Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (9 milliseconds)
English
Persian
simulation
وانمود تظاهر
simulations
وانمود تظاهر
Other Matches
eyewash
تظاهر
pretence
تظاهر
pretences
تظاهر
affectation
تظاهر
affectations
تظاهر
grimacing
تظاهر
make believe
تظاهر
grimaces
تظاهر
make-believe
تظاهر
grimace
تظاهر
grimaced
تظاهر
semblance
تظاهر
display
تظاهر
displayed
تظاهر
displaying
تظاهر
fakery
تظاهر
effusions
تظاهر
effusion
تظاهر
pretense
تظاهر
pretension
تظاهر
prudery
تظاهر
pretenses
تظاهر
displays
تظاهر
pretensions
تظاهر
flashiness
خودفروشی تظاهر
ostensive
تظاهر امیز
pass off
<idiom>
تظاهر کردن
sham
تظاهر کردن
sham
تظاهر کردن
preciosity
تصنع تظاهر
dissemble
تظاهر کردن
feign
تظاهر کردن
shams
تظاهر کردن
affects
تظاهر کردن به
affect
تظاهر کردن به
pretend
تظاهر کردن
gleamed
تظاهر موقتی
gleaming
تظاهر موقتی
gleams
تظاهر موقتی
gleam
تظاهر موقتی
affectation
وانمود
pretenses
وانمود
faking
وانمود
pretensions
وانمود
pretension
وانمود
pretences
وانمود
pretence
وانمود
feigning
وانمود
feint
وانمود
feints
وانمود
feinted
وانمود
affectations
وانمود
fakery
وانمود
pretenders
وانمود گر
poseur
وانمود کن
poseurs
وانمود کن
poser
وانمود کن
posers
وانمود کن
pretender
وانمود گر
dissimulation
وانمود
make believe
وانمود
feinting
وانمود
make-believe
وانمود
feint
نمایش دروغی تظاهر
feinted
نمایش دروغی تظاهر
take a dive
تظاهر به ناک اوت
feinted
تظاهر به عملیات تظاهرات
feint
تظاهر به عملیات تظاهرات
feinting
نمایش دروغی تظاهر
feinting
تظاهر به عملیات تظاهرات
feints
تظاهر به عملیات تظاهرات
feints
نمایش دروغی تظاهر
ostentation
خود فروشی تظاهر
lead on
وانمود کردن
feign
وانمود کردن
play-acts
وانمود کردن
pretend
وانمود کردن
dissemble
وانمود کردن
play at
وانمود کردن
sham
وانمود کردن
play-acting
وانمود کردن
play-acted
وانمود کردن
to make believe
وانمود کردن
let on
<idiom>
وانمود کردن
make believe
<idiom>
وانمود کردن
simular
وانمود کننده
simulafe
وانمود کردن
play-act
وانمود کردن
possum
وانمود کردن
possums
وانمود کردن
seems
وانمود شدن
seemed
وانمود شدن
sham
وانمود کردن
simulate
وانمود کردن
shams
وانمود کردن
simulating
وانمود کردن
feign
وانمود کردن
pretends
وانمود کردن
factitious
وانمود کننده
feigns
وانمود کردن
pretend
وانمود کردن
pretending
وانمود کردن
simulates
وانمود کردن
seem
وانمود شدن
affecter
وانمود کننده
His liberalism is merely a pose
[an act]
آزادمنشی او فقط تظاهر است
demonstration
تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstrations
تظاهر به انجام عملیات کردن
She was pretending to be happy.
او
[زن]
تظاهر به شاد بودن کرد.
simulate
وانمود سازی کردن
simulates
وانمود سازی کردن
to set up for......
خود را..........وانمود کردن
put on
وانمود کردن بکارانداختن
simulating
وانمود سازی کردن
simulator
دستگاه وانمود ساز
simulators
دستگاه وانمود ساز
put up a good front
<idiom>
وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
demonstrating
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrated
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrates
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrate
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
To stage political demonstrations.
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
To pretend sickness(ignorance).
تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
The demonstrators were waving the flags.
تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
assumes
بخود بستن وانمود کردن
assume
بخود بستن وانمود کردن
face dodge
گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
To be a bit la – di – da .
«مکش مرگ ما» بودن ( پرافاده و اهل تظاهر )
one two
تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
simulate
تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating
تقلید نشان دادن وانمود کردن
he pretended to be asleep
چنین وانمود کرد که خواب است
simulates
تقلید نشان دادن وانمود کردن
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
snake in the grass
<idiom>
دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
heroize
خود را پهلوان وانمود کردن قهرمان وپهلوان وانمودکردن
quarterback draw
نوعی حمله که مهاجم پشت خط مرکزی با تظاهر به پاس عقب می رود و بعد خودبجلو میشتابد
He is a show-off. He likes to put on an act. He likes to show off.
اهل تظاهر است
[اهل نمایش وژست]
backslap
تظاهر بصمیمیت کردن چاخان کردن
assume
تظاهر کردن تقلید کردن
assumes
تظاهر کردن تقلید کردن
represent
نمایندگی کردن وانمود کردن
represents
نمایندگی کردن وانمود کردن
represented
نمایندگی کردن وانمود کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com