English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
mumming نقاب پوشی و لال بازی
Other Matches
mummery لال بازی با نقاب
mask نقاب
membrane نقاب
membranes نقاب
face wall نقاب
veiling نقاب
personas نقاب
cornices نقاب
veils نقاب
personae نقاب
veil نقاب
persona نقاب
cornice نقاب
vizard نقاب
masks نقاب
screens نقاب
screening, screenings نقاب
screened نقاب
screen نقاب
masking نقاب گذاری
larvated نقاب دار
masked ball رقص با نقاب
masquer نقاب پوش
vizard نقاب محافظ
masked balls رقص با نقاب
unmask نقاب برداشتن از
unmasked نقاب برداشتن از
unmasking نقاب برداشتن از
unmasks نقاب برداشتن از
data mask نقاب داده ها
to be masked نقاب یا ماسک زدن
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
opercular سر پوشی
flapped لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
flap لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
flaps لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
condonation چشم پوشی
renouncement چشم پوشی
obliviousness چشم پوشی
up front بیپرده پوشی
dandyism شیک پوشی
glozing پرده پوشی
connivance چشم پوشی
opaqueness پشت پوشی
planking تخته پوشی
ligation لیگاند پوشی
gloze عیب پوشی
waiver چشم پوشی
abnegation چشم پوشی
obliviously باچشم پوشی
renunciation چشم پوشی
to go a mumming در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
To cover up a fult ( defect , shortcoming ) . عیب پوشی کردن
secrecy راز پوشی پوشیدگی
negligible قابل چشم پوشی
condoning چشم پوشی کردن از
condones چشم پوشی کردن از
condoned چشم پوشی کردن از
furring تخته پوشی دولا
condone چشم پوشی کردن از
dandify شیک پوشی کردن
eonism مبدل پوشی جنسی
ignores چشم پوشی کردن
glozingly ازراه عیب پوشی
connives چشم پوشی کردن
waive چشم پوشی کردن
waived چشم پوشی کردن
connive چشم پوشی کردن
connived چشم پوشی کردن
conniving چشم پوشی کردن
waives چشم پوشی کردن
transvestism مبدل پوشی جنسی
ignoring چشم پوشی کردن
to blanch over پرده پوشی کردن
ignored چشم پوشی کردن
ignore چشم پوشی کردن
NMI وقفه غیرقابل چشم پوشی
glasnost صراحت و احتراز از پرده پوشی
planking تخته پوشی چوب فرش
renunciatory مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
renunciative مبنی بر چشم پوشی یا ترک دعوی
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
overlooks مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooking مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooked مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlook مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
not give someone the time of day <idiom> تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
condonation اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
towear a mask نقاب زدن ماسک زدن
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
planking تخته پوشی تخته بندی
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
set the game افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the score افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
played بازی
playing بازی
play بازی
openness بازی
grey hound سگ بازی
basics بازی
patulousness بازی
game بازی
partie بازی
plain dealing بازی
home بازی
homes بازی
fun بازی
slackness بازی
clearance بازی
basic بازی
dibasic دو بازی
watermanship اب بازی
plays بازی
hopscotch بازی لی لی
gaming بازی
solitaire تک بازی
falconine بازی
solitaires تک بازی
sportiveŠetc بازی کن
action بازی
actions بازی
party politics حزب بازی
double dealing حقه بازی
doll play عروسک بازی
football بازی فوتبال
paraphrase بازی با الفاظ
paraphrased بازی با الفاظ
play-act بازی کردن
paraphrases بازی با الفاظ
surf riding موج بازی
dibs بازی نرد
stoppage of the game توقف بازی
jiggery-pokery حقه بازی
footballs بازی فوتبال
stock jobbery سفته بازی
miscast بد بازی کردن
four handed game بازی چهارنفره
fornication جنده بازی
plaything اسباب بازی
stock jobbing سفته بازی
flimflam حقه بازی
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
free handedness دست بازی
twiddle بازی کردن
twiddled بازی کردن
fitting clearance بازی مناسب
swordsmanship شمشیر بازی
rinks میدان یخ بازی
rink یخ بازی کردن
footballers فوتبال بازی کن
footballer فوتبال بازی کن
play-acting بازی کردن
rink میدان یخ بازی
play-acting تو بازی رفتن
play on words <idiom> بازی با کلمات
first hand نخستین بازی کن
play-acts بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
dangerous play بازی خطرناک
dib تیله بازی
twiddles بازی کردن
favoritism پارتی بازی
twiddling بازی کردن
field of play زمین بازی
paraphrasing بازی با الفاظ
sodomyh بچه بازی
play-act تو بازی رفتن
dib قاپ بازی
play-acted بازی کردن
cunningly به حیله بازی
play-acted تو بازی رفتن
play-acts تو بازی رفتن
wargaming بازی جنگ
sporting بازی دوست
handout نوبت بازی
stanzas بخشی از بازی
handouts نوبت بازی
polo چوگان بازی
cog حقه بازی
cogs حقه بازی
hustle بازی هشیارانه
hustled بازی هشیارانه
hustles بازی هشیارانه
hustling بازی هشیارانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com