English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
spring time هنگام بهار
Other Matches
vernal شبیه بهار باطراوت چون بهار
hen and chickens همیشه بهار همیشه بهار باغی
springs بهار
spring بهار
clematis فل بهار
terraces بهار خواب
calendula گل همیشه بهار
the pride of life بهار عمر
prime of life بهار عمر
lily of the valley موگه بهار
love lies bleeding گل همیشه بهار
spring time فصل بهار
terrace بهار خواب
spring tide فصل بهار
orange flower بهار نارنج
marigold گل همیشه بهار
lilies of the valley موگه بهار
springtime فصل بهار
amaranth همیشه بهار
prime بهار جوانی
may بهار جوانی
primed بهار جوانی
primes بهار جوانی
marigolds گل همیشه بهار
orange flower water عرق بهار نارنج
essential oil of orange flower عطر بهار نارنج
neroli عطر بهار نارنج
one swallow does not make a summer <proverb> با یک گل بهار نمی شود
springtime شباب بهار زندگانی
pyxie بوته خزنده وهمیشه بهار
over the hill <idiom> به پایان رسیدن بهار جوانی
spring cleaning خانه تکانی درفصل بهار
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
this game is proper to spring این بازی مخصوص بهار است
chaparral بلوط کوتاه وهمیشه بهار جنگل
orgeat شربت بهار نارنج با شیره بادام
douglas fir یک نوع گیاه همیشه بهار بلندی که در غرب امریکامی روید
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
kratom [درختی همیشه بهار و در عین حال برگریز استوایی که از خانواده قهوه است و برگش مصرف داروئی دارد]
groundhog day روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
evergreens همیشه سبز همیشه بهار
evergreen همیشه سبز همیشه بهار
everblooming همیشه بهار همیشه شکوفا
terming هنگام
time هنگام
termed هنگام
term هنگام
night-time هنگام شب
at dark هنگام شب
seasoned هنگام
moment هنگام
moments هنگام
season هنگام
night season هنگام شب
night season شب هنگام
nighttide شب هنگام
night tide هنگام شب
seasons هنگام
times هنگام
oestrum هنگام
gamut هنگام
timed هنگام
nightfall شب هنگام
night time هنگام شب
at night شب هنگام
during هنگام
at nightfall شب هنگام
at the same moment در آن هنگام
teatime هنگام چای
translate time هنگام ترجمه
on occasion هنگام لزوم
wintertime هنگام زمستان
to die in harness هنگام کار
updated به هنگام دراوردن
summertime هنگام تابستان
update به هنگام دراوردن
binding time هنگام انقیاد
at noon هنگام فهر
updates به هنگام دراوردن
at one's leisure هنگام فراغت
at mess هنگام خوردن
compile time هنگام همگردانی
dusk هنگام غروب
on seeing him هنگام دیدن او
daytide هنگام روز
execution time هنگام اجرا
in- درفرف هنگام
hard times هنگام تنگدستی
playtime هنگام بازی
in case of emergency هنگام اضطرار
inprocess هنگام کار
hexachord هنگام شش بردهای
meal time هنگام غذاخوری
here's to you هنگام نوشیدن
daytime هنگام روز
when entering هنگام ورود
on arrival هنگام ورود
in درفرف هنگام
when it came to a push چون هنگام کوشش
night شب هنگام برنامه شبانه
it puckered up in sewing هنگام دوختن جمع شد
batfowl هنگام شب مرغ را شکارکردن
nooning هنگام فهر ناهار
nights شب هنگام برنامه شبانه
landing weight وزن با هنگام تخلیه
chevy فریاد هنگام شکار
parthian glance نگاه هنگام جدایی
red handed هنگام ارتکاب جنایت
hard-bitten سخت هنگام جنگ
d. wish خواهش هنگام مردن
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
in the case of traffic jam [congestion] هنگام راهبندان سنگین
dewfall هنگام ریزش شبنم
therewith دران هنگام بدانوسیله
to brush over هنگام عبورپوز زدن
cash on delivery پرداخت هنگام تحویل
ortive وابسته به هنگام طلوع
then انگاه دران هنگام
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
demand report گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
milter ماهی نر هنگام تخم ریزی
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
invigilation پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
natural form وضع بدن هنگام تیراندازی
coronation oath سوگند هنگام تاج گذاری
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
chanty سرود ملوانان هنگام کار
chantey سرود ملوانان هنگام کار
high time هنگام خوشی وعیش ونوش
harvested هنگام درو وقت خرمن
striker توپ زن هنگام دفاع از میله
harvest festival جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest festivals جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest هنگام درو وقت خرمن
harvests هنگام درو وقت خرمن
invigilate شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilated شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilating شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
smacks ضربه محکم در هنگام ابشار
smacked ضربه محکم در هنگام ابشار
smack ضربه محکم در هنگام ابشار
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
strikers توپ زن هنگام دفاع از میله
I cut my face shaving. هنگام اصلاح صورتم را بریدم
open وضع زه هنگام کشیده شدن
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
electro statics علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
jettison of cargo محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
set up انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
the room was not lived in هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
grunter خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to give the tone هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
combinatorial explosion موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
printed توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
memory sniffing ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
adjusting to water حرکت در هوا هنگام فرود دراب
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
To breathe ones last . نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
To leave someone in the lurch . کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
everything is good in its season <proverb> گویند که هرچیز به هنگام خوش است
backing plate صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
ondise پشت گوی بودن هنگام پاس
Say when! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Payment on delivery of goods. پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
To be caught red - handed. گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
printed روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
indent فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indenting فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indents فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
noil خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
he has a rocking gait هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
pnemograph الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
lights out علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
strophe چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
plegaphonia گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
muzzle velocity سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
zero hour هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
print روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
prints روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
knock knees زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
why i think i can هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
pages نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
paged نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
page نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com