English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
mess gear وسایل غذاخوری
mess kit وسایل غذاخوری
Search result with all words
place setting وسایل میز غذاخوری
place settings وسایل میز غذاخوری
Other Matches
consolidated dining facility تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
eating غذاخوری
mess سالن غذاخوری
messes سالن غذاخوری
monophagy یک نوع غذاخوری
mass hall سالن غذاخوری
meal time هنگام غذاخوری
mess kit فرف عایق غذاخوری
officer's mess سالن غذاخوری افسران
messes غذاخوری باشگاه ناو
mess غذاخوری باشگاه ناو
repast غذا خوردن وقت غذاخوری
repasts غذا خوردن وقت غذاخوری
mess steward رئیس رسد غذاخوری سراشپز
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
assets وسایل
means وسایل
accouterment وسایل
media وسایل
facilities وسایل
plant وسایل
plants وسایل
furniture وسایل
bedding وسایل خواب
utensils وسایل اسباب
mnemonics وسایل یادیار
captured material وسایل اغتنامی
chaffing gear وسایل ضد سایش
utensil وسایل اسباب
cable accessory وسایل کابل
means استطاعت وسایل
building plant وسایل ساختمان
erosion فرسایش وسایل
auxiliary equipment وسایل کمکی
auxiliary equipment وسایل یدکی
artificial suporters وسایل محافظتی
artificial aids وسایل کمکی
pool equipment وسایل تعمیرگاه
accessory equipment وسایل یدکی
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
installs از کارانداختن وسایل
installing از کارانداختن وسایل
cryptodevice وسایل رمز
fabricator سازنده وسایل
scuba diving غواصی با وسایل
loading facilities وسایل بارگیری
fitments وسایل نصب
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
dust collection equipment وسایل گردگیری
fitment وسایل نصب
cryptomaterial وسایل رمز
Home appliances وسایل خانگی
communication channels وسایل ارتباطی
salvage وسایل اسقاطی
salvaged وسایل اسقاطی
salvages وسایل اسقاطی
salvaging وسایل اسقاطی
install از کارانداختن وسایل
means of production وسایل تولید
furtherance تهیه وسایل
tools of research وسایل تحقیقات
tentage وسایل چادرها
scuba diver غواص با وسایل
tentage وسایل چادر
sundry items وسایل متفرقه
essential elements وسایل ضروری
utility وسایل رفاهی
attachment وسایل وابسته
war material وسایل جنگی
layouts ترتیب وسایل
subsistence وسایل زیست
layout ترتیب وسایل
test equipment وسایل ازمایش
rigging warrant فهرست وسایل
push botton وسایل خودکار
tentage وسایل چادرزنی
sonic equipment وسایل اوایی
sonic equipment وسایل اوازی
bank مجموعهای از وسایل مشابه
clamping device وسایل قید و بست
condensation trail مجموعه وسایل انجماد
gasman مکانیک وسایل گازسوز
wracks قفسه مهمات و وسایل
salvaging اوراق کردن وسایل
salvage اوراق کردن وسایل
gasmen مکانیک وسایل گازسوز
salvaged اوراق کردن وسایل
salvages اوراق کردن وسایل
trade something in <idiom> تعویض وسایل کهنه
coupler plug دوشاخه وسایل الکتریکی
spin ماهیگیری با وسایل چرخان
hi fi وسایل ایجاد صدا
smoker وسایل رفاهی ناو
smokers وسایل رفاهی ناو
gun bag کیسه وسایل توپ
gripping appliance وسایل بست و مهارکنندگی
golf bag کیف وسایل گلف
assembly order دستور مونتاژ وسایل
twin plug دو شاخه وسایل برقی
drawing instrument وسایل رسم فنی
drawing instrument وسایل نقشه کشی
two pin plug دو شاخه وسایل برقی
demolition kit جعبه وسایل تخریب
utensil plug دو شاخه وسایل برقی
unaccommodated بدون وسایل راحتی
deck load وسایل روی پل کشتی
cryptodevice وسایل رمز کردن
high lift device وسایل برای زیاد
clamping fixture وسایل قید و بست
gadgetry وسایل کوچک مکانیکی
attack size استعداد وسایل درگیر در تک
authentication equipment وسایل تعیین معرف
authentication equipment وسایل تعیین نشانی
gimmickry وسایل اغفال یا تقلب
gate وسایل ورود ورودیه
incoming traffic جاده وسایل که می آیند
mass media وسایل ارتباط جمعی
attachment plug دوشاخه وسایل برقی
apparatus اسباب و وسایل ژیمناستیک
processes و وسایل کنترل و پشتیبانی
process و وسایل کنترل و پشتیبانی
aids to navigation وسایل کمک ناوبری
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
accommodations منزل وسایل راحتی
accommodation منزل وسایل راحتی
athletic suporters وسایل محافظتی ورزشکار
plugs ورودی که به وسایل مختلف
rack قفسه مهمات و وسایل
check out equipment وسایل بازدید محل
racked قفسه مهمات و وسایل
racks قفسه مهمات و وسایل
Other means of transport سایر وسایل نقلیه
wracked قفسه مهمات و وسایل
banks مجموعهای از وسایل مشابه
splint وسایل شکسته بندی
care and handling مراقبت و دستکاری وسایل
plugging ورودی که به وسایل مختلف
plug ورودی که به وسایل مختلف
caddy حامل وسایل بازیگر
pictorial وسایل تصویری یا تصویرنهایی
characteristics مشخصات ومختصات وسایل
servicae life عمر خدمتی وسایل
fractured مو برداشتن قطعات و وسایل
fractures مو برداشتن قطعات و وسایل
fracturing مو برداشتن قطعات و وسایل
materiel readiness امادگی رزمی وسایل
aided کمک وسایل کمکی
tackle وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
stockage وسایل موجودی در انبار
tackled وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
tackles وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
salvage group گروه بازیابی وسایل
fracture مو برداشتن قطعات و وسایل
aiding کمک وسایل کمکی
aid کمک وسایل کمکی
mounting سوار کردن وسایل
motorsports ورزشهای با وسایل موتوری
caddie حامل وسایل بازیگر
caddied حامل وسایل بازیگر
caddies حامل وسایل بازیگر
caddying حامل وسایل بازیگر
communication مراوده وسایل ارتباطی
mess gear وسایل نظافت نهارخوری
means are not a وسایل فراهم نیست
navigational aids وسایل کمک ناوبری
sail locker انبار وسایل ملوانی
tackling وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
spins ماهیگیری با وسایل چرخان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com