Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (14 milliseconds)
English
Persian
stand on one's own two feet
<idiom>
مستقل بودن
to stand by oneself
مستقل بودن
Search result with all words
duplication check
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
arm's length
مستقل و برابر بودن طرفها
[یا شرکتها]
در معامله ای
[اقتصاد]
on an arm's length basis
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
Other Matches
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
sovereigns
مستقل
sovereign
مستقل
free-standing
مستقل
freelance
مستقل
exogenous
مستقل
solo
مستقل
solos
مستقل
freeing
مستقل
freed
مستقل
free
مستقل
autocratic
مستقل
stand alone
مستقل
independent
مستقل
frees
مستقل
separate
مستقل
landed a
مستقل
mavericks
مستقل
maverick
مستقل
separated
مستقل
separates
مستقل
realty
مستقل
autonomic
مستقل
absolutes
مستقل
absolute
مستقل
entities
موسسه مستقل
autocracy
حکومت مستقل
explanatory variable
متغیر مستقل
entities
موجودیت مستقل
garrison house
ساخلو مستقل
entity
موجودیت مستقل
stand alone computer
کامپیوتر مستقل
separate battery
اتشبار مستقل
machine independent
مستقل از ماشین
entity
موسسه مستقل
separate battalion
گردان مستقل
self goverment
حکومت مستقل
separate brigade
تیپ مستقل
separate company
گروهان مستقل
independency
کشور مستقل
independent consultant
مشاور مستقل
independent equations
معادلات مستقل
independent variable
متغیر مستقل
single unit
یکان مستقل
individual units
یکانهای مستقل
detached
ستون مستقل
semi independent
نیمه مستقل
context free
مستقل از متن
separate
یکان مستقل
autonomous consumption
مصرف مستقل
autonomous operation
عملیات مستقل
argument
متغیر مستقل
a stand-alone computer
یک رایانه مستقل
autonomous variable
متغیر مستقل
a stand-alone company
یک شرکت مستقل
separated
یکان مستقل
independent state
دولت مستقل
separates
یکان مستقل
device independence
مستقل از دستگاه
arguments
متغیر مستقل
absolutes
مستقل استبدادی
monarchism
اصول سلطنت مستقل
number of componentes
تعداد سازندههای مستقل
temperature independent paranagnetism
پارامغناطیس گرما مستقل
autonomous
دارای زندگی مستقل
dependency
کشور غیر مستقل
autonomous investment
سرمایه گذاری مستقل
dependencies
کشور غیر مستقل
monocracy
حکومت مستقل یا انفرادی
independent variable
متغیر مستقل
[ریاضی]
argument
[of a function]
متغیر مستقل
[ریاضی]
dependent state
دولت غیر مستقل
separation
مستقل شدن یکانها
free standing columns
ستونهای مستقل یا مجزا
separations
مستقل شدن یکانها
computer independent language
زبان مستقل کامپیوتری
monarchic
مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
pica
سیستم عامل مستقل از ماشین
autonomous
دارای حکومت مستقل داخلی
argument
[of a function]
متغیر مستقل تابعی
[ریاضی]
icca
انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
autonomous
دارای حکومت مستقل خودمختار
multicollinearity
هم خطی بین متغیرهای مستقل
post town
شهری که پستخانه مستقل دارد
territorialism
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
stand-alone
<adj.>
خود کفا
[به تنهایی]
[مستقل ]
territoriality
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
autonomous investment
سرمایه مستقل از درامد ملی
standalone
سیستمی که مستقل کار میکند
diarchy
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
dominion
قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
orthogonal
ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
sovereigns
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
biont
واحد مستقل موجود زنده سلول
unit assembly
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
sovereign
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
defacto recognition
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
independent
association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planes
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planed
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planing
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powers
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powering
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
plane
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
microcontroller
ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
variable delivery pump
پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
building blocks
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building block
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
reentrant
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
libraries
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
portable
کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
separates
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
module
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
separated
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separate
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
modules
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
federal government
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
SGML
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
local
آنچه با CPU کار نمیکند ولی به عنوان ترمینال مستقل کار میکند
canonical schema
نوعی پایگاه داده ها که مستقل از نرم افزار یا سخت افزار موجود است
locals
آنچه با CPU کار نمیکند ولی به عنوان ترمینال مستقل کار میکند
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
consists
شامل بودن عبارت بودن از
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
having
مالک بودن ناگزیر بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depend
مربوط بودن منوط بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com