English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (15 milliseconds)
English Persian
recruit نیروی تازه گرفتن
recruited نیروی تازه گرفتن
recruiting نیروی تازه گرفتن
recruits نیروی تازه گرفتن
to refresh oneself نیروی تازه گرفتن
Other Matches
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
recuperation نیروی تازه
freshly با نفس یا نیروی تازه
recuperate نیروی تازه یافتن
refresh نیروی تازه دادن به
revivifying نیروی تازه دادن
recuperated نیروی تازه یافتن
reinvigorate نیروی تازه دادن به
revivified نیروی تازه دادن
recuperating نیروی تازه یافتن
refreshed نیروی تازه دادن به
revivifies نیروی تازه دادن
revivify نیروی تازه دادن
refreshes نیروی تازه دادن به
recuperates نیروی تازه یافتن
to rally one dispersed نیروی تازه بخود دادان
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
rally نیروی تازه دادن به گرد امدن
refreshed نیروی تازه دادن تقویت کردن
rallies نیروی تازه دادن به گرد امدن
rallied نیروی تازه دادن به گرد امدن
refreshes نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh نیروی تازه دادن تقویت کردن
rallies سرو صورت تازه گرفتن
rallied سرو صورت تازه گرفتن
rally سرو صورت تازه گرفتن
grips نیروی گرفتن ادراک و دریافت
gripping نیروی گرفتن ادراک و دریافت
gripped نیروی گرفتن ادراک و دریافت
grip نیروی گرفتن ادراک و دریافت
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
catch نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
dewiest تازه
dewier تازه
the new world تازه
dewy تازه
green تازه
mint a mint condition تازه تازه
greenest تازه
red hot تازه
scion تازه
scions تازه
renewed تازه
newfashioned تازه
freshest تازه
post glacial تازه
fresh- تازه
newfangled مد تازه
up to date تازه
new fallen تازه
younger تازه
young تازه
new تازه
new fashioned تازه
brand new تر و تازه
up-to-date تازه
new- تازه
newer تازه
newest تازه
inchoative تازه
new born تازه
new laid تازه
modern تازه
recent تازه
fresh تازه
new-laid تازه
attached strength استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
new clown تازه شکفته
span new کاملا تازه
novice تازه کار
novices تازه کار
new comer تازه وارد
new come تازه رسیده
recuperation رمق تازه
new come تازه امده
freshen تازه کردن
sup.latest or last تازه گذشته
freshened تازه کردن
freshening تازه کردن
young ice یخ تازه بسته
new blown تازه شگفته
neocortex قشر تازه مخ
to innovate in تازه اوردن
new arrived تازه رسیده
neoteric جدید تازه
neoteric نویسنده تازه
neo christianity مسیحیت تازه
nascence تازه پیداشدگی
nascency تازه پیداشدگی
new buit تازه ساخت
freshens تازه کردن
new buit تازه ساز
new built تازه ساز
refresher تازه کننده
new built تازه ساخت
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
settler مهاجر تازه
green crop علف تازه
settlers مهاجر تازه
beginners تازه کار
green concrete بتن تازه
grcen wine شراب تازه
renewal تازه سازی
renewals تازه سازی
refreshing تازه کننده
refreshingly تازه کننده
immigrants تازه وارد
immigrant تازه وارد
junior زودتر تازه تر
green old wound زخم تازه
beginner تازه کار
scarc ely جخت تازه
refreshes تازه کردن
refreshed تازه کردن
new laid تازه گذاشته
revised edition چاپ تازه
new-laid تازه گذاشته
refresh تازه کردن
refreshments تازه سازی
refreshment تازه سازی
juniors زودتر تازه تر
to bring in تازه اوردن
reprints چاپ تازه
reprinting چاپ تازه
reprinted چاپ تازه
reprint چاپ تازه
newcomers تازه وارد
newcomer تازه وارد
brand-new بکلی نو یا تازه
converts تازه کیش
converting تازه کیش
converted تازه کیش
convert تازه کیش
regeneracy تولد تازه
span new خیلی تازه
verdured تازه سرسبز
reappraisal ارزیابی تازه
reappraisals ارزیابی تازه
greener تازه کار
freshwater تازه کار
sucking تازه کار
rookies تازه کار
rookie تازه کار
juvenescent تازه جوان
settlor مهاجر تازه
ultramodern بسیار تازه
rebirth تولد تازه
jackleg تازه کار
breezy خنک تازه
brides تازه عروس
bride تازه عروس
recruit تازه سرباز
recension چاپ تازه
new jerusalem اورشلیم تازه
new fledged تازه پر در اورده
fresh- تازه کردن
regeneration تولد تازه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com