Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
projectable
قابل پرتاب کردن
Other Matches
waiver
بار قابل پرتاب به خارج ازهواپیما
para bomb
بمب قابل پرتاب به وسیله چتر نجات
delivery groups
مکانیسم پرتاب موشک یا مهمات وسایل سیستم پرتاب
one and one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
free drop
پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
one plus one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
pentathlons
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pentathlon
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
throw
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throwing
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
ballistics
مبحث پرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده
throws
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
pelt
پرتاب کردن
pitch
پرتاب کردن
jaculate
پرتاب کردن
pelts
پرتاب کردن
shoots
پرتاب کردن
thrust
پرتاب کردن
thrusting
پرتاب کردن
thrusts
پرتاب کردن
pelted
پرتاب کردن
shoot
پرتاب کردن
pitches
پرتاب کردن
jettisoned
پرتاب کردن
projects
پرتاب کردن
skeet
پرتاب کردن
projected
پرتاب کردن
jettisons
پرتاب کردن
jettisoning
پرتاب کردن
jettison
پرتاب کردن
project
پرتاب کردن
let fly
پرتاب کردن
foin
پرتاب کردن
unsling
پرتاب کردن
lobs
باهستگی پرتاب کردن
slings
زنجیردار پرتاب کردن
lobbed
باهستگی پرتاب کردن
lob
باهستگی پرتاب کردن
shoot
پرتاب کردن گلوله
jettisoned
پرتاب کردن به بیرون
jettison
پرتاب کردن به بیرون
spits
اب دهان پرتاب کردن
castaway
پرتاب کردن وزنه
launch a missile
موشک پرتاب کردن
castaways
پرتاب کردن وزنه
spit
اب دهان پرتاب کردن
jettisoning
پرتاب کردن به بیرون
shoots
پرتاب کردن گلوله
jettisons
پرتاب کردن به بیرون
sling
زنجیردار پرتاب کردن
unsling
از فلاخن پرتاب کردن
triggered
پرتاب کردن فشنگ
trigger
پرتاب کردن فشنگ
triggers
پرتاب کردن فشنگ
slinging
زنجیردار پرتاب کردن
jetting
بخارج پرتاب کردن
lobbing
باهستگی پرتاب کردن
jet
بخارج پرتاب کردن
jetted
بخارج پرتاب کردن
to fire a torpedo
اژدری پرتاب کردن
jets
بخارج پرتاب کردن
to launch a torpedo
اژدری پرتاب کردن
command ejection
پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
pash
بازور پرتاب کردن کوبیدن
upthrust
بطرف بالا پرتاب کردن
provisional ball
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
squish
صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
slogged
ضربت سخت زدن پرتاب کردن
slogs
ضربت سخت زدن پرتاب کردن
slogging
ضربت سخت زدن پرتاب کردن
slog
ضربت سخت زدن پرتاب کردن
skyrocket
مثل موشک بهوا پرتاب کردن
skyrocketed
مثل موشک بهوا پرتاب کردن
skyrocketing
مثل موشک بهوا پرتاب کردن
skyrockets
مثل موشک بهوا پرتاب کردن
shoves
با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoved
با زور پیش بردن پرتاب کردن
shove
با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoving
با زور پیش بردن پرتاب کردن
pitches
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
send down
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
pitch
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
pitch
پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitches
پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
hurled
پرتاب کردن پرت کردن
hurl
پرتاب کردن پرت کردن
hurls
پرتاب کردن پرت کردن
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
deathlon
مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
quail
نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
quails
نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
delivery error
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
erectable
قابل راست کردن یا بنا کردن
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
rebuttable
قابل رو کردن
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
weapon delivery
پرتاب جنگ افزار یا وسیله پرتاب جنگ افزار
automatic toss
روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
reversible
قابل پشت و رو کردن
condensible
قابل خلاصه کردن
multipliable
قابل ضرب کردن
multiplicable
قابل ضرب کردن
translatable
قابل معنی کردن
combatable
قابل جنگ کردن
separable
قابل جدا کردن
swimmable
قابل شنا کردن
estimable
قابل براورد کردن
manageable
قابل اداره کردن
exhaustible
قابل خالی کردن
magnetizable
قابل مغناطیسی کردن
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
removable
قابل سوار و پیاده کردن
inflatable
قابل تورم یا باد کردن
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
downloadable
آنچه قابل بار کردن است
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
attachable
قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
bombing angle
زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
manageable
آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
binds
الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
bind
الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
permanent
خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
foldboat
قایق قابل جدا کردن قطعات وبستن ان
zeroes
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
zeros
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
zero
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
eurocheque
چک انگلیسی که قابل نقد کردن در بانکهای اروپایی میباشد
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
sensible
قابل درک قابل رویت
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
achievable
قابل وصول قابل تفریق
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
senses
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
passed
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
standalone
که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
sense
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
passes
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
nonerasable storage
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
joint filler
نوارهایی که ازمواد قابل تراکم ساخته شده و پر کردن درزها به کارمیرود
storage
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
war head
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
density of loading
تراکم پر کردن خرج در لوله تراکم خرج پرتاب
launches
پرتاب
shoves
پرتاب
hurled
پرتاب
hurls
پرتاب
tossed
پرتاب
tosses
پرتاب
tossing
پرتاب
launching
پرتاب
toss
پرتاب
hurl
پرتاب
shoving
پرتاب
jaculation
پرتاب
launch
پرتاب
launched
پرتاب
put
پرتاب
puts
پرتاب
jetted
پرتاب
throw
پرتاب
shyest
پرتاب
throws
پرتاب
jetting
پرتاب
shying
پرتاب
shied
پرتاب
shies
پرتاب
shy
پرتاب
shyer
پرتاب
detrusion
پرتاب
shoved
پرتاب
throwing
پرتاب
jet
پرتاب
shove
پرتاب
putting
پرتاب
pitches
پرتاب
jets
پرتاب
pitch
پرتاب
aerial delivery
پرتاب هوایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com