English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
turning point مرحله قاطع نقطه تحول
turning points مرحله قاطع نقطه تحول
Other Matches
turn-off نقطه تحول
turn-offs نقطه تحول
turn off نقطه تحول
landmarks نقطه تحول تاریخ
landmark نقطه تحول تاریخ
phased array ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
creep مرحله به مرحله جلو رفتن
creeps مرحله به مرحله جلو رفتن
sequenced ejection سیستم پرتاب مرحله به مرحله
sophistication نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
boost phase مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
leapfrog پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogged پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogging پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogs پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
assembler اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
vicissitude تحول
transition تحول
transitions تحول
upheaval تحول
sublation تحول
mutations تحول
upheavals تحول
mutation تحول
solstitium تحول
solstice تحول
computer revolution تحول کامپیوتر
heat of transformation گرمای تحول
absorption transition تحول جذب
information revolution تحول اطلاعات
transition temperature دمای تحول
vicissitudinous تحول پذیر
transformism تحول گرایی
isothermal process تحول همدما
mutation تحول طغیان
mutations تحول طغیان
transition time زمان تحول
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
transmogrification تغییر شکل تحول
phase دوره تحول وتغییر
pseudomorphism تحول بشکل کاذب
evolution تحول تکامل تدریجی
isothermal process تحول در دمای ثابت
phased دوره تحول وتغییر
phases دوره تحول وتغییر
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
solstitial دارای دوره تحول کوتاه
upthrow بطرف بالاانداختن تحول شدید
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
incisive قاطع
secs خط قاطع
definitely قاطع
categorical قاطع
sec خط قاطع
conclusive قاطع
categoric قاطع
secant قاطع
peremptory قاطع
overbearing قاطع
judicial قاطع
final قاطع
crucially قاطع
decisive قاطع
transverse خط قاطع
definitive قاطع
crucial قاطع
decretive قاطع
finals قاطع
decretory قاطع
basic relay post پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
clinches قاطع ساختن
clinched قاطع ساختن
clinching قاطع ساختن
diagonal قاطع دو زاویه
conclusive evidence دلیل قاطع
highway robber قاطع الطریق
secant line خط قاطع [ریاضی]
cut and dried <idiom> تصمیم قاطع
clinch قاطع ساختن
sockdologer ضربت قاطع
conclusive evidence مدرک قاطع
peremptory undertaking تعهد قاطع
sockdolager ضربت قاطع
trenchant قاطع قطعی
casting vote رای قاطع
casting votes رای قاطع
magistral قاطع قطعی
to turn the scale قاطع بودن
secant خط قاطع متقاطع
floorer دلیل قاطع
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
clincher قیچی کننده قاطع
clinchers قیچی کننده قاطع
predominating نفوذ قاطع داشتن
predominate نفوذ قاطع داشتن
predominated نفوذ قاطع داشتن
last word بیان یا رفتار قاطع
predominates نفوذ قاطع داشتن
unanswerable قاطع دندان شکن
prima facie evidence مدرک به فاهر قاطع
categorically بطور قاطع یا قطعی
radicalism روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
inflight phase مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
knockout ویران کردن ضربت قاطع
biocid قاطع حیات کشنده حشرات
whop بطور قاطع شکست دادن
knockouts ویران کردن ضربت قاطع
communication security custodian مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
combat phase مرحله درگیری در رزم مرحله رزم
phasing مرحله بندی مرحله بندی عملیات
predominate دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominating دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominated دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
phased attack تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
handover تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
processes مرحله
step مرحله
scenes مرحله
phase مرحله
stepping مرحله
grades مرحله
grade مرحله
phased attack تک مرحله به مرحله
rung مرحله
scene مرحله
stages مرحله
phased مرحله
stage مرحله
phases مرحله
process مرحله
creeping attack تک مرحله به مرحله
stroked مرحله
strokes مرحله
stroking مرحله
instar مرحله
stroke مرحله
stepping مرحله رتبه
initiation sequence مرحله اغازی
training cycle مرحله اموزش
phallic stage مرحله التی
milestone مرحله برجسته
anal stage مرحله مقعدی
milestones مرحله برجسته
grades مرحله گراد
an anxious time مرحله پر اضطراب
grade مرحله گراد
termination phase مرحله پایانی
termination stage مرحله پایانی
assault phase مرحله هجوم
oedipal stage مرحله ادیپی
one step operation عمل تک مرحله
intake stroke مرحله مکش
step مرحله پایه
home stretch مرحله نهایی
power stroke مرحله قدرت
oral stage مرحله دهانی
propagation sequence مرحله انتشار
output stage مرحله خروجی
genital phase مرحله تناسلی
step مرحله رتبه
buffer stage مرحله میانگیر
intake stroke مرحله تنفس
induction stroke مرحله مکش
induction stroke مرحله تنفس
in the first instance در مرحله اول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com