English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
Other Matches
Track and field events . مسابقات دو میدانی
field events ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
agonistic وابسته به مسابقات باستانی یونان
play off درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
marathon مسابقه دوصحرایی
marathons مسابقه دوصحرایی
track and field دو و میدانی
athletics دو و میدانی
field effect با تاثیر میدانی
field games بازیهای میدانی
field strcture ساخت میدانی
field force نیروی میدانی
field work پژوهش میدانی
field worker پژوهشگر میدانی
high field emission arc قوس میدانی
field emission صدور میدانی
streetwise چاله میدانی
field dependence وابستگی میدانی
field theory نظریه میدانی
field study بررسی میدانی
Do you know who you are dealing with? میدانی با کی طرفی ؟
athletes دو و میدانی کار
athlete دو و میدانی کار
trackman دو و میدانی کار
langlauf مسابقه اسکی میدانی
freed ترخیص کردن میدانی
free field format در قالب ازاد میدانی
track زمین بازیهای میدانی
tracked زمین بازیهای میدانی
tracks زمین بازیهای میدانی
frees ترخیص کردن میدانی
freeing ترخیص کردن میدانی
free ترخیص کردن میدانی
triangular meet مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
cross country درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
deathlete شرکت کننده در مسابقه دهگانه دو و میدانی
pentathlete شرکت کننده در مسابقه پنجگانه دو و میدانی
refereed داور مسابقات
commissioners مدیر مسابقات
commissioner مدیر مسابقات
double elimination tournament مسابقات دو حذفی
refereeing داور مسابقات
referees داور مسابقات
referee داور مسابقات
arenas میدان مسابقات
tournaments مسابقات قهرمانی
tournament مسابقات قهرمانی
tournaments تشکیل مسابقات
tournament تشکیل مسابقات
arena میدان مسابقات
battle clout نوعی تیراندازی میدانی ازفاصله 002 متری
umpires سرداور داور مسابقات
umpired سرداور داور مسابقات
cups گلدان جایزه مسابقات
referees داور مسابقات شدن
umpire سرداور داور مسابقات
semi-final مسابقات نیم پایانی
cup گلدان جایزه مسابقات
refereeing داور مسابقات شدن
refereed داور مسابقات شدن
World Series مسابقات نهایی بیسبال
oarsmen پارو زن مسابقات قایقرانی
referee داور مسابقات شدن
Olympic مربوط به مسابقات المپیک
umpiring سرداور داور مسابقات
cupped گلدان جایزه مسابقات
oarsman پارو زن مسابقات قایقرانی
stand سکوب تماشاچیان مسابقات
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
nordic combined مجموع مسابقات اسکی نوردیک
mosfet ترانزیستور میدانی سریع و قوی ساخته شده با روش MOS
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
showdown مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
Test matches مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
showdowns مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
Test match مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
tracked پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
track پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
tracks پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
past performances سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
olympiad جشن ها ومسابقات قدیم یونان مسابقات المپیک
egg position حالت تخم مرغی در مسابقات سرعت اسکی
swiss system نوعی روش تعیین حریف در مسابقات شطرنج
semifinalist کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
hunt meeting برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
roadwork تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره
To bet on something . روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره )
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
bleacher کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
lenz' law جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
hermitical وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
associating وابسته وابسته کردن
associates وابسته وابسته کردن
associated وابسته وابسته کردن
associate وابسته وابسته کردن
popliteal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pyrexic وابسته به تب
levitical وابسته به
sexual organs وابسته به
related وابسته
febile وابسته به تب
pertinent وابسته
affiliate وابسته
syncop وابسته به غش
hanger on وابسته
pyrexial وابسته به تب
pyretic وابسته به تب
appurtenant وابسته
affiliates وابسته
affiliated وابسته
affiliating وابسته
aquatic وابسته به اب
pertaining وابسته
attached وابسته
monitorial وابسته به
germane وابسته
thereof وابسته به ان
akin وابسته
federates وابسته
interdependent وابسته
adjectives وابسته
dependent وابسته
israelitish وابسته به
attributable وابسته به
riverrine وابسته به
elfin وابسته به جن
plantar وابسته به کف پا
federating وابسته
federated وابسته
federate وابسته
attendant وابسته
attendants وابسته
tuitionary وابسته به
thereof=of that وابسته به ان
belonging وابسته ها
adjective وابسته
contingents وابسته
congenerous وابسته
wedded وابسته
cantabrigian وابسته به
dependants وابسته
dependant وابسته
correspondents وابسته
subordinating وابسته
of kin وابسته
diphtheric وابسته به
commissarial وابسته به
pertianing وابسته
carpal وابسته به مچ
correspondent وابسته
contingent وابسته
relative وابسته
subordinate وابسته
comprador وابسته
cephalic وابسته به سر
relevant وابسته
subordinates وابسته
subordinated وابسته
attache وابسته
messianic وابسته به
elysian وابسته به
onomastic وابسته به اسم
clitoric وابسته به چوچوله
pygmaean وابسته به پیگمی ها
pygmean وابسته به پیگمی ها
clerkly وابسته به کشیش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com