Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (22 milliseconds)
English
Persian
lounge
محل استراحت ولم دادن
lounged
محل استراحت ولم دادن
lounges
محل استراحت ولم دادن
lounging
محل استراحت ولم دادن
Search result with all words
rehabilitation
اردوگاه استراحت تسلی دادن
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
Other Matches
lounge
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
yasme
استراحت
idled
استراحت
rehabilitation
استراحت
vacation
استراحت
vacations
استراحت
idle
استراحت
relaxation
استراحت
idles
استراحت
idlest
استراحت
byes
استراحت
rest
استراحت
rests
استراحت
bye
استراحت
recumbency
استراحت
breather
استراحت
breathers
استراحت
quiescent current
جریان استراحت
nooning
استراحت نیمروز
rests
استراحت کردن
relief time
زمان استراحت
resting potential
پتانسیل استراحت
rest
محل استراحت
rest
استراحت کردن
lie-down
استراحت کوتاه
sick leave
استراحت بیماری
outstretch
استراحت کردن
relief interval
استراحت متناوب
to pause
استراحت کردن
go to rest
استراحت کردن
rests
محل استراحت
respite _
فاصله استراحت
idle period
دوره استراحت
surcease
پایان استراحت
rest period
دوره استراحت
quiescent point
نقطه استراحت
unbuckles
استراحت کردن
to rest on one's oars
استراحت کردن
to take one's rest
استراحت کردن
lie up
استراحت کردن
lie off
استراحت کردن
lie by
استراحت کردن
calm down
<idiom>
استراحت کردن
unbuckling
استراحت کردن
unbuckled
استراحت کردن
unbuckle
استراحت کردن
lie down
استراحت کردن
lie down
استراحت کوتاه
lie-down
استراحت کردن
to rest oneself
استراحت کردن
to retire to bed
استراحت کردن
rest cure
معالجه با استراحت
electrode bias
ولتاژ استراحت
repose
اسودگی استراحت
to go to roost
استراحت کردن
meal break
استراحت ناهار
binnacle
استراحت پزشکی
to repose oneself
استراحت کردن
easing
سهولت استراحت رسایی
eases
سهولت استراحت رسایی
rests
تکیه گاه استراحت
Zen
استراحت بحالت نشسته
rests
استراحت کردن بالشتک
binnacle list
فهرست استراحت پزشکی
rest
تکیه گاه استراحت
kick back
<idiom>
تنها استراحت کردن
eased
سهولت استراحت رسایی
to rest up
استراحت کامل کردن
lair
محل استراحت جانور
lairs
محل استراحت جانور
respite
استراحت تمدید مدت
to breathe a horse
استراحت کردن به اسب
work ratio
نسبت کار به استراحت
work relief
استراحت توام با کار
zazen
پایان استراحت نشسته
retire
استراحتگاه استراحت کردن
retires
استراحتگاه استراحت کردن
ease
سهولت استراحت رسایی
rest up
استراحت کامل کردن
jump suit
لباس خانه و استراحت
jump suits
لباس خانه و استراحت
rest
استراحت کردن بالشتک
mass practice
تمرین بدون استراحت
i yearn for
ارزوی استراحت دارم
parlor car
سالن استراحت قطار
lodgment area
منطقه استراحت یا فرود در سر پل
slack suit
لباس مخصوص گردش یا استراحت
lies
: دراز کشیدن استراحت کردن
lied
: دراز کشیدن استراحت کردن
bedtime
وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtimes
وقت استراحت موقع خوابیدن
lie
دراز کشیدن استراحت کردن
dwellings
پیاده شدن برای استراحت
dwells
محل توقف توقفگاه استراحت
dwelled
محل توقف توقفگاه استراحت
dwell
محل توقف توقفگاه استراحت
to take a mandatory break
وقت استراحت اجبا ری گذاشتن
bucket step
فیکس کردن پا برای استراحت
dwelling
پیاده شدن برای استراحت
lounge car
قطار دارای سالن استراحت وتفریح
lying in
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
change up
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change of pace
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
neutral corner
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
longtour area
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
ring stool
چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
truces
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
truce
وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
diastasis
استراحت قلب در فاصله بین انقباض و انبساط
lounger
کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
rest and recuperation
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
coffee breaks
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
downtime
مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
half area
محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
roundest
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
mafrash
مفرش
[واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
lairs
گل الود کردن استراحت کردن
lair
گل الود کردن استراحت کردن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
slashes
چاک دادن شکاف دادن
slash
چاک دادن شکاف دادن
inform
اطلاع دادن گزارش دادن
prefer
ترجیح دادن برتری دادن
insult
فحش دادن دشنام دادن
instructed
دستور دادن اموزش دادن
preferring
ترجیح دادن برتری دادن
prefers
ترجیح دادن برتری دادن
promoted
ترفیع دادن ترویج دادن
directs
دستور دادن دستورالعمل دادن
directed
دستور دادن دستورالعمل دادن
purging
غرامت دادن جریمه دادن
direct
دستور دادن دستورالعمل دادن
instruct
دستور دادن اموزش دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com