Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
proletarianism
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
Other Matches
mass squad
گروه توده
lot
گروه
[توده]
از مردم یا چیزها
mob law
قانونی که توده و گروه مردم وضع و اجرا نمایند
proletariat
رنجبران و زحمتکشان
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
apolitical
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination
استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties
هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
tump
توده درختان واقع بر روی تپه توده
immunity
مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
political circles
محافل سیاسی دوایر سیاسی
politics
علم سیاسی امور سیاسی
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
reestablishment of diplomatic relations
برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
politic
سیاسی نماینده سیاسی
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
isonomy
برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
گروه بیشمار گروه
horde
گروه بیشمار گروه
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
location
موقعیت
berthing
موقعیت جا
berthed
موقعیت جا
berths
موقعیت جا
berth
موقعیت جا
orientation
موقعیت
occasioned
موقعیت
locations
موقعیت
positioned
موقعیت
line of position
خط موقعیت
situations
موقعیت
situs
موقعیت
situation
موقعیت
occasion
موقعیت
occasioning
موقعیت
occasions
موقعیت
lodgment
موقعیت
lodgment or lodge
موقعیت
sited
موقعیت
site
موقعیت
sites
موقعیت
condition
موقعیت
position
موقعیت
radar location
موقعیت رادار
position
شکل موقعیت
pertinence
موقعیت شایستگی
d. of a situation
موقعیت باریک
page orientation
موقعیت صفحه
footing
موقعیت وضع
pertinency
موقعیت شایستگی
point guard
موقعیت گارد
positioned
شکل موقعیت
benzylic position
موقعیت بنزیلی
situations
موقعیت حالت
position buoy
بویه موقعیت
position finding
موقعیت یابی
print position
موقعیت چاپ
situation
موقعیت حالت
positioning
تثبیت موقعیت
storage location
موقعیت انباره
stimulus situation
موقعیت محرک
case
وضعیت موقعیت
rest position
موقعیت سکون
forward position
موقعیت رو به جلو
razor edge
موقعیت بحرانی
endo position
موقعیت اندو
point
محل یا موقعیت
cases
وضعیت موقعیت
exoposition
موقعیت اگزو
firing position
موقعیت احتراق
bit position
موقعیت ذره
circumstantial
مربوط به موقعیت
social status
موقعیت اجتماعی
social situation
موقعیت اجتماعی
situation of a building
موقعیت ساختمان
sign position
موقعیت علامت
pertinence or nency
دخل موقعیت
monopoly position
موقعیت انحصاری
plot
نقطه موقعیت
plotted
نقطه موقعیت
ground position
موقعیت زمینی
configuration
وضعیت یا موقعیت
lies
موقعیت چگونگی
lied
موقعیت چگونگی
lie
موقعیت چگونگی
status
اهمیت یا موقعیت
advantage ground
موقعیت خوب
orientation
تعیین موقعیت
orientation
تشخیص موقعیت
plots
نقطه موقعیت
configurations
وضعیت یا موقعیت
socio political
سیاسی
political
سیاسی
politicos
سیاسی
politico
سیاسی
diplomatic
سیاسی
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
d. situation
موقع یا موقعیت باریک
station
موقعیت اجتماعی وضع
stationed
موقعیت اجتماعی وضع
stations
موقعیت اجتماعی وضع
stand
عهده دارشدن موقعیت
bowsprit position
موقعیت دکل خوابیده
positional
وابسته به موقعیت یامقام
spatial orientation
موقعیت یابی فضایی
pinches
موقعیت باریک سربزنگاه
space orientation
موقعیت یابی فضایی
downward
به طرف یک موقعیت پایین تر
golden opportunity
<idiom>
موقعیت طلایی وعالی
hold one's own (in an argument)
<idiom>
دفاع از موقعیت خود
pinch
موقعیت باریک سربزنگاه
whiteouts
عدم تشخیص موقعیت
iam ill bested
موقعیت بدی دارم
flage pole position
موقعیت میله پرچمی
trims
موقعیت قایق دراب
trimmest
موقعیت قایق دراب
blow
هدر دادن موقعیت
circumstances
شرط موقعیت تشریفات
trim
موقعیت قایق دراب
whiteout
عدم تشخیص موقعیت
upwell
موقعیت بهتری یافتن
blows
هدر دادن موقعیت
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
opportuneness
موقعیت موقع بودن
asylums
حق پناهندگی سیاسی
ecclesia
مجلس سیاسی
diplomatic representation
نمایندگی سیاسی
courier
پیک سیاسی
diplomatic relations
روابط سیاسی
couriers
پیک سیاسی
Political opponents .
مخالفین سیاسی
asylum
حق پناهندگی سیاسی
terrors
ادمکشی سیاسی
terror
ادمکشی سیاسی
hatchet man
<idiom>
کارهای سیاسی
diplomatic passport
پاسپورت سیاسی
refugees
پناهنده سیاسی
sociopolitical
اجتماعی- سیاسی
diplomatic passport
تذکره سیاسی
diplomatic privileges
امتیازات سیاسی
prisoners of state
زندانیان سیاسی
political debate
منازعه سیاسی
current affairs
رویدادهایاجتماعی و سیاسی
diplomatic officer
مامور سیاسی
anarchy
بی ترتیبی سیاسی
state criminals
مقصرین سیاسی
talk politics
گفتگوی سیاسی
state criminals
مجرمین سیاسی
envoy
فرستاده سیاسی
politic
زندانی سیاسی
arithmetic , political
اقتصاد سیاسی
envoyship
نمایندگان سیاسی
political debate
بحث سیاسی
politicking
فعالیت سیاسی
envoys
فرستاده سیاسی
public life
زندگی سیاسی
terrorist
ادمکش سیاسی
political mission
ماموریت سیاسی
political mission
هیئت سیاسی
political isolation
انزوای سیاسی
diplomatic agent
مامور سیاسی
political forces
نیروهای سیاسی
terrorists
ادمکش سیاسی
diplomatic immunity
مصونیت سیاسی
politico social
سیاسی و اجتماعی
political rights
حقوق سیاسی
politicians
مرد سیاسی
politician
مرد سیاسی
political economy
اقتصاد سیاسی
political propaganda
تبلیغات سیاسی
political economy
اتصاد سیاسی
political psychology
روانشناسی سیاسی
political offence
جرم سیاسی
political matters
مسائل سیاسی
refugee
پناهنده سیاسی
politically
از لحاظ سیاسی
diplomatic corps
هیات سیاسی
diplomatic mission
هیئت سیاسی
state prisoners
زندانیان سیاسی
diplomatic channels
طرق سیاسی
state prisoners
محبوسین سیاسی
escapism
انزوای سیاسی
political science
علوم سیاسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com