English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
English Persian
unite متحد کردن ترکیب کردن
unites متحد کردن ترکیب کردن
uniting متحد کردن ترکیب کردن
Other Matches
band متحد کردن
unifies متحد کردن
unifying متحد کردن
unites متحد کردن
uniting متحد کردن
federates متحد کردن
unite متحد کردن
federating متحد کردن
bands متحد کردن
federate متحد کردن
ally متحد کردن
federated متحد کردن
allying متحد کردن
unify متحد کردن
accrete متحد کردن
herd متحد کردن گروه
reassociate دوباره متحد کردن
joined گراییدن متحد کردن
consociate متحد کردن پیوستن
herding متحد کردن گروه
herded متحد کردن گروه
joins گراییدن متحد کردن
join گراییدن متحد کردن
league اتحاد متحد کردن
herds متحد کردن گروه
leagues اتحاد متحد کردن
to unionize [American E] متحد کردن [مثال کارگران]
to unionise [British E] متحد کردن [مثال کارگران]
leagues مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
unionization متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionized متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
league مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
unionizes متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
hydrogenize با هیدروژن ترکیب کردن هیدروژنی کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
constitutes تاسیس کردن ترکیب کردن
merge ممزوج کردن ترکیب کردن
constituting تاسیس کردن ترکیب کردن
merges ممزوج کردن ترکیب کردن
constituted تاسیس کردن ترکیب کردن
constitute تاسیس کردن ترکیب کردن
unite ترکیب کردن
to make up ترکیب کردن
incorporating ترکیب کردن
incorporates ترکیب کردن
agglutinate ترکیب کردن
incorporate ترکیب کردن
uniting ترکیب کردن
confect ترکیب کردن
synthesised ترکیب کردن
synthesizing ترکیب کردن
synthesizes ترکیب کردن
synthesized ترکیب کردن
synthesize ترکیب کردن
synthesising ترکیب کردن
synthesises ترکیب کردن
make up ترکیب کردن
unites ترکیب کردن
merge ترکیب کردن
pieces ترکیب کردن
merges ترکیب کردن
piece ترکیب کردن
add باخود ترکیب کردن
carburize باکربن ترکیب کردن
racemize با اسیدراسمیک ترکیب کردن
sulfuret باگوگرد ترکیب کردن
sulfurate باگوگرد ترکیب کردن
cumulate ترکیب یامتحد کردن
sulphurate با گوگرد ترکیب کردن
adding باخود ترکیب کردن
mixes مخلوط کردن ترکیب
fluorinate با فلور ترکیب کردن
mix مخلوط کردن ترکیب
nitrogenize با نیتروژن ترکیب کردن
nitrify بانیتروژن ترکیب کردن
compound : ترکیب کردن امیختن
oxidize با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizing با اکسیژن ترکیب کردن
compounded : ترکیب کردن امیختن
oxidising با اکسیژن ترکیب کردن
carburet باذغال ترکیب کردن
compounds : ترکیب کردن امیختن
concoct ترکیب کردن پختن
oxidised با اکسیژن ترکیب کردن
adds باخود ترکیب کردن
work up ترکیب کردن ساختن
concocting ترکیب کردن پختن
oxidizes با اکسیژن ترکیب کردن
concocted ترکیب کردن پختن
concocts ترکیب کردن پختن
oxidises با اکسیژن ترکیب کردن
sulfurize باگوگرد ترکیب کردن بخوردادن
merges ترکیب کردن یکی شدن
merge ترکیب کردن یکی شدن
silicate باسیلیکا یا سیلیس ترکیب کردن
phosphatize بافسفات یا اسید فسفریک ترکیب کردن
mercurate باسیماب یاجیوه ترکیب کردن جیوه زدن به
combine ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combines ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combining ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
edited ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
linkages ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
edit ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
linkage ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
document ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documented ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
harmonic motion اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
slice ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
slices ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
isomerous جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomer جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
fused ترکیب کردن یا شدن ذوب شدن
fuse ترکیب کردن یا شدن ذوب شدن
oxygenize با اکسیژن ترکیب کردن اکسیژن زدن
compositions ترکیب یکان ترکیب رزمی
composition ترکیب یکان ترکیب رزمی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
associate متحد
confederates متحد
confederate متحد
associated متحد
associates متحد
conjunct متحد
federated متحد
federates متحد
allied متحد
federating متحد
federal متحد
federate متحد
one متحد
in league متحد
ones متحد
associating متحد
married متحد
united متحد
unified متحد
corporate متحد
band متحد شدن
realign متحد شدن
realigned متحد شدن
close-knit صمیمی و متحد
uniform متحد الشکل
realigning متحد شدن
realigns متحد شدن
unifier متحد کننده
unified command فرماندهی متحد
bands متحد شدن
uniforms متحد الشکل
feudist متحد دشمن
to make common cause متحد شدن
running mate متحد انتخاباتی
nexus گروه متحد
running mates متحد انتخاباتی
unified متحد شده
unitive متحد کننده
concentric متحد المرکز
u.n. سازمان ملل متحد
unified یکپارچه فرماندهی متحد
realigning مجددا متحد شدن
realigns مجددا متحد شدن
realign مجددا متحد شدن
charter of the united nations منشور ملل متحد
United Nations سازمان ملل متحد
trigraph سه حرف متحد التلفظ
realigned مجددا متحد شدن
united nations organization سازمان ملل متحد
federalization تشکیل کشورهای متحد
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
federative مبنی بر سازمان کشورهای متحد
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com