English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
Other Matches
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
bowling average میانگین امتیازهای توپ انداز
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
counts حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
systems مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
count حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counted حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counting حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
mixed doubles دونفره مختلط
ballroom dancing رقصهای دونفره
double team تیم دونفره
two man block دفاع دونفره
pairs تیم دونفره
individual pursuit تعقیبی دونفره
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
dance skating رقص دونفره زن و مرد
double end ball دسته کفچه دونفره
similar pairs مسابقه دونفره اسکیت
stars نوعی قایق دونفره
starred نوعی قایق دونفره
star نوعی قایق دونفره
shay درشکه دوچرخه دونفره
pairs تیم دونفره اسکیت
ice dancing مسابقه رقص دونفره روی یخ
double بازی دونفره خطای دبل
doubled up بازی دونفره خطای دبل
long service line خط طولی زمین در بازی دونفره
doubled بازی دونفره خطای دبل
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
golf بازی بصورت انفرادی یا دونفره یا چهارنفره
mixed pairs مسابقه تیمهای اسکیت دونفره زن و مرد
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
poker pocket billiards بیلیارد کیسهای دونفره یابیشتر با گوی اصلی و 61گوی شماره دار
two man rule قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
match foursome مسابقه بین دو تیم دونفره بایک گوی برای هر تیم
fives هندبال انگلیسی انفرادی یا دونفره با سه یاچهار دیوار که هر گیم 51امتیاز دارد که مانند والیبال اگردو تیم درامتیاز 41مساوی شوند بازی به 61ختم میشود
analogies مقایسه
datum line خط مقایسه
resemblance مقایسه
analogy مقایسه
comparison مقایسه
collation مقایسه
collations مقایسه
comparisons مقایسه
compared مقایسه کردن
to make comparisons مقایسه کردن
parity bit بیت مقایسه
comparator مقایسه کننده
contrast مقایسه کردن
parity error خطای مقایسه
compares مقایسه کردن
comparableness قابلیت مقایسه
incomparable مقایسه ناپذیر
incomparable غیرقابل مقایسه
odd parity مقایسه فرد
no parity عدم مقایسه
parity checking بازبینی مقایسه
assimilatc مقایسه نمودن
parity error غلط مقایسه
logical comparison مقایسه منطقی
compare مقایسه کردن
comparing مقایسه کردن
incommensurable مقایسه ناپذیر
cf مقایسه شود
datum سطح مقایسه
refrence مبنای مقایسه
comparison روش مقایسه
comparatively بطور مقایسه
frequency comparison مقایسه فرکانس
comparisons روش مقایسه
even parity مقایسه زوج
incomparability مقایسه ناپذیری
contrasting مقایسه کردن
analogous قابل مقایسه
comparison operator عملگر مقایسه
contrasts مقایسه کردن
to draw comparisons مقایسه کردن
contrasted مقایسه کردن
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
table comparator مقایسه کننده نوارها
tape comparator مقایسه کننده نوار
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
a beauty and an elegance beyond [ without] compare زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
between دربین درمقام مقایسه
a comparison of the brain to a computer مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
by comparison وقتی مقایسه می شوند
comparator وسیله انجام مقایسه
A comparison of theory and practice. مقایسه ای از نظری و عمل.
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
measure مقایسه کردن سنجش
comparably بطور قابل مقایسه
incomparability غیر قابل مقایسه
comparative gage دستگاه مقایسه کننده
paired comparisons method روش مقایسه جفتی
comparative philology علم مقایسه زبانها
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
relational database نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
to drow a p between two دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
priorities اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
relational database management system نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
comparable قابلیت مقایسه قیاس پذیر
VBScript مقایسه شود با JAVA SCRIPT
That's a poor comparison. این مقایسه ای نا مناسب است.
not a patch on به هیچ طرف مقایسه نیست با
proportion اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
a comparison of men's salaries with those of women مقایسه حقوق مردان با زنان
proportions اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
parity error اشتباه مقایسه خطای توازن
priority اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
quadrangular meet مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
jobs اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
job اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
cost effectiveness سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
a comparison between European and Japanese schools مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
to be out of all proportion to something غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
index number مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
a comparison of the tax systems in Italy and Spain مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
Participation rates are low compared to international standards. میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Comparison with other countries is extremely interesting. مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
move of pattern [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
local area network و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
summation check بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
vertical بررسی تشخیص خطا که بیتهای کلمه با کل آن مقایسه و جمع می شوند
dry cell battery باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
Dhrystone benchmark سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
phosphor اندازه نور تولید شده در مقایسه با انرژی دریافتی از اشعه الکترون
spellcheck بررسی صحت نوشتار کلمه با مقایسه آن با لغت نامه موجود در کامپیوتر
benchmarks نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
benchmark نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator. هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
doubled up دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence. در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
doubled دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
pair exchange sorting algorithm نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
adversaries حریف
match حریف
matches حریف
foes حریف
foe حریف
competitors حریف
adversary حریف
opponents حریف
competitor حریف
rivals حریف
rivalling حریف
rivalled حریف
rivaling حریف
rivaled حریف
rival حریف
challengers حریف
challenger حریف
adversarial حریف
opponent حریف
d. cut d. حریف
volatility تعداد رکوردهایی که از یک سیستم کامپیوتری حذف یا لعنه می شوند در مقایسه با کل اعداد ذخیره شده
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
end زمین حریف
deliver a series of blows بمباران حریف
opponent حریف طرف
head butt با سر به حریف زدن
jacks of all trades همه فن حریف
he was too much for me من حریف او نبودم
dropped جاگذاشتن حریف
ends زمین حریف
razzle dazzle فریفتن حریف
opponents حریف طرف
i cannot manage him حریف او نمیشوم
ended زمین حریف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com