English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
supplies officer مسئول مواد
Other Matches
drill sergeant گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
durable material مواد غیراستهلاکی مواد بادوام زیاد
transudate مواد فرانشت شده مواد مترشحه
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
dye-stuff ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند]
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
enzymes مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
enzyme مواد الی پیچیدهای که درموجود زنده باعث تبدیل مواد الی مرکب به موادساده تر وقابل جذب می گردد انزیم
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
frankpledge مسئول
responsible مسئول
accountable مسئول
warden مسئول
answerable مسئول
liable مسئول
responsive مسئول
responsible <adj.> مسئول
in charge <adj.> مسئول
purchasing officer مسئول خرید
to hold responsible مسئول قراردادن
undertaking جواب گو مسئول
undertakers جواب گو مسئول
undertaker جواب گو مسئول
helmsmen مسئول سکان
helmsman مسئول سکان
in charge <idiom> مسئول بودن
wagon master مسئول واگن
account مسئول بودن
authoring system سیستم مسئول
officer on duty افسر مسئول
furnace man مسئول کوره
furnace attendant مسئول کوره
officer in charge افسر مسئول
to hold responsible مسئول کردن
accountable مسئول حساب
That's not my province. من مسئول آن نیستم.
Not my department. <idiom> من مسئول نیستم.
data administrator مسئول داده ها
custodians مسئول سرپرست
custodians مسئول مرموزات
custodian مسئول سرپرست
custodian مسئول مرموزات
cupola tender مسئول کوره
liable for damages مسئول خسارات
lineman's plier انبردست مسئول خط
issue commissary مسئول توزیع
cryptographer مسئول رمز
captain of the top مسئول گروه کار
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
cryptoguard مسئول حفافت رمز
be to blame <idiom> مسئول کارزشت بودن
irresponsibly بطور غیر مسئول
officer in charge افسر مسئول اجرا
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
data base administrator مسئول پایگاه داده ها
courier transfer officer افسر مسئول پیک
ambulanceman راننده یا مسئول آمبولانس
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
anchor detail نفرات مسئول لنگر
tallyman مسئول کنترل محموله
demolition firing party گروه مسئول تخریب
operations detachment قسمت مسئول عملیات
corespondent مسئول جواب گویی
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
make one's bed and lie in it <idiom> مسئول انجام کاری بودن
communication security custodian مسئول وسایل تامین مخابراتی
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
establishing authority مقام مسئول نیروهای اب خاکی
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
range officer افسر مسئول میدان تیر
detail officer افسر مسئول گروه بیگاری
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
brakeman مسئول ترمز در تیم لوژسواری
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
beach unit یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
vouch ضمانت کردن مسئول واقع شدن
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
mensch [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
flight sister افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
self-service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
coordinated procurement assigness شعبه مسئول خرید کلی اماد
self service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
interceptor controller افسر مسئول پست استراق سمع
to blame somebody for something کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
general delivery بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
beach organization یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
air defense artillery controller مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
eaves droper مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
test examiner مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
section gang دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section crew دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
fcc CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
caveat emptor یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
cryptocustodian مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
guardship ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
security specialist فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
dock receipt رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
Would you call the head waiter, please? لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
boatswain افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswains افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
communication security custodian مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
caveat venditor یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
guinea pigs کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pig کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
custodian فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodians فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
necessity درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
internal telecommunications unions یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
provisions مواد
supplies مواد
material مواد
materials مواد
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
purview مواد اساسی
off the shelf مواد در دسترس
printed matter مواد چاپی
feed stock مواد اولیه
substitute material مواد جانشینی
cryptomaterial مواد رمز
qualifying clauses مواد اصلاحی
fatigue of material فرسودگی مواد
acetone bodies مواد استونی
coherent materials مواد چسبنده
cohesive materials مواد چسبنده
cohesive material مواد چسبا
accessory substances مواد فرعی
acaricide مواد کنه کش
composite material مواد مرکب
suspended load مواد غوطه ور
radioactive material مواد رادیواکتیو
producer's goods مواد تولیدی
direct material مواد مستقیم
alluvial deposit مواد رسوبی
dissolved solids مواد محلول
defense articles مواد پدافندی
backing material مواد محافظ
balsamic materials مواد بلسانی
bill of materials فهرست مواد
testing of materials ازمایش مواد
explosive ordnance مواد منفجره
sealing compound مواد ضد نشت
bill of material فهرست مواد
excess stock مواد اضافی
stocks مواد ذخیره
raw material مواد خام
instruction material مواد درسی
insulating compound مواد عایق
insulating material مواد عایق
miscellaneous provisions مواد متفرقه
intromission مواد الحاقی
joint filler مواد درزبندی
joint filling compound مواد درزبندی
joint sealing material مواد درزبندی
print مواد چاپی
inorganic materials مواد غیرالی
printed مواد چاپی
petroleum مواد نفتی
washing agent مواد شوینده
indirect materials مواد غیرمستقیم
instructional material مواد اموزشی
muffling material مواد میرایی
prints مواد چاپی
jointing material مواد پرکننده
assets مواد لازم
materials handling جابجایی مواد
material costs هزینههای مواد
material control کنترل مواد
material balance موازنه مواد
magnetic materials مواد مغناطیسی
materials management مدیریت مواد
materials transfer notes دستورانتقال مواد
letter press مواد چاپی
materials requisition درخواست مواد
maintenance materials مواد تعمیرات
narcotic drugs مواد مخدر
explosives مواد سوزا
mineral مواد معدنی
protein مواد سفیدهای
proteins مواد سفیدهای
overburden مواد رویی
lubricant مواد روغنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com