English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English Persian
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
Other Matches
refresh نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshes نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed نیروی تازه دادن تقویت کردن
reinforcements نیروی امدادی
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
afforce نیروی کمکی فرستادن به
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
recuperation نیروی تازه
reinforcing نیروی تقویتی تقویت کننده
build-up نیروی کمکی تقویت نیروها
build up نیروی کمکی تقویت نیروها
build-ups نیروی کمکی تقویت نیروها
recruits نیروی تازه گرفتن
to refresh oneself نیروی تازه گرفتن
recruit نیروی تازه گرفتن
recruited نیروی تازه گرفتن
recuperate نیروی تازه یافتن
recruiting نیروی تازه گرفتن
recuperating نیروی تازه یافتن
recuperates نیروی تازه یافتن
recuperated نیروی تازه یافتن
revivified نیروی تازه دادن
revivifies نیروی تازه دادن
revivify نیروی تازه دادن
reinvigorate نیروی تازه دادن به
refreshed نیروی تازه دادن به
refresh نیروی تازه دادن به
revivifying نیروی تازه دادن
refreshes نیروی تازه دادن به
freshly با نفس یا نیروی تازه
to rally one dispersed نیروی تازه بخود دادان
rallied نیروی تازه دادن به گرد امدن
rally نیروی تازه دادن به گرد امدن
rallies نیروی تازه دادن به گرد امدن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
relayed دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
relays دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
relay دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
aerodynamic blockage thrust reverser وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
impulsiveness امادگی برای کار کردن یا نیروی انی
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
beta range حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
relay amplifier تقویت کننده امدادی
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
relay ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
relayed ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
relays ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
power house building ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
nitro مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
man power leveling یکنواخت کردن نیروی انسانی
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
ingross جمع اوری کردن نیروی خودی
glides پرواز کردن بدون نیروی موتور
glide پرواز کردن بدون نیروی موتور
glided پرواز کردن بدون نیروی موتور
eviscerate خالی کردن نیروی چیزی راگرفتن
man handle با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
medley relay مسابقه شنای امدادی مختلط 4 در001 متر دو امدادی بامسافتهای مختلف
spaced armor دو پوسته کردن زره برای تقویت ان
to reseat a theatre صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
escorts محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
escort محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
escorting محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
escorted محافظ گارد محافظ نیروی تامینی بدرقه کردن
jet propulsion نیروی جت
jets نیروی جت
jetted نیروی جت
total force نیروی کل
jet نیروی جت
jetting نیروی جت
amphibious force نیروی اب خاکی
active force نیروی فعال
momentum نیروی حرکتی
impetus نیروی جنبش
coulomb force نیروی کولنی
impetus نیروی محرک
belligerents نیروی شورشی
belligerently نیروی شورشی
centripetal force نیروی مرکزگرا
buoyancy نیروی ارشمیدس
assault force نیروی هجومی
vertical force نیروی عمودی
buoyancy نیروی بالابری
generalized force نیروی کلی
vertical force نیروی قائم
counterbalanced نیروی برابر
coriolis force نیروی کوریولیس
vertical force نیروی شاغولی
radiant energy نیروی موجی
belligerent نیروی شورشی
ground force نیروی زمینی
ground forces نیروی زمینی
psychic force نیروی روحی
psychic energy نیروی روانی
contractile force نیروی انقباضی
conservation force نیروی باقی
albedo نیروی بازتابش
waterpower نیروی ابی
to gauge wind نیروی بادراسنجیدن
police force نیروی انتظامی
centrifugal force نیروی مرکزگریز
propelling force نیروی پیشران
propellent نیروی محرکه
law of gravity نیروی گرانشی
police force نیروی پلیس
pulling power نیروی کشش
vital force نیروی حیاتی
virile strength نیروی مردانه
expeditionary forces نیروی اعزامی
counterbalances نیروی برابر
joint force نیروی مشترک
screening force نیروی پوشاننده
screening force نیروی پوششی
purchase element نیروی منتجه
the electromagnetic force نیروی الکترومغناطیسی
police forces نیروی پلیس
expeditionary force نیروی اعزامی
vital energy نیروی زندگی
he acted from impluse نیروی ناگهانی یا
tractive power نیروی کشش
police forces نیروی انتظامی
tide rising force نیروی کشنداور
adhesive force نیروی چسبنده
the enemy نیروی دشمن
magnetic force نیروی مغناطیسی
brake pressure نیروی ترمز
brake horsepower نیروی ترمز
adhesive force نیروی چسبندگی
lorentz force نیروی لورنتس
tensile force نیروی کششی
body force نیروی حجمی
the power of imagination نیروی پندار
adhesive stress نیروی چسبندگی
propellants نیروی محرکه
inertia force نیروی اینرسی
inertial force نیروی لختی
inertial force نیروی ماند
thews نیروی عضلانی
rotor force نیروی روتور
london force نیروی لاندنی
adhesiveness نیروی چسبندگی
blocking force نیروی سد کننده
mmf نیروی مغناطیسرانی
repulsion force نیروی دافعه
internal voltage نیروی الکتروموتوری
posses نیروی اجتماعی
posse نیروی اجتماعی
internal force نیروی درونی
auxiliary forces نیروی کمکی
strike force نیروی ضربتی
assault force نیروی هجوم
striking force نیروی ضربتی
internal force نیروی داخلی
yogurts نیروی ذخیره
workforce نیروی کار
reserve force نیروی احتیاط
resistive force نیروی مقاوم
yoghourts نیروی ذخیره
yoghurt نیروی ذخیره
restoring force نیروی بازگرداننده
retentive power or memory نیروی ضبط
retentiveness نیروی نگاهداری
retentivity نیروی حفظ
yoghurts نیروی ذخیره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com