction	بدون فعالیت
inactivity	عدم فعالیت
hey day	روز پر فعالیت
politicking	فعالیت سیاسی
activity time	زمان هر فعالیت
activity cycle	چرخه فعالیت
activity drive	سائق فعالیت
activity light	چراغ فعالیت
activating	به فعالیت پرداختن
business activity	فعالیت بازرگانی
activity of soil	فعالیت خاک
activity quotient	بهر فعالیت
auxiliary activity	فعالیت فرعی
activity rate	نرخ فعالیت
advertising campaign	فعالیت تبلیغاتی
activation	به فعالیت دراوردن
activity ratio	نسبت فعالیت
activity wheel	گردونه فعالیت
activity coefficient	ضریب فعالیت
activity chart	نمودار فعالیت
activates	به فعالیت پرداختن
activate	به فعالیت پرداختن
activated	به فعالیت پرداختن
publicity drive	فعالیت تبلیغاتی
cerebration	فعالیت مغزی
activity analysis	تحلیل فعالیت
supercritical fluid chromatography/mass	spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
to turn the corner <idiom>	بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
pickup	تجدید فعالیت چیدن
spheres	مرتبه حدود فعالیت
orbits	دور حدود فعالیت
orbited	دور حدود فعالیت
keep the ball rolling <idiom>	اجازه فعالیت دادن
slumps	کاهش فعالیت رکود
byways	کار یا فعالیت جنبی
byway	کار یا فعالیت جنبی
seismism	فعالیت لزرشی وارتعاشی
in the swim <idiom>	درکاری فعالیت داشتن
efficiency	فعالیت مفید بازده
orbit	دور حدود فعالیت
self activity	فعالیت خود بخود
trade cycle	دوره فعالیت تجاری
background	فعالیت ارتباط دادهای
class i activity	فعالیت امادی طبقه 1
business cycle	دور فعالیت بازرگانی
activity sampling	نمونه گیری از فعالیت
muzzle	مانع فعالیت شدن
muzzled	مانع فعالیت شدن
file activity ratio	نسبت فعالیت پرونده
activity group therapy	درمان با فعالیت گروهی
electioneer	فعالیت انتخاباتی کردن
sphere	مرتبه حدود فعالیت
deactivating group	گروه کم کننده فعالیت
muzzles	مانع فعالیت شدن
backgrounds	فعالیت ارتباط دادهای
slumped	کاهش فعالیت رکود
slumping	کاهش فعالیت رکود
class ii activity	فعالیت امادی طبقه 2
slump	کاهش فعالیت رکود
forms	سابقه فعالیت اسب
gross motor activity	فعالیت حرکت عمده
muzzling	مانع فعالیت شدن
formed	سابقه فعالیت اسب
form	سابقه فعالیت اسب
take the bull by the horns <idiom>	چند نوع فعالیت داشتن
to work at a high pressure	با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
activating effect of functional group	گروه زیاد کننده فعالیت
extra-curricular	فعالیت جنسی خارج از ازدواج
work in	با فعالیت و کوشش راه بازکردن
hyperactive	دارای فعالیت بیش ازاندازه
hyperthyroid	ازدیاد فعالیت غذه درقی
activation	کنش ور سازی ایجاد فعالیت
latest finish time	دیرترین زمان ختم یک فعالیت
abuzz <adj.>	پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
precipitance	شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
precipitancy	شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
gastrovascular	دارای فعالیت درمعده ورگها
force activity designator	شماره ترتیب فعالیت یکان
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده