Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
staffing
قابل دسترس ساختن افرادبرای سازمانها
Other Matches
on hand
<idiom>
قابل دسترس
accessible
قابل دسترس
accessible
در دسترس قابل وصول
an accessible place
جای قابل دسترس
getatable
قابل دسترس توفیق یافتنی
hogs
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
palettes
مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
hogged
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
hog
برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
palette
مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
micro prolog
PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
desk accessories
وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
institutions
سازمانها
data diddling
روشی که در ان داده قبل واردشدن به یک فایل کامپیوتری که در ان کمتر قابل دسترس میباشد اصلاح میشود
crowding out effect
اندیشهای که استقراض بسیار زیاد دولت وجوه قابل دسترس وام گیرندگان خصوصی را کاهش میدهد
data interchange format
استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
constructible
قابل ساختن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
reached
دسترس
within teach
دسترس
accessible
در دسترس
within teach
در دسترس
access
دسترس
accessing
دسترس
accesses
دسترس
disposal
در دسترس
accessed
دسترس
disposal
دسترس
reach
دسترس
reaching
دسترس
available
در دسترس
at arm's length
در دسترس
reaches
دسترس
near at hand
در دسترس
available
دسترس پذیر
out of the way
غیرقابل دسترس
inaccessible
غیرقابل دسترس
out-of-the-way
غیرقابل دسترس
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
inaccessible
خارج از دسترس
availablity
دسترس پذیری
availability
در دسترس بودن
off the shelf
مواد در دسترس
on tap
<adj.>
همیشه در دسترس
accessible duct
مجرای دسترس
availability
دسترس پذیری
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
accessing
راه دسترس
available with
در دسترس نزد .....
available by
در دسترس از طریق .....
to be available
در دسترس بودن
access point
نقطه دسترس
accessed
راه دسترس
placing at disposal
در دسترس گذاردن
accesses
راه دسترس
access
راه دسترس
abaton
[محل خارج از دسترس]
system availability
دسترس پذیری سیستم
place at disposal
در دسترس قرار دادن
utilize
در دسترس قرار دادن
unavailable energy
نیروی خارج از دسترس
utilising
در دسترس قرار دادن
utilises
در دسترس قرار دادن
utilised
در دسترس قرار دادن
average available discharge
بده میانگینی دسترس
passing shot
ضربه دور از دسترس
to be available
[to someone]
در دسترس
[کسی]
بودن
utilizing
در دسترس قرار دادن
available amount
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
someone has at present
در دسترس کسی بودن
utilizes
در دسترس قرار دادن
unattainbility of absolute zero
دسترس ناپذیری صفر مطلق
ball
توپ دور از دسترس توپزن
utilization
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
to put something at somebody's disposal
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
long hop
توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
currents
ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
the source
خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
equity
اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
unhandy
ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
current
ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
equities
اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
buffer pool
تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
availability
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
achievable
قابل وصول قابل تفریق
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
sensible
قابل درک قابل رویت
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
accessed
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
access
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessing
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
The world is your oyster!
<proverb>
دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است!
to make approaches
وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
accesses
در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
nsfnet
یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
idolising
بت ساختن
fabrication
ساختن
set up
ساختن
manufactures
ساختن
produced
ساختن
produces
ساختن
idolised
بت ساختن
idolises
بت ساختن
upbuild
ساختن
remake
از نو ساختن
remakes
از نو ساختن
idolize
بت ساختن
idolized
بت ساختن
idolizes
بت ساختن
to t. up
ساختن
to make away
ساختن
composes
ساختن
to get along
ساختن
to go in with
ساختن با
pellet
حب ساختن
idolizing
بت ساختن
indite
ساختن
constructs
ساختن
constructing
ساختن
manufacture
ساختن
make
ساختن
makes
ساختن
miscreate
بد ساختن
upgrade
ساختن
upgraded
ساختن
upgrades
ساختن
upgrading
ساختن
constructed
ساختن
pill
حب ساختن
unifies
تک ساختن
unify
تک ساختن
unifying
تک ساختن
generating
ساختن
generates
ساختن
generated
ساختن
generate
ساختن
manufactured
ساختن
creating
ساختن
construct
ساختن
pills
حب ساختن
create
ساختن
creates
ساختن
produce
ساختن
dree
ساختن با
inventing
ساختن
invented
ساختن
carbonize
کک ساختن
invent
ساختن
bulid
ساختن
to make a shift
ساختن
compose
ساختن
fabricates
ساختن
fashion
مد ساختن
invents
ساختن
fabricate
ساختن
confect
ساختن
build
ساختن
builds
ساختن
fabricating
ساختن
put-up
ساختن
put up
ساختن
fabricated
ساختن
mints
ساختن
buildings
ساختن
forborne
ساختن با
bridged
پل ساختن
fashions
مد ساختن
fashioning
مد ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com