Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
to bear a grudge
لج یاکینه داشتن
Other Matches
it savours of revenge
بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
monogyny
داشتن یک زن
having
داشتن
have
داشتن
possessing
داشتن
doubts
شک داشتن
doubting
شک داشتن
doubted
شک داشتن
doubt
شک داشتن
to have possession of
داشتن
want
کم داشتن
to have
داشتن
to possess
داشتن
to hold a meeting
داشتن
lackvt
کم داشتن
bears
در بر داشتن
bears
داشتن
bear
در بر داشتن
bear
داشتن
intercommon
داشتن
possesses
داشتن
lacks
کم داشتن
lacked
کم داشتن
lack
کم داشتن
possess
داشتن
redolence
بو داشتن
relieves
داشتن
relieving
داشتن
to be in a f.
تب داشتن
own
داشتن
owned
داشتن
owning
داشتن
to have f.
تب داشتن
to go hot
تب داشتن
owns
داشتن
relieve
داشتن
to be feverish
تب داشتن
wanted
کم داشتن
to hold
داشتن
aspire
هوش داشتن
aspire
ارزو داشتن
aspires
ارزو داشتن
aspired
هوش داشتن
withholding
دریغ داشتن
withhold
دریغ داشتن
withholds
دریغ داشتن
varies
فرق داشتن
contesting
اعتراض داشتن بر
desires
میل داشتن
contests
اعتراض داشتن بر
contested
اعتراض داشتن بر
loathed
نفرت داشتن از
vary
فرق داشتن
aspired
ارزو داشتن
loathe
نفرت داشتن از
adjudge
مقرر داشتن
contest
اعتراض داشتن بر
aspires
هوش داشتن
provides
مقرر داشتن
correlate
همبستگی داشتن
in a rush
<idiom>
عجله داشتن
lends
معطوف داشتن
lend
معطوف داشتن
espousing
عقیده داشتن به
espouses
عقیده داشتن به
espoused
عقیده داشتن به
espouse
عقیده داشتن به
in common
<idiom>
مسئولیت داشتن
in the cards
<idiom>
انتظار داشتن
correlates
همبستگی داشتن
correlating
همبستگی داشتن
reside
اقامت داشتن
provide
مقرر داشتن
cherishing
گرامی داشتن
cherishes
گرامی داشتن
cherished
گرامی داشتن
cherish
گرامی داشتن
up to
<idiom>
بستگی داشتن به
in a hurry
<idiom>
عجله داشتن
resided
اقامت داشتن
in a jam
<idiom>
مشکل داشتن
apprehends
بیم داشتن
sending
ارسال داشتن
sending
اعزام داشتن
sending
گسیل داشتن
send
ارسال داشتن
send
اعزام داشتن
send
گسیل داشتن
aspiring
هوش داشتن
sends
گسیل داشتن
apprehending
بیم داشتن
apprehended
بیم داشتن
apprehend
بیم داشتن
resides
اقامت داشتن
take kindly to
<idiom>
دوست داشتن
sends
ارسال داشتن
sends
اعزام داشتن
aspiring
ارزو داشتن
stink
تعفن داشتن
to be there
وجود داشتن
to stop
[doing something]
نگاه داشتن
occupying
مشغول داشتن
occupy
مشغول داشتن
occupies
مشغول داشتن
disguise
نهان داشتن
disguised
نهان داشتن
disguises
نهان داشتن
exists
وجود داشتن
existed
وجود داشتن
exist
وجود داشتن
resembling
شباهت داشتن
resembles
شباهت داشتن
resembled
شباهت داشتن
resemble
شباهت داشتن
differs
فرق داشتن
differing
فرق داشتن
differed
فرق داشتن
refrains
نگاه داشتن
differ
فرق داشتن
disguising
نهان داشتن
to think
[of]
عقیده داشتن
retain
نگاه داشتن
expects
چشم داشتن
expecting
چشم داشتن
expected
چشم داشتن
expect
چشم داشتن
keeps
نگاه داشتن
keep
نگاه داشتن
retained
نگاه داشتن
retains
نگاه داشتن
to follow
دنباله داشتن
retaining
نگاه داشتن
to continue
دنباله داشتن
hears
خبر داشتن
tolerates
طاقت داشتن
tolerated
طاقت داشتن
tolerate
طاقت داشتن
vibrating
ارتعاش داشتن
vibrates
ارتعاش داشتن
vibrated
ارتعاش داشتن
vibrate
ارتعاش داشتن
scoots
سرعت داشتن
scooting
سرعت داشتن
scooted
سرعت داشتن
scoot
سرعت داشتن
deserves
استحقاق داشتن
deserve
استحقاق داشتن
tolerating
طاقت داشتن
implies
دلالت داشتن
imply
دلالت داشتن
hear
خبر داشتن
abominating
تنفر داشتن
abominates
تنفر داشتن
abominated
تنفر داشتن
abominate
تنفر داشتن
withheld
دریغ داشتن
contradicts
تناقض داشتن با
contradicted
تناقض داشتن با
contradict
تناقض داشتن با
implying
دلالت داشتن
believes
گمان داشتن
to hold
[to have]
نگه
[داشتن]
to be afraid
[of]
ترس داشتن
[از]
possessing
در تصرف داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com