Dictiornary-Farsi | ودیعه گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
reposit	ودیعه گذاردن


Search result with all words

deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن
Other Matches

trust	ودیعه
trusted	ودیعه
trusts	ودیعه
deposit	ودیعه
deposits	ودیعه
lodgement	ودیعه گذاری
trust	امانت ودیعه
depositary	ودیعه گیر
deposits	ذخیره ودیعه
trusted	ودیعه گذاشتن
trusted	امانت ودیعه
trustee	ودیعه گیر
trustees	ودیعه گیر
trust	ودیعه گذاشتن
lodgment	ودیعه گذاری
deposit	ذخیره ودیعه
trusts	امانت ودیعه
deepositor	ودیعه گذار
bailment	عقد ودیعه
trusts	ودیعه گذاشتن
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
depositor	ودیعه گذار مودع
truster	ودیعه گذار اعتباردهنده
deposit	ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
lodgment or lodge	سپارش پول ودیعه گذاری
deposits	ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
reserve requirement	مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
upfront payment	پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
investing	گذاردن
invested	گذاردن
reposal	گذاردن
invest	گذاردن
skews	کج گذاردن
skewing	کج گذاردن
invests	گذاردن
sets	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
instate	گذاردن
impone	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
to leave out	جا گذاردن
tabling	تو گذاردن
tables	تو گذاردن
tabled	تو گذاردن
table	تو گذاردن
skew	کج گذاردن
lay	گذاردن
setting up	گذاردن
lays	گذاردن
set	گذاردن
repose	گذاردن
pt down	کنار گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
endorse	صحه گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
assesses	خراج گذاردن بر
placing at disposal	در دسترس گذاردن
endorses	صحه گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
expose	روباز گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
exposes	روباز گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
exposing	روباز گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
assessed	خراج گذاردن بر
assess	خراج گذاردن بر
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
place	در محلی گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
put up	در فرف گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
places	در محلی گذاردن
placing	در محلی گذاردن
put away	کنار گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
checked	نشان گذاردن
tabled	معوق گذاردن
check	نشان گذاردن
tables	معوق گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
tabling	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspends	معوق گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
demark	نشان گذاردن
imprint	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
imprints	گذاردن زدن
contradistinguish	فرق گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
table	معوق گذاردن
embowel	در روده گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
checks	نشان گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
bestow	امانت گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestows	امانت گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
impress	باقی گذاردن
impress	نشان گذاردن
adopt	نام گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
impressed	باقی گذاردن
consign	امانت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
consigns	امانت گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
award	امانت گذاردن
skew	اریب گذاردن
awarded	امانت گذاردن
skewing	اریب گذاردن
awarding	امانت گذاردن
skews	اریب گذاردن
awards	امانت گذاردن
impressed	نشان گذاردن
impresses	باقی گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
reverence	احترام گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
leaving	باقی گذاردن
leave	باقی گذاردن
impresses	نشان گذاردن
impressing	باقی گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
impressing	نشان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
sash	پنجره گذاردن
stations	درپست معینی گذاردن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
station	درپست معینی گذاردن
insert	در جوف چیزی گذاردن
cipher	صفر گذاردن برمزدراوردن
stationed	درپست معینی گذاردن
cyphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
ciphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
disremember	درطاق نیسان گذاردن
chalked	باگچ نشان گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
thole	گذاردن اجازه دادن
chalk	باگچ نشان گذاردن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
posing	: مطرح کردن گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
degenerated	روبه انحطاط گذاردن
jackets	پوشاندن درپوشه گذاردن
poses	: مطرح کردن گذاردن