Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
I've got to watch what I eat.
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
Other Matches
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
My curfew is at 11.
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
classing
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classes
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classed
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
class
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
so help me
<idiom>
قسم می خورم
I cross my heart and hope to die.
به خدا قسم می خورم.
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
if i be
اگر باشم
I owe her a grudge
حق دارم که با اولج باشم
if i were you
اگرمن جای شما باشم
I wI'll come tommorow if at all.
اگر آمدنی باشم فردا می آیم
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
Whatsoever
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
Look out!
مواظب باش !
I'm old enough to take care of myself.
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
to watch children
مواظب بچه ها بودن
Take care of yourself!
مواظب خودت باش !
to guard against danger
مواظب خطر بودن
keep an eye on things.
مواظب جریان باش
Mind what you're doing!
[Be careful!]
احتیاط کن
[مواظب باش ]
!
Watch the child !
مواظب بچه باش !
Be careful !
احتیاط کن ( مواظب باش )!
Be carful of your health .
متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
Watch your health!
مواظب سلامتی خودت باش!
Be careful not to burn the meat .
مواظب باش گوشت رانسوزانی
Be carfull not to breathe a word .
مواظب باش نفست درنیاید
Be carefull not to spI'll the food .
مواظب باش غذاهارانریزی زمین
Mind your head!
مواظب سرت باش!
[که به جایی نخورد]
Watch yourself up on the roof.
مواظب خودت روی پشت بام باش.
Could you watch my bag
[for me]
until I get back?
آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
judy
در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
Bye and take care of yourself!
[leaving phrase]
خداحافظ و مواظب خودت باش!
[عبارت هنگام ترک ]
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
One day I want to have a horse of my very own.
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Can you watch the dog for us this weekend?
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
I like to be friends with you.
من دوست دارم با تو دوست باشم.
constants
آنچه تغییر نمیکند
constant
آنچه تغییر نمیکند
protective
آنچه حافظت میکند
producing
آنچه تولید میکند
auxiliaries
آنچه کمک میکند
circulating
آنچه به راحتی می چرخد
lightweights
آنچه سنگین نیست
previous
آنچه زودتر رخ میدهد
incoming
آنچه از خارج می آید
knowledge
آنچه دانسته است
contiguous
آنچه اثر می گذارد
authentic
آنچه درست است
auxiliary
آنچه کمک میکند
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
used
آنچه جدید نیست
biased
آنچه اریب دارد
unwanted
آنچه لازم نیست
circulars
آنچه در یک دایره می چرخد
circular
آنچه در یک دایره می چرخد
exclusive
آنچه شامل نمیشود
lightweight
آنچه سنگین نیست
the above was a summary
آنچه دربالا گفته شد
third
آنچه بعد از دومین می آید
thirds
آنچه بعد از دومین می آید
immediate
آنچه یکباره اتفاق افتد
significant
آنچه معنای مخصوصی دارد
malfunctions
آنچه کامل کار نکند
differentials
آنچه اختلاف را نشان میدهد
differential
آنچه اختلاف را نشان میدهد
durable
آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
common
آنچه اغلب اتفاق میافتد
relevant
آنچه ارتباط مهمی دارد
significantly
آنچه معنای مخصوصی دارد
ambiguous
آنچه دو معنای ممکن دارد
distant
آنچه در محلی قرار دارد
efficient
آنچه که خوب کار میکند
electric
آنچه با الکتریسیته کار میکند
commonest
آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners
آنچه اغلب اتفاق میافتد
comparable
آنچه قابل مقایسه نیست
continual
آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
malfunctioning
آنچه خوب کار نکند
characteristic
آنچه مخصوص یا ویژه است
characteristically
آنچه مخصوص یا ویژه است
computable
آنچه قابل محاسبه است
controllable
آنچه قابل کنترل است
exchangeable
آنچه قابل تغییر است
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
extensible
آنچه قابل گسترش است
maskable
آنچه نادیده گرفتنی است
multifunction
آنچه تابعهای متعددی دارد
preformatted
آنچه فرمت شده باشد
removable
آنچه قابل جابجایی است
selectable
آنچه قابل انتخاب باشد
transportable
آنچه قابل حمل است
unedited
آنچه ویرایش نشده است
What soes not endure does not merit attachment .
<proverb>
آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
chargeable
آنچه قابل شارژ است
alterable
آنچه قابل تغییر است
dependent
آنچه به دلیلی متغیر است
malfunction
آنچه کامل کار نکند
malfunction
آنچه درست کار نکند
malfunctioned
آنچه کامل کار نکند
malfunctioned
آنچه درست کار نکند
malfunctions
آنچه درست کار نکند
normal
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
variable
آنچه قابل تغییر است
variables
آنچه قابل تغییر است
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
value
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
values
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
valuing
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
audible
آنچه قابل شنیدن است
clearer
آنچه به سادگی فهمیده میشود
recognizable
آنچه قابل تشخیص است
recognizably
آنچه قابل تشخیص است
flexible
آنچه قابل تغییر است
convertible
آنچه قابل تبدیل است
finished
آنچه کامل شده است
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
availability
آنچه به آسانی بدست آید
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
convertibles
آنچه قابل تبدیل است
clear
آنچه به سادگی فهمیده میشود
clears
آنچه به سادگی فهمیده میشود
visible
آنچه قابل دیدن است
prior
آنچه قبلاگ رخ داده است
clearest
آنچه به سادگی فهمیده میشود
interchangeable
آنچه قابل تغییر است
identities
آنچه کسی یا چیزی است
identity
آنچه کسی یا چیزی است
roundest
آنچه در دایره حرکت میکند
requirements
آنچه مورد نیاز است
round
آنچه در دایره حرکت میکند
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
quantifiable
آنچه قابل شمارش است
approximating
آنچه تقریبا درست است
irretrievable
آنچه قابل بازگشت نیست
hidden
آنچه قابل دیدن نیست
movable
آنچه قابل حرکت است
What costs little is little esteemed .
<proverb>
آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
additional
آنچه جمع شده یا اضافه است
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
incompatible
ناسازگار یا آنچه خوب کار نمیکند
logical
آنچه از منط ق در عملیاتش استفاده میکند
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
alternate
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
magnetic
آنچه میدان مغناطیسی مربوطه داد
Except what is mentioned in paragraph 3.
باستثنای آنچه درپاراگراف 3 آمده است
alternated
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternates
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
special
آنچه متفاوت یا غیر عادی است
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
accessible
آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
accidental
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
specifies
بیان واضح آنچه نیاز است
simultaneous
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
frequents
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
adjacent
آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
frequenting
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequented
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
specifying
بیان واضح آنچه نیاز است
specify
بیان واضح آنچه نیاز است
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
payment on account
آنچه علی الحساب پرداخت میشود
heuristic
آنچه از تجربیات گذشته درس گیرد
unique
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
synchronous
آنچه همان با دیگری اجرا شود.
frequent
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
uniquely
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
contents
محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
magnets
آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند
magnet
آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند
I spoke my mind.
آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
optional
آنچه قابل انتخاب شدن باشد
pre
آنچه قبلا توافق شده است
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
selective
آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
selectively
آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
available
آنچه قابل دستیابی یا خرید است
erasable
آنچه قابل پاک شدن است
blinds
آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blinded
آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind
آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
easy to use
آنچه قابل فهم و انجام باشد
originals
آنچه اول استفاده یا ساخته شود
original
آنچه اول استفاده یا ساخته شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com