Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
English
Persian
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
Other Matches
welfare state
دولتی که به خدمات اجتماعی توجه خاص دارد
make a diplomatic representation
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
civil services
خدمات دولتی
public services
خدمات عمومی
common user
خدمات عمومی
public utilities
خدمات عمومی مانند اب
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
mandatory power
دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
bureaucrats
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
bureaucrat
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
legion ofholour
نشان افتخارکه دولت فرانسه درازای خدمات برجسته لشکری یاکشوری میدهد
crier
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
hear footsteps
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
coroner
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
muck rack
کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
pork barrel
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
referendums
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
rule of law
قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
referendum
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
referenda
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
communism
کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
cross servicing
خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
retorsion
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
semipublic
نیمه عمومی نیمه دولتی
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
public employees
کارمندان بخش عمومی کارمندان دولت
special services
یکان خدمات مخصوص خدمات رفاهی
introduce
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
the funds
قرضه دولتی سهام وام دولتی
crown debt
طلب دولتی بستانکاری دولتی
guild socialism
سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
open market operation
عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dependent state
دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
draw attention
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
welfare
رعایت کردن خدمات اجتماعی
privatizing
غیر دولتی کردن
privatized
غیر دولتی کردن
privatising
غیر دولتی کردن
privatised
غیر دولتی کردن
privatize
غیر دولتی کردن
privatization
غیر دولتی کردن
privatises
غیر دولتی کردن
privatizes
غیر دولتی کردن
federal state
دولت متحده یا دولت اتحادی
procurement
تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
screamer
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
to perform one's duty
انجام وفیفه کردن
feasance
انجام وفیفه کردن
functionate
انجام وفیفه کردن
functions
وفیفه عمل کردن
function
وفیفه عمل کردن
functioned
وفیفه عمل کردن
social contract
اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
general quarters
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
send on duty
مامور کردن
appoint
مامور کردن
appoints
مامور کردن
conscripted
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript
به خدمت وفیفه احضار کردن
to be in d.
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
conscripts
به خدمت وفیفه احضار کردن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
common hardware
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
interpellate
استیضاح کردن دولت
to send upon an e
مامور سفارت کردن
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
conscripts
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to overrun one's duty
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
acquitting
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscripting
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
acquits
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscript
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripted
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
pull through
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
regie
اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
tight end
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
tents
توجه کردن
tent
توجه کردن
mark
توجه کردن
get with it
<idiom>
توجه کردن
to watch over
توجه کردن
pay attention
<idiom>
توجه کردن
marks
توجه کردن
attend
توجه کردن
perpend
توجه کردن
to llok
توجه کردن
attending
توجه کردن
figure on
توجه کردن
take care of
توجه کردن از
welfare
توجه کردن
attends
توجه کردن
to take keep
توجه کردن
liter any executor
کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
general orders
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose
کارهای عمومی مصارف عمومی
attaching
منتصب کردن مامور کردن
launched
روانه کردن مامور کردن
launch
روانه کردن مامور کردن
launches
روانه کردن مامور کردن
launching
روانه کردن مامور کردن
attach
منتصب کردن مامور کردن
attaches
منتصب کردن مامور کردن
to come in to notice
جلب توجه کردن
distracts
منحرف کردن توجه
attends
توجه یا رسیدگی کردن
attend
توجه یا رسیدگی کردن
distract
منحرف کردن توجه
to call
توجه کسیراجلب کردن
focused
متمرکز کردن توجه
focuses
متمرکز کردن توجه
focussed
متمرکز کردن توجه
focusses
متمرکز کردن توجه
focussing
متمرکز کردن توجه
attending
توجه یا رسیدگی کردن
focus
متمرکز کردن توجه
generalising
عمومی کردن
generalises
عمومی کردن
generalizes
عمومی کردن
generalised
عمومی کردن
generalize
عمومی کردن
generalizing
عمومی کردن
secularised
عمومی کردن
secularizing
عمومی کردن
secularises
عمومی کردن
secularized
عمومی کردن
secularising
عمومی کردن
secularize
عمومی کردن
secularizes
عمومی کردن
exchange control
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
reference
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
feather one's nest
<idiom>
به علائق خود توجه کردن
to turn a d. ear to
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
to take notice
ملتفت بودن توجه کردن
catch one's eye
<idiom>
توجه کسی را جلب کردن
to pay attention to something
[someone]
به چیزی
[کسی ]
توجه کردن
to boondoggle
[American English]
پول و وقت تلف کردن
[برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
upstaged
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstages
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging
توجه دیگران را به خود جلب کردن
assisted
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting
حضور بهم رساندن توجه کردن
assists
حضور بهم رساندن توجه کردن
assist
حضور بهم رساندن توجه کردن
to court favour
توجه و التفات کسی را طلب کردن
ostracised
با اراء عمومی تبعید کردن
to resort to referendum
بافکار عمومی مراجعه کردن
ostracizes
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracize
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracized
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracizing
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracises
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracising
با اراء عمومی تبعید کردن
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
attentions
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
advert
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
to shunt somebody aside
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
adverts
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
attention
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
to put somebody on the back burner
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
publicizing
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicised
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
offending public decency
جریحه دار کردن عفت عمومی
publicizes
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicized
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
to browse
بررسی عمومی کردن
[علوم کامپیوتر]
publicises
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
demobilization
بر طرف کردن حالت بسیج عمومی
publicize
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com