Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I'm really not responsible for it.
<idiom>
من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
Other Matches
I can't help it.
<idiom>
من نمیتونم کمکی کنم.
I'm glad I could help.
خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
My hands are tied.
<idiom>
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives.
تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
i cannot think of it
فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
auxiliary storage
حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation
عملیات کمکی عملکرد کمکی
I can't remember anything.
من نمیتونم چیزی رو به یاد بیارم.
auxiliary machinery
دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
what shall i do?
چه بکنم
what do you wish me to do?
چه میخواهید من بکنم
What else can I do?
دیگر چه می توانم بکنم ؟
Can I pin you down to that?
شما را به این متعهد بکنم؟
Might I ask a question?
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
I dropped in to say hello.
آمدم اینجا یک سلامی بکنم
i please to do it
خوش دارم که این کار را بکنم
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
really
واقعا
virtually
واقعا"
essentially
واقعا"
simply
واقعا
actually
واقعا
veritably
واقعا
I Really need for u
من واقعا
realy
واقعا
of a verity
واقعا
quite
سراسر واقعا
verily
حقیقتا واقعا
really sick
واقعا عالی
in point of fact
<idiom>
براستی ،واقعا
really wicked
واقعا جالب
indeed
واقعا هر اینه
bodily
واقعا جسمانی
really sick
واقعا جالب
really wicked
واقعا عالی
to be hot
[for]
واقعا مشتاق بودن
[به]
Thank you very much indeed.
واقعا خیلی ممنون.
What impudence!what never !what cheek!
واقعا" که خیلی رو می خواهد !
to be dead keen
[on]
واقعا مشتاق بودن
[به]
Let me back up and explain how ...
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
This is a red rag for me.
این من را واقعا عصبانی میکند.
That's just
[really]
outragous!
این که واقعا مضخرف است!
You really are cheeky!
واقعا" عجب رویی داری !
I'm really not responsible for it.
<idiom>
واقعا کاری از دست من برنمی آد.
matter of fact
<idiom>
چیزی واقعا درست باشه
I was devastated.
<idiom>
من را واقعا پریشان کرد.
[اصطلاح روزمره]
You're driving me mad!
تو من را واقعا دیوانه می کنی!
[اصطلاح روزمره]
That's just ridiculous!
این که واقعا مسخره است!
[طنز]
That is all we needed!That caps ( beats ) all !
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
You really look like a million bucks in that dress.
در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
You really ought to take better care of yourself.
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
to look like a million dollars
[bucks]
[American E]
<idiom>
واقعا محشر به نظر آمدن
[اصطلاح روزمره]
show one's (true) colors
<idiom>
نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
specious
بطورسطحی درست فاهرامنطقی ودرست ولی واقعا عکس ان
... however sometimes it just can't be helped.
... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
Hotel accommodation is rather expensive there.
قیمت
[اتاق]
هتل آنجا واقعا گران است.
I'm still not quite sure how good you are.
من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
ancillary equipment
وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
quantum meruit
هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
subsidiary
کمکی
subsidiaries
کمکی
secondary
کمکی
supplementary
کمکی
ancillary
کمکی
auxiliaries
کمکی
auxiliary
کمکی
relieving arch
طاق کمکی
relieving tackle
تاکل کمکی
remedial measure
اندازه کمکی
reserve accumulator
انباره کمکی
sabot
خرج کمکی
slack variable
متغیر کمکی
split pole motor
موتور کمکی
utilitu program
برنامه کمکی
user interface
میانجی کمکی
prony motor
موتور کمکی
commutating pole
قطب کمکی
booster magneto
دینام کمکی
auxiliary equipment
تجهیزات کمکی
auxiliary charger
شارژکننده کمکی
auxiliary forces
قوای کمکی
back up frequency
فرکانس کمکی
accessory
لوازم کمکی
intermediate grid
شبکه کمکی
interpole
قطب کمکی
accommodator
کارگر کمکی
booster pump
پمپ کمکی
artificial aids
وسایل کمکی
auxiliary ego
خود کمکی
auxiliary base line
باز کمکی
communicating pole
قطب کمکی
coprocessor
پردازنده کمکی
by pass valve
شیر کمکی
auxiliary electrode
الکترود کمکی
boostes transformer
ترانسفورماتور کمکی
dummy antenna
انتن کمکی
artificial antenna
انتن کمکی
auxiliary rotor
رتور کمکی
auxiliary operatich
عمل کمکی
boostes pump
پمپ کمکی
auxiliary operation
عمل کمکی
operating supplies
مواد کمکی
auxiliary memory
حافظ کمکی
auxiliary storage
انبار کمکی
auxiliary
امدادی کمکی
auxiliary landing field
فرودگاه کمکی
auxiliary equipment
وسائل کمکی
interpoles
قطبهای کمکی
auxiliary storage
انباره کمکی
auxiliary target
هدف کمکی
auxiliary forces
نیروی کمکی
auxiliaries
امدادی کمکی
auxiliary target
نقطه کمکی
auxiliary view
نمای کمکی
auxiliary equipment
وسایل کمکی
auxiliary memory
حافظه کمکی
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
auxiliary power unit
واحد قدرت کمکی
auxiliary flight surfaces
سطوح پرواز کمکی
back end processor
پردازنده کمکی تک منظوره
backup utility
برنامه کمکی پشتیبان
auxiliary control surfaces
سطوح فرامین کمکی
wills
فعل کمکی "خواهم "
aiding
کمک وسایل کمکی
aid
کمک وسایل کمکی
table utility
برنامه کمکی جدولی
kedge anchor
لنگر کمکی ناو
sabot
خرج موشکی کمکی
layshaft
محور دندانه کمکی
undelete utility
برنامه کمکی احیاء
lee helm
سکان کمکی ناو
navigational grid
شبکه کمکی ناوبری
norton utilities
برنامههای کمکی نورتن
pitman
عضو گروه کمکی
guiding
عضلات کمکی مجاور
interpole motor
موتور با قطب کمکی
visual aids
ابزارهای کمکی دیداری
will
فعل کمکی "خواهم "
commutating pole converter
تبدیل گر قطب کمکی
astrocyteo
نوعی یاخته کمکی
downloading utility
برنامه کمکی استقرار
dozzle
مخزن کمکی تغذیه
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
accessory cells
یاخته های کمکی
aided
کمک وسایل کمکی
mace utilities
برنامه کمکی میس
willed
فعل کمکی "خواهم "
igniter pad
کیسه خرج کمکی
boot
پوشش کمکی روی سم اسب
audiovisual aids
ابزارهای کمکی دیداری-شنیداری
build up
نیروی کمکی تقویت نیروها
build-ups
نیروی کمکی تقویت نیروها
build-up
نیروی کمکی تقویت نیروها
outline utility
برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
ingot feeder head
مخزن کمکی تغذیه شمش
document comparison utility
برنامه کمکی مقایسه مدارک
file conversion utility
برنامه کمکی تبدیل فایل
frapping lines
طناب تعادل کمکی ناو
communicating pole winding
سیم پیچی قطب کمکی
file transfer utility
برنامه کمکی انتقال فایل
screen saver utility
برنامه کمکی محافظ صفحه نمایش
banderillero
عضو تیم کمکی گاوبازماموراستفاده از نیزه
file compression utility
برنامه کمکی فشرده کردن فایل
bowsight
وسیله کمکی هدفگیری وصل به کمان
commenting
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
comment
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
helps
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
helped
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
help
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
help
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
pickup man
اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
commented
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
helps
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
baby siphon
سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
helped
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
air traffic control radar system
راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
drum sorting
مرتب کردن با حافظه کمکی استوانهای مغناطیسی
blitz
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
common
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
blitzes
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
augmentation
افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
context sensitive help key
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
blitzing
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
commonest
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
blitzed
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
heading select feature
عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
commoners
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
compound helicopter
هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
transaction trailing
ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
admixtures
موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
find
برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
finds
برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
escape character
ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
reputed owner
در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
f key
برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com