English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
pyeonhi seogi موازی ایستادن
Search result with all words
narani seogi ایستادن موازی پاها همعرض شانه
Other Matches
parallel چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
parallels چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
parallelled چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
parallelling چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
paralleled چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
paralleling چاپگری که از طریق واسط موازی به کامپیوتر وصل است و دادههای حرف را به صورت موازی می پذیرد
multiple معماری پردازنده موازی که از چندین ALU و حافظه موازی برای افزایش سرعت پردازش استفاده میکند
MIMD معماری پردازنده موازی که تعدادی ALU و وسایل حافظه را موازی استفاده میکند تا پردازش سریع داشته باشد
lpt در DOS نام دستگاهی است که به یکی از درگاههای موازی مربوط می گردد وچاپگرهای موازی می توانندبه ان متصل شوند
shunts موازی موازی فرعی
shunted موازی موازی فرعی
shunt موازی موازی فرعی
universal قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
abided ایستادن
to stand by ایستادن
ceases ایستادن
ceasing ایستادن
to fetch up ایستادن
ceased ایستادن
abides ایستادن
be under way ایستادن
seogi ایستادن
abye ایستادن
aby ایستادن
stop ایستادن
stopped ایستادن
stopping ایستادن
cease ایستادن
stops ایستادن
to come to a stand ایستادن
stand ایستادن
to stand in the gap دررخنه ایستادن
to stand fast محکم ایستادن
ap seogi ایستادن معمولی
lineup به صف ایستادن تیم
lie off دور ایستادن
To stand in a queue (line). توی صف ایستادن
To come to a halt(standstI'll). ازحرکت ایستادن.
moa seogi خبردار ایستادن
stagnating از جنبش ایستادن
line-up به ترتیب ایستادن
shiko dachi ایستادن دایرهای
line-ups به ترتیب ایستادن
team line up به صف ایستادن تیم
outstand بیشتر ایستادن
standing room جای ایستادن
hunker سرپا ایستادن
to stand at gaze خیره ایستادن
to stand behind پشت سر ایستادن
hustings جای ایستادن و
stagnate از جنبش ایستادن
stagnated از جنبش ایستادن
stagnates از جنبش ایستادن
line up به ترتیب ایستادن
bail up ایستادن دراختیارغارتگر
queue در صف گذاشتن در صف ایستادن
fudo dachi محکم ایستادن
heisoku daeh ایستادن خبردار
haehiji daeh ایستادن ازاد
basophobia هراس از ایستادن
haktari seogi ایستادن لک لک وار
queues در صف گذاشتن در صف ایستادن
kiba dachi ایستادن سوارکارانه
queueing در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued در صف گذاشتن در صف ایستادن
draw up سیخ ایستادن
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
anchor ایستادن در دریا مهاری
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
to kick ones heels چشم براه ایستادن
to stand across the road درمیان جاده ایستادن
anchoring ایستادن در دریا مهاری
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
to queue [line] up for tickets برای بلیط در صف ایستادن
stops ایستادن توقف کردن
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
beom seogi گربه سان ایستادن
anchors ایستادن در دریا مهاری
joo choo seogi ایستادن اسب سواری
stopovers در وسط راه ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
ground محل ایستادن توپزن
stop ایستادن توقف کردن
line-ups ردیف ایستادن تیم
to come to a بحالت خبردار ایستادن
koa seogi ایستادن قلاب وار
stopped ایستادن توقف کردن
stopping ایستادن توقف کردن
sanchin dachi ایستادن ساعت شنی
line-up ردیف ایستادن تیم
to stand by ایستادن وتماشا کردن
kukutsu dachi ایستادن در مقابل حریف
stances طرز ایستادن درتوپزنی
To keep ones word. To stand by ones promise . سر قول خود ایستادن
To stand like rock . مانند کوه ایستادن
To stand to attention. خبر دار ایستادن
stand up روی پا ایستادن ایستاده
stand-up روی پا ایستادن ایستاده
stopover در وسط راه ایستادن
abide by one's word سر قول خود ایستادن
zenkatsu dachi ایستادن متمایل به جلو
stance طرز ایستادن درتوپزنی
neko ashi dachi ایستادن گربه سان
to stand by one's promise سر قول خود ایستادن
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to stand one's ground بر سر دلیل خود ایستادن
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
peasde روی دوپا ایستادن اسب
stand طرز یا محل ایستادن کمانگیر
station محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stationed محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
pickets جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picketed جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
ap joo choom ایستادن اسب سواری بجلو
stations محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
picket جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
away خارج از نقطه ایستادن توپ زن
toe stand ایستادن ژیمناست روی نوک پا
to kick one's heels چشم براه ایستادن منتظرایستادن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
stance طرز ایستادن در گوی زنی
float شناور ساختن روی اب ایستادن
floated شناور ساختن روی اب ایستادن
floats شناور ساختن روی اب ایستادن
stances طرز ایستادن در گوی زنی
to stand by oneself روی پای خود ایستادن
statgnate از جنبش ایستادن گندیده شده
baro jireugi ضربه دست مخالف ایستادن
bandae jireugi ضربه دست موافق ایستادن
out of one's ground تجاوز توپزن از محل ایستادن
stall جای ایستادن اسب در طویله اخور
stances طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
ido not feel my legs نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
stalling جای ایستادن اسب در طویله اخور
kilian position وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
stance طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
coach's box محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
backdrops پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
safety island سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
eaves droper مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
backdrop پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
veronica ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
technical foul بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
To stand at attention(ease). بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
toe raise تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
non striker توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
to hitch سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
to go backpacking سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
hitchhike سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
Eavesdrop فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
groundage حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
shunted موازی
parallel موازی
shunts موازی
shunt موازی
paralleled موازی
parallelled موازی
paralleling موازی
two parallel lines دو خط موازی
parallels موازی
parallelling موازی
coaxial موازی
parallel ruler خط کش موازی
Berlin کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
antiparalle موازی ناهمسو
parallel برابر خط موازی
doube bead گچ بری موازی
axially parallel موازی محوری
collimator موازی ساز
shunted مقاومت موازی
machinist vise گیره موازی
parallels برابر خط موازی
centronics interface رابط موازی
paralleled برابر خط موازی
parallel circuit مدار موازی
parallel transmission ارسال موازی
parallel printing چاپ موازی
parallel port درگاه موازی
parallel operation عملیات موازی
running in parallel پردازش موازی
parallel operation عملکرد موازی
parallel operation عمل موازی
parallel interface رابط موازی
parallel printer چاپگر موازی
parallel feed خورد موازی
parallel conversion تبدیل موازی
shunt مقاومت موازی
parallel processing پردازش موازی
parallel processor موازی پرداز
parallel transmission انتقال موازی
parallel transmission مخابره موازی
parallel system شبکه موازی
parallel storage انبارش موازی
parallel storage انباره موازی
parallel sheaf مروحه موازی
parallel run اجرای موازی
parallelling برابر خط موازی
parallel reading خواندن موازی
parallel processor پردازنده موازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com