Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English
Persian
orthopaedic
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
Other Matches
orthopaedy
فن درست کردن انامهای ناقص
genie
مربوط به اندامهای تناسلی
genies
مربوط به اندامهای تناسلی
osteoclasis
استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
rough coating
اجمالا درست شده ناقص
boolean algebra
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
frictional unemployment
اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
racked with pain
نسق کردن اندامهای
touse
اذیت کردن اندامهای کسی را کشیدن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
demonish
ناقص کردن
garble
تحریف یا ناقص کردن
mutilate
ناقص یا فلج کردن
mutilates
ناقص یا فلج کردن
mutilating
ناقص یا فلج کردن
locomotiveorgans
اندامهای محرک
genitalia
اندامهای تناسلی
double organs
اندامهای جفتی
genitals
اندامهای تناسلی
urinary orangs
اندامهای پیشاب
organs of speech
اندامهای گفتار
truncating
شاخه زدن ناقص کردن
truncate
شاخه زدن ناقص کردن
to break aset
خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
truncated
شاخه زدن ناقص کردن
truncates
شاخه زدن ناقص کردن
paraplegia
فلج اندامهای تحتانی
acromegaly
درشتی اندامهای انتهایی
acrocyanosis
کبودی اندامهای انتهایی
acroan
بی حسی اندامهای انتهایی
acromegalia
درشتی اندامهای انتهایی
huddling
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
mayhem
چلاق کردن ناقص العضو کردن
distortionist
بازیگری که اندامهای خودرامیتواند کج کند
zoometry
اندازه گیری اندامهای جانوران
marring
ناقص کردن بی اندام کردن
mutilates
ناقص کردن فلج کردن
mar
ناقص کردن بی اندام کردن
mutilate
ناقص کردن فلج کردن
marred
ناقص کردن بی اندام کردن
mutilating
ناقص کردن فلج کردن
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
clean
درست کردن
concocting
درست کردن
fettle
درست کردن
trimmest
درست کردن
concoct
درست کردن
trim
درست کردن
cleanest
درست کردن
concocts
درست کردن
trims
درست کردن
set right
درست کردن
manufacture
درست کردن
weaves
درست کردن
weave
درست کردن
concocted
درست کردن
manufactures
درست کردن
manufactured
درست کردن
cleans
درست کردن
build
درست کردن
buildings
درست کردن
builds
درست کردن
gulleys
درست کردن
gullies
درست کردن
gully
درست کردن
fashions
درست کردن
fashioning
درست کردن
fashioned
درست کردن
fashion
درست کردن
make
درست کردن
makes
درست کردن
fix up
درست کردن
shapes
درست کردن
shape
درست کردن
make up
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
fabricating
درست کردن
fabricates
درست کردن
fabricated
درست کردن
fabricate
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
redd
درست کردن
to sct aright
درست کردن
to set
درست کردن
to put to rights
درست کردن
to set in order
درست کردن
to set to rights
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
set in order
درست کردن
correcting
درست کردن
indite
درست کردن
to get up
درست کردن
cleaned
درست کردن
to fix up
درست کردن
correct
درست کردن
to erect into
درست کردن از
adapt
درست کردن
corrects
درست کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
railroads
پاپوش درست کردن
reconditions
دوباره درست کردن
scrambling
املت درست کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
hedged
خاربست درست کردن
image erection
درست کردن تصویر
scrambled
املت درست کردن
die sink
خزینه درست کردن
re form
دوباره درست کردن
to toss up
زود درست کردن
hedges
خاربست درست کردن
scramble
املت درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
hedge
خاربست درست کردن
dowel
میخچه درست کردن
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
vint
درست کردن یا ریختن
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
exacts
تحمیل کردن بر درست
scrambles
املت درست کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
exacted
تحمیل کردن بر درست
exact
تحمیل کردن بر درست
roughcast
اجمالا درست کردن
dress
درست کردن لباس
stage craft
فن درست کردن نمایش
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
dresses
درست کردن لباس
manipulate
با دست درست کردن
manipulated
با استادی درست کردن
team
دسته درست کردن
to make something
چیزی را درست کردن
blow down
بافوت درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
manipulates
با استادی درست کردن
railroad
پاپوش درست کردن
to mill flour
ارد درست کردن
pond
حوض درست کردن
manipulates
با دست درست کردن
teams
دسته درست کردن
strike off
بی زحمت درست کردن
ponds
حوض درست کردن
manipulate
با استادی درست کردن
frame
پاپوش درست کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
connect
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
rig
با خدعه وفریب درست کردن
organises
تشکیلات دادن درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com