Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
immersed density
وزن مخصوص جسم در حال غوطه وری
Other Matches
delay release sinker
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
lutes
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil
روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typeface
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
adrift
<adj.>
غوطه ور
plunge
غوطه
dip
غوطه
soak
غوطه
soaks
غوطه
plunged
غوطه
plunges
غوطه
floating
غوطه ور
dips
غوطه
ducker
غوطه زن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
immersion
غوطه ور شدن
plunged
غوطه خوردن
soak
غوطه دادن
plunge
غوطه ور شدن
plunge
غوطه خوردن
soak
غوطه وری
soaks
غوطه دادن
soaks
غوطه وری
dips
غوطه دادن
submerging
غوطه ورساختن
immersion
غوطه وری
immersion heater
گرمکن غوطه ور
suspended load
مواد غوطه ور
skirter
غوطه زدن
buoyant mine
مین غوطه ور
submergence
غوطه وری
overwhelm
غوطه ورساختن
dip
غوطه دادن
overwhelmed
غوطه ورساختن
overwhelms
غوطه ورساختن
plunges
غوطه ور شدن
immerge
غوطه دادن
plunges
غوطه خوردن
submergible
غوطه ور کردنی
submers
غوطه ورساختن
submerse
غوطه دادن
immersion heaters
گرمکن غوطه ور
immersion heaters
اب گرم کن غوطه ور
submerges
غوطه ورساختن
submerged
غوطه ورساختن
immerse
غوطه دادن
dunk
غوطه دادن
immersed
غوطه دادن
dunked
غوطه دادن
immersing
غوطه دادن
dunks
غوطه دادن
dunking
غوطه دادن
immerses
غوطه دادن
immersion vibrator
لرزاننده غوطه ور
immergence
غوطه ورسازی
float into position
غوطه ور شدن
immersion thermometer
دماسنج غوطه ور
immersion heater
اب گرم کن غوطه ور
dived
غوطه خوردن
submerge
غوطه ورساختن
dive
غوطه خوردن
plunged
غوطه ور شدن
plungers
شناور کاربوراتور غوطه ور
plunger
شناور کاربوراتور غوطه ور
snagline mine
مین باشاخک غوطه ور
souse
دراب غوطه ورشدن
abysm
غوطه ورساختن مغاک
bouquet mine
مین سطلی غوطه ور
duck
اردک ماده غوطه
ducked
اردک ماده غوطه
duckings
اردک ماده غوطه
ducks
اردک ماده غوطه
wallows
در گل و لای غوطه خوردن
wallowing
در گل و لای غوطه خوردن
dipneedle circuit
مدارمغناطیسی مین غوطه ور
submersible
غوطه ور شناور زیرابی
submersible
قابل غوطه وری
overwhelmed with reflection
غوطه وردر فکر
dap
غوطه دادن شستشودادن
wallow
در گل و لای غوطه خوردن
wallowed
در گل و لای غوطه خوردن
submerged arc welding
جوش قوسی غوطه ور
abyss
غوطه ورساختن مغاک
abysses
غوطه ورساختن مغاک
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
engulfs
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfing
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfed
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulf
غرق کردن در غوطه ورساختن
recollected
در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollect
در بحر تفکر غوطه ورشدن
demerse
زیراب کردن غوطه دادن
dips
تعمید دادن غوطه ور شدن
to overload someone
[with something]
کسی را
[با چیزی]
غوطه ورساختن
recollecting
در بحر تفکر غوطه ورشدن
immerses
غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed
غوطه ور کردن شناور نمودن
ducker
غوطه خور مرغابی گیر
recollects
در بحر تفکر غوطه ورشدن
To wallow in vice .
درمنجلاب فساد غوطه ور بودن
immerse
غوطه ور کردن شناور نمودن
pensiveness
تفکر غوطه وری دراندیشه
to bathe in blood
درخون غوطه خوردن یا اغشتن
to go a mucker on or over
در کاری یا چیزی غوطه ورشدن
immersing
غوطه ور کردن شناور نمودن
dip
تعمید دادن غوطه ور شدن
pickling
غوطه ور ساختن در محلول رقیق اسید
dip
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
dips
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
vapor degreasing
غوطه ور ساختن قطعات دربخار حلالات داغ
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
dispersal airfield
فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
ducking stool
کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
reserve buoyancy
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
wet stowage
نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
cyaniding
سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
lohmannizing
غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
parkerizing
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
kites
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
continous immersion test
ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
kite
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
swimming capability
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
flotation
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
sinker
غوطه ور کننده مین شناورکننده مین
sinkers
غوطه ور کننده مین شناورکننده مین
floated
غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
float
غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
floats
غوطه ور شدن پر شدن تا انتهی سر ریز شدن کالای اضافه برفرفیت انبار
aerospace projection operations
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
dip
اندازه گیر زاویه انحنا عمق غوطه وری مین عمق شناوری ازاد مین نیم افراشتن پرچم
dips
اندازه گیر زاویه انحنا عمق غوطه وری مین عمق شناوری ازاد مین نیم افراشتن پرچم
plunges
غوطه ور شدن شناور شدن
plunged
غوطه ور شدن شناور شدن
plunge
غوطه ور شدن شناور شدن
specific
مخصوص
francs
حق مخصوص
franc
حق مخصوص
vest pocket
مخصوص
particular
مخصوص
particulars
مخصوص
specifics
مخصوص
franchises
حق مخصوص
extra special
مخصوص
especial
مخصوص
special
مخصوص
favourites
مخصوص
favourite
مخصوص
favorites
مخصوص
franchise
حق مخصوص
aide-de-camp
اجودان مخصوص
maid in waiting
پیشخدمت مخصوص
marque
علامت مخصوص
marque
مدل مخصوص
specifics
مخصوص معین
aides-de-camp
اجودان مخصوص
specific gravity
ورن مخصوص
specific gravity
وزن مخصوص
specific
مخصوص معین
specific gravities
ورن مخصوص
specific gravities
وزن مخصوص
aide de camp
اجودان مخصوص
low resistivity
مقاومت مخصوص کم
bolt
پیچ مخصوص قفل کردن در
specially
مخصوص خاص
favourite or vor
ویژه مخصوص
exempted station
یکان مخصوص
special
مخصوص خاص
proper
مخصوص مقتضی
g man
بازرس مخصوص
unit weight
وزن مخصوص
valetdechambre
پیشخدمت مخصوص
Afro pick
شانه مخصوص فر
favorite
مخصوص سوگلی
idoneous
مختص مخصوص
idiocrasy
حالت مخصوص
deffered maintenance
نگهداری مخصوص
habiliments
لباس مخصوص
bluck density
وزن مخصوص
idiosyncrasy
حال مخصوص
special passport
پاسپورت مخصوص
heavy-duty
مخصوص کارسنگین
special session
جلسه مخصوص
special sheaf
مروحه مخصوص
special troops
یکانهای مخصوص
specific capacity
فرفیت مخصوص
special services
خدمات مخصوص
specific energy
انرژی مخصوص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com