English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
English Persian
settle مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settles مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
Other Matches
plant مستقر کردن
plants مستقر کردن
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
emplacement پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
prepositions استقرار در محل پیش بینی شده استقرار در محل معین شده
preposition استقرار در محل پیش بینی شده استقرار در محل معین شده
induct مستقر کردن دریافت کردن
inducted مستقر کردن دریافت کردن
inducting مستقر کردن دریافت کردن
inducts مستقر کردن دریافت کردن
garrisons مقیم کردن مستقر کردن
garrison مقیم کردن مستقر کردن
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
established right حق مستقر
putting مستقر
puts مستقر
established مستقر
deep seated مستقر
resident مستقر
put مستقر
based مستقر
residents مستقر
solidification استقرار
sessility استقرار
downloading استقرار
localization استقرار
mounting استقرار
settlement استقرار
settlements استقرار
stability استقرار
establishment استقرار
installation استقرار
pitches استقرار
installations استقرار
establishments استقرار
pitch استقرار
colony استقرار
appointed <adj.> <past-p.> مستقر شده
dynamically نیروی مستقر
dynamic نیروی مستقر
occupier مستقر مستاجر
installed <adj.> <past-p.> مستقر شده
inserted <adj.> <past-p.> مستقر شده
stabile مستقر وپایدار
reside مستقر بودن
resided مستقر بودن
resides مستقر بودن
deployed <adj.> <past-p.> مستقر شده
applied <adj.> <past-p.> مستقر شده
inposition مستقر در موضع
localized bond پیوند مستقر
fixes مستقر شدن
fix مستقر شدن
occupiers مستقر مستاجر
plant oneself مستقر شدن
determinate مستقر شده
positioner مستقر کننده
yoke پایه استقرار
confirmation تثبیت استقرار
positioning band حلقه استقرار
delocalization عدم استقرار
yoke دوشاخه استقرار
reintegration استقرار مجدد
angle of repose زاویه استقرار
tent striking فرمان ضد استقرار
permanent emplacement استقرار دایمی
centralisation استقرار درمرکز
centralization استقرار درمرکز
stanchion سکوی استقرار
station استقرار یافتن
stationed استقرار یافتن
stations استقرار یافتن
restoration استقرار مجدد
seat سکوی استقرار
lodgment area منطقه استقرار
seated سکوی استقرار
crimping groove شیار استقرار
seats سکوی استقرار
posteriori ازراه استقرار
delocalized electron الکترون غیر مستقر
set up اماده بکار استقرار
automatic font downloading استقرار خودکار فونت
angle of repose حداکثر شیب استقرار
network topology چگونگی استقرار شبکه
equatorial mounting استقرار معدل النهاری
alt azimuth mounting استقرار سمت- ارتفاعی
setting ring حلقه استقرار یا ثبات
lodgment منزل گیری استقرار
lodgement منزل گیری استقرار
downloading utility برنامه کمکی استقرار
seating محل استقرار نشیمن
conus armies ارتشهای مستقر در قاره امریکا
sites قرار داشتن مستقر بودن
theater army ارتش مستقر در صحنه عملیات
guides post نفر هادی مستقر شوید
army in the field ارتش مستقر در صحنه عملیات
sited قرار داشتن مستقر بودن
site قرار داشتن مستقر بودن
settling rounds تیر استقرار قنداق توپ
anchor line cable کابل استقرار چتردر هواپیما
metacenter نقطه استقرار وثبات یاتوازن
disposition استقرار یکانها و اماد درمنطقه
make up <idiom> استقرار وسایل تزئین وآرایش
downloadable font فونت قابل استقرار در حافظه
location of industry تعیین محل استقرار صنعت
deployed مستقر گسترش یافته در روی زمین
bottom mine مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
gun post سوراخ محل استقرار لوله توپ
sponson سکوی استقرار توپ روی برجک
cannelure شیار استقرار روکش گلوله ثاقب
location theory نظریه تعیین محل استقرار صنعت
cannelure شیار استقرار پوکه روی گلوله
steric وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
trailer camp محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
zmarker beacon نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
staged crews پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
trailer park محل استقرار ترایلربا اتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trailer court محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
rack space محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
target system سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
vectored attacks تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
sabot کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
carrier air group دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
settling rounds گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
base piece پایه پایه استقرار
ground signals سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com