English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
tight end مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
Other Matches
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
delegates مامور فرستاده مامور کردن
delegate مامور فرستاده مامور کردن
linemate مهاجم هم ردیف در خط مهاجم دیگر
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
cutoff block سد کردن راه مدافع به وسیله مهاجم
acknowledges 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
false start حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ
false starts حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ
stunting حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
loose توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
looser توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
stunt حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
loosest توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
stunts حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
sacked حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
send on duty مامور کردن
appoints مامور کردن
appoint مامور کردن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
to send upon an e مامور سفارت کردن
to p a soldier to duty سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
nark مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
recieve دریافت کردن
come into <idiom> دریافت کردن
receives دریافت کردن
receive دریافت کردن
draw دریافت کردن
pick up <idiom> دریافت کردن
acquiring دریافت کردن
draws دریافت کردن
recovers دریافت کردن
recovering دریافت کردن
pull down دریافت کردن
recover دریافت کردن
acquires دریافت کردن
acquire دریافت کردن
liter any executor کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
obtained گرفتن یا دریافت کردن
obtain گرفتن یا دریافت کردن
obtains گرفتن یا دریافت کردن
launch روانه کردن مامور کردن
launches روانه کردن مامور کردن
attaching منتصب کردن مامور کردن
launched روانه کردن مامور کردن
attaches منتصب کردن مامور کردن
attach منتصب کردن مامور کردن
launching روانه کردن مامور کردن
DSR سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
holds دریافت کردن گرفتن توقف
cashes دریافت کردن صندوق پول
cashing دریافت کردن صندوق پول
hold دریافت کردن گرفتن توقف
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
cash دریافت کردن صندوق پول
cashed دریافت کردن صندوق پول
get a fix on something <idiom> نامه الکترونی دریافت کردن
check حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checked حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
hitch کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitching کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitches کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitched کامل کردن پاس به دریافت کننده
to i. any one into abenefice کسیرابرای دریافت درامد کلیسا معرفی کردن
go baseline حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
inducted مستقر کردن دریافت کردن
inducting مستقر کردن دریافت کردن
induct مستقر کردن دریافت کردن
inducts مستقر کردن دریافت کردن
attackers مهاجم
offensive <adj.> مهاجم
raiders مهاجم
raider مهاجم
forward مهاجم
strikers مهاجم
attacking [style of play, player] <adj.> مهاجم
attacker مهاجم
offensives مهاجم
striker مهاجم
infestant مهاجم
close attack سه مهاجم
invaders مهاجم
forwarded مهاجم
aggressors مهاجم
aggressor مهاجم
postman مهاجم
invader مهاجم
frontcourt man مهاجم
postmen مهاجم
dedger مهاجم گریزنده
flanker مهاجم جناح
trailers پشتیبان مهاجم
dodgers مهاجم گریزنده
dodger مهاجم گریزنده
third home بازیگر مهاجم
trailer پشتیبان مهاجم
unmarked مهاجم مهارنشده
breaking pass پاس به مهاجم
aggressive حمله ور مهاجم
aggressive مهاجم پرپشتکار
barrier forces نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
hunter track مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
flanker بازیگر مهاجم در جناح
cough up لو رفتن توپ مهاجم
invaders مهاجم حمله کننده
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
invader مهاجم حمله کننده
illegal procedure خطای تیم مهاجم
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
prop forward هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
cross buck حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
weak safety جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
horses بازیگران قوی تیم مهاجم
sacking حمله به مهاجم پشت خط تجمع
direct free kick مکث مهاجم برای فریفتن حریف
have an angle بریدن مسیر مهاجم بصورت اریب
inner دو بازیگر مهاجم بین وسط وگوشها
beat up شیرجه واپیمای مهاجم ونزدیک شدن ان بهدف
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
pass cut روش گریختن مهاجم بی گوی از چند مدافع
submarine مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
beat-up شیرجه واپیمای مهاجم ونزدیک شدن ان بهدف
submarines مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
foot sweep پرتاب مهاجم از طرف مدافع با گرفتن یقه و استفاده از پا
submarine خزیدن یاشیرجه رفتن از زیر دست حریف مهاجم
submarines خزیدن یاشیرجه رفتن از زیر دست حریف مهاجم
power block سد کرپدن راه مدافع بوسیله مهاجم با راندن او به عقب بابکنار
assaulted در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
assault در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
assaults در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
weaves حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weave حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
quarterback draw نوعی حمله که مهاجم پشت خط مرکزی با تظاهر به پاس عقب می رود و بعد خودبجلو میشتابد
scrambled دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
quick opener بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
missionaries مامور
functionary مامور
official مامور
commissionaire مامور
bedel مامور
bedell مامور
pursuivant مامور
commissioner مامور
commissioners مامور
functionery مامور
commissionaires مامور
agents مامور
officer مامور
missionary مامور
ranksman مامور صف
officers مامور
functionaries مامور
appointed مامور
agent مامور
investigator مامور تحقیق
executioner مامور اعدام
mole مامور مخفی
pointsman مامور راهنمائی
purchasing officer مامور خرید
police officers مامور پلیس
waggoner مامور واگن
envoi مامور نماینده
executive bailiff مامور اجرا
scouts مامور اکتشاف
investigators مامور تحقیق
tollman مامور نواقل
on sentry مامور نگهبانی
diplomatic agent مامور سیاسی
diplomatic officer مامور سیاسی
police officer مامور پلیس
sergeant at arms مامور اجرا
scouted مامور اکتشاف
scout مامور اکتشاف
executioners مامور اعدام
censor مامور سانسور
defector in place مامور مخفی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com