English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
alternative unit واحدهای دیگر
Search result with all words
assembly کارخانهای که واحدهای آن از قط عاتی از کارخانه هایی دیگر و در کنار هم جمع شده اند
Other Matches
si unites واحدهای SI
hardware واحدهای فیزیکی
derived units واحدهای فرعی
practical unit واحدهای عملی
electromagnetic units واحدهای الکترومغناطیسی
recommend units واحدهای پیشنهادی
emu واحدهای الکترومغناطیسی
emus واحدهای الکترومغناطیسی
fundamental unit واحدهای اصلی
electric unit واحدهای الکتریکی
absolute electrical units واحدهای الکتریکی مطلق
units of measurment واحدهای اندازه گیری
functional units of a computer واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
atomistic society واحدهای کوچک تولیدی
international units واحدهای جهانی برق
budgetary control کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
international call سیستم واحدهای الکتریکی بین المللی
discrete که در واحدهای جداگانه کوچک روی میدهد
engineering units واحدهای اندازه گیری بکارگرفته شده برای یک متغیرپردازشی
metric system سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
warp set [تعداد تارها بر روی چله در واحدهای مشخص از سیستم اندازه گیری]
partitions تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partition تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
control unit قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
polymer جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
polymers جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
main line program بخشی از یک برنامه که ترتیب اجرای سایر واحدهای موجوددر برنامه را کنترل میکند
planck law مقدار کوانتوم برحسب واحدهای انرژی برابراست با حاصلضرب مقدارثابت کوانتوم در فکانس
multiprocessor تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
backward read یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
other دیگر
others دیگر
alternatives دیگر
no more دیگر نه
alternative دیگر
alternative شق دیگر
alternatives شق دیگر
secus از دیگر سو
next دیگر
thence دیگر
anymore دیگر
one an other یک دیگر
furthered دیگر
furthering دیگر
furthers دیگر
another دیگر
he is no more او دیگر
again دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
else دیگر
further دیگر
In our other words. بعبارت دیگر
about face جهت دیگر
about-face سوی دیگر
otherwhere جای دیگر
shunt به خط دیگر انداختن
on the other part از طرف دیگر
about face سوی دیگر
elsewhere درجای دیگر
elsewhere بجای دیگر
another یکی دیگر
another شخص دیگر
the other two دوتای دیگر
so muchthe worse دیگر بدتر
to be no more دیگر نبودن
about-face جهت دیگر
on the other hand ازطرف دیگر
about-faces جهت دیگر
to wit بعبارت دیگر
t' other بعدی دیگر
on the other hand از سوی دیگر
tother بعدی دیگر
about-faces سوی دیگر
on one's coat-tails <idiom> همراه کس دیگر
somewhere else یک جای دیگر
elsewhere نقطه دیگر
again از طرف دیگر
shunted به خط دیگر انداختن
shunts به خط دیگر انداختن
what more do you want دیگر چه می خواهید
withil ازطرف دیگر
otherguess بروش دیگر
otherguess جور دیگر
otherguess نوع دیگر
other people مردم دیگر
another guess قسمتی دیگر
at a later period در موقع دیگر
othergates طور دیگر
et al و در جای دیگر
otherguise جور دیگر
otherworld دنیای دیگر
otherwhile وقت دیگر
otherwhile گاه دیگر
othergates جور دیگر
otherwhere در مکان دیگر
otherwhence از جای دیگر
in other words <idiom> به کلام دیگر
scilicet بعبارت دیگر
otherness چیز دیگر
another day یک روز دیگر
yon ان یکی دیگر ان
another guess نوعی دیگر
on the other side <adv.> از سوی دیگر
apart from that <adv.> طور دیگر
in other words <adv.> به کلام دیگر
my other books کتابهای دیگر من
at the same time [on the other hand] <adv.> طور دیگر
by the same token <adv.> طور دیگر
in other words <adv.> به عبارت دیگر
on the other hand <adv.> طور دیگر
alternatively <adv.> طور دیگر
otherwise <adv.> از سوی دیگر
alternatively <adv.> ازطرف دیگر
apart from that <adv.> ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> ازطرف دیگر
by the same token <adv.> ازطرف دیگر
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
otherwise <adv.> ازطرف دیگر
beside ازطرف دیگر
over- بسوی دیگر
over بسوی دیگر
no longer نه دیگر [زمانی]
no more دیگر ن [فعل]
once یکبار دیگر
no more نه دیگر [بیشتر]
otherwise <adv.> به ترتیب دیگر
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
on the other side <adv.> طور دیگر
otherwise <adv.> طور دیگر
alternatively <adv.> به ترتیب دیگر
apart from that <adv.> به ترتیب دیگر
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
at the same time [on the other hand] <adv.> به ترتیب دیگر
by the same token <adv.> به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
variant نوع دیگر
on the opposite side در انسوی دیگر
no more of that بس است دیگر
a horse of another colour [different colour] مطلبی دیگر
none other than هیچکس دیگر جز
on more بار دیگر
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
aliunde از منبع دیگر
in fact به عبارت دیگر
videlicet به عبارت دیگر
to wit <adv.> به عبارت دیگر
namely <adv.> به عبارت دیگر
next year سال دیگر
nevermore دیگر ابدا
at the same time [on the other hand] <adv.> از سوی دیگر
apart from that <adv.> از سوی دیگر
alternatively <adv.> از سوی دیگر
on the other hand <adv.> از سوی دیگر
otherwise طور دیگر
others نوع دیگر
by the same token <adv.> از سوی دیگر
nevermore هرگز دیگر
never more هرگز دیگر
other نوع دیگر
reseat در جای دیگر نشاندن
spaceman اهل کرات دیگر
air-to-air از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
dialogues صحبت با شخص دیگر
itineration ازیک جابجایی دیگر
i.e مخفف به عبارت دیگر
interfere با سم یک پا به پای دیگر زدن
intervert سوی دیگر برگرداندن
spacemen اهل کرات دیگر
to rub a thing in چیز دیگر دادن
inter alia میان چیزهای دیگر
dialog صحبت با شخص دیگر
hale سوی دیگر بردن
dialogue صحبت با شخص دیگر
it is allup with him دیگر امیدی ندارد
it never occurred again دیگر واقع نشد
they sing small now دیگر جیک نمیزنند
it is never the worse دیگر بدتر که نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com