English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
transfer station محل اعزام افراد
Search result with all words
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
Other Matches
characterization مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
admision rate میزان اعزام به بهداری نواخت سالیانه اعزام به بهداری
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
despatched اعزام
despatches اعزام
dispatches اعزام
despatching اعزام
dispatching اعزام
send out اعزام
dispatched اعزام
dispatch اعزام
dispatches اعزام یکانها
dispatched اعزام داشتن
dispatched اعزام کردن
dispatches اعزام کردن
dispatches اعزام داشتن
dispatched اعزام یکانها
dispatcher اعزام کننده
detaches اعزام کردن
detaching اعزام کردن
sends اعزام داشتن
send out اعزام کردن
send اعزام داشتن
sending اعزام داشتن
embassage اعزام سفیر
dispateh اعزام کردن
detach اعزام کردن
dispatch اعزام یکانها
despatches اعزام کردن
despatches اعزام داشتن
despatched اعزام کردن
to send away اعزام داشتن
despatched اعزام یکانها
despatching اعزام یکانها
despatched اعزام داشتن
to tell off اعزام کردن
unattached اعزام نشده
dispatch اعزام داشتن
despatching اعزام کردن
despatching اعزام داشتن
despatches اعزام یکانها
dispatch اعزام کردن
commit اعزام داشتن برای
he was sent to england به انگلیس اعزام کردند
afforcement اعزام نیروی امداد
reception station دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
sick slip برگ اعزام به بیمارستان
to send upon an e به سفارت اعزام کردن
commits اعزام داشتن برای
committed اعزام داشتن برای
despatch ارسال کردن اعزام
committing اعزام داشتن برای
dispatcher اعزام کننده امکانات
dispatchment ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
sending state کشور اعزام کننده پرسنل
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
The convicts are being sent to concentration camps . محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
probationers زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
probationer زندانی مشروطی که برای کار اعزام میشود
contact party گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
dispatch route جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
men افراد
enlisted personnel افراد
trooped افراد
enlistedman افراد
trooping افراد
personnel افراد
troop افراد
personnel status وضع افراد
cognoscenti افراد مطلعدربارهموضوعیخاص
service club باشگاه افراد
head count جمع افراد
category طبقه افراد
withindoors افراد داخل
head counts جمع افراد
packed out پر و مملو از افراد
liberty men افراد مرخصی
top-level افراد عالیرتبه
equal status persons افراد همپایه
filler personnel افراد جایگزینی
platoon جوخهء افراد
platoons جوخهء افراد
roll call نامیدن افراد
enlistee افراد داوطلب
enlisted personnel طبقه افراد
billet slip لوحه اسکان افراد
billet slip کارت محلهای افراد
special olympics المپیک افراد استثنایی
target audience افراد مورد نظر
characterization نوشتن بیوگرافی افراد
cimmerian افراد کشور فلمات
personnel monitoring بازرسی بدنی از افراد
personal error خطاهای انفرادی افراد
noncombatant افراد غیر نظامی
receptee افراد مورد پذیرش
family size تعداد افراد خانواده
part owners افراد شریک المال
close station افراد بدو مرخص
rouse out بیدار کردن افراد
transfer station محل انتقال افراد
the common wealth of learning افراد اهل علم
bachelor quarters منازل افراد مجرد
avast افراد به جای خود
morale روحیه افراد مردم
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
troops افراد قسمتها سربازان
condemns محکوم کردن افراد
condemning محکوم کردن افراد
condemn محکوم کردن افراد
favouritism افراد مورد توجه
swallow one's pride <idiom> متواضع کردن افراد
commandos افراد نیروی مخصوص
posse comitatus دسته افراد پلیس
aptitude area حیطه قابلیت افراد
commando افراد نیروی مخصوص
dependents افراد تحت تکفل
army deposit fund پس انداز انفرادی افراد
top-level توسط افراد عالیرتبه
coachload افراد سوار بر درشکه
posses دسته افراد پلیس جماعت
posse دسته افراد پلیس جماعت
personal salute تیر سلام برای افراد
chartered بین افراد دلالت کند
roll call حاضر و غایب کردن افراد
huddled ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddling ازدحام اجتماع افراد یک تیم
IMA قالب ها و خصوصیات افراد است
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
whom it may concern برای اطلاع افراد ذیربط
intransit strenth افراد در حال حرکت یا انتقال
leatherneck جزو افراد تفنگداران دریایی
rotation تعویض نوبتی یکانها یا افراد
huddles ازدحام اجتماع افراد یک تیم
life line طناب اتصال افراد به یکدیگر
lockstep پیشروی افراد پشت سریکدیگر
Applicants flooded in. سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
Do not admit any outsiders. افراد غیره را راه ندهید
Certain notorious ( dubious ) characters . عده افراد معلوم الحال
troop housing کوی درجه داران یا افراد
people sniffer رادار کشف افراد دشمن
assembly محل بسیج افراد احتیاط
chartering بین افراد دلالت کند
charter بین افراد دلالت کند
sociometry سنجش روابط افراد جامعه
biographical information blank form فرم پر نشده بیوگرافی افراد
huddle ازدحام اجتماع افراد یک تیم
biographical intelligence اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
aptitude area حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
charters بین افراد دلالت کند
oral trade test ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
preference blank دستگاه کشف علایق وسرگرمیهای افراد
atomistic evalution ارزیابی نظرات افراد در موردتبلیغات یک محصول
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
lunatic fringe افراد افراطی وتندرو گروههای حزبی
intermarriage ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
CSE آزمونیدر بریتانیا کهاز افراد 51 یا 61 سالهبعملمیاید
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
character guidance راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
human machine interface حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
zouave یکی از افراد پیاده نظام فرانسوی در الجزایر
pit crew افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
queue صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
intermarried ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarries ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
conferences ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
enlisted داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
intermarry ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
conference ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
longtour area منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
oligrachy حکومتی که قدرت ان در دست افراد معدود باشد
an infinite verb فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
oligopoly تولید کالا توسط افراد یا شرکتهای معدودی
buzzword کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
queues صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queued صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queueing صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
deploying اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
enroute personnel افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
cyberspace دنیایی که در آن کامپیوتر ها و افراد از طیق اینترنت ارتباط دارند
correctional custudy روش اصلاح افراد از راه تصحیح اعمال غلط
internees فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
incross اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
arrow head پیکان نشان دهنده محل پیاده شدن افراد
frankpledge مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
automation استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
muster roll دفتر اسامی افراد نظامی وافسران یک منطقه یا کشتی
internee فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
panel صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
speech که وقتی باسم اجرا شود و مشابه صحبت افراد میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com