Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English
Persian
match
وصلت دادن حریف کسی بودن
matches
وصلت دادن حریف کسی بودن
Other Matches
unite
وصلت دادن
adjoin
وصلت دادن
adjoined
وصلت دادن
unites
وصلت دادن
adjoins
وصلت دادن
uniting
وصلت دادن
join in marriage
وصلت دادن
out of distance
دور بودن شمشیرباز از حریف
halved
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halve
مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
standstill
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
deceiving
فریب دادن حریف
shut down
شکست دادن حریف
deceives
فریب دادن حریف
jink
فریب دادن حریف
deceived
فریب دادن حریف
outroll
شکست دادن حریف
deceive
فریب دادن حریف
wipe out
شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
hole job
شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
face dodge
گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
headmen
پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headman
پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
try
کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
tries
کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
protection
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
alliance
وصلت
alliances
وصلت
marriages
نکاح وصلت
union
پیوند وصلت
unions
پیوند وصلت
marriage
نکاح وصلت
endogamy
وصلت باخودی
misalliance
وصلت ناجور
mismate
وصلت نامناسب کردن
glides
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
to breed in and in
باقوم وخویش وصلت کردن
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
dump
شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
watchdogs
نگهبانی دادن نگهبان بودن
to keep one's temper
متین بودن نشان دادن
watchdog
نگهبانی دادن نگهبان بودن
mind
تذکر دادن مراقب بودن
minding
تذکر دادن مراقب بودن
go
روی دادن بران بودن
minds
تذکر دادن مراقب بودن
goes
روی دادن بران بودن
ablest
اماده بودن ارایش دادن
adapts
وفق دادن موافق بودن
adapting
وفق دادن موافق بودن
denotes
علامت بودن معنی دادن
to give evdience
گواهی دادن مدرک بودن از
denoted
علامت بودن معنی دادن
able
آماده بودن آرایش دادن
abler
اماده بودن ارایش دادن
denote
علامت بودن معنی دادن
debunk
توخالی بودن چیزی را نشان دادن
to lose one's temper
متین بودن خونسردی نشان دادن
grid ticks
علایم مخصوص نشان دادن چندشبکهای بودن نقشه
underlie
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
warm boot
فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
competitor
حریف
adversaries
حریف
match
حریف
rivals
حریف
matches
حریف
foes
حریف
rivaled
حریف
foe
حریف
challengers
حریف
rivaling
حریف
rivalled
حریف
challenger
حریف
rivalling
حریف
adversarial
حریف
adversary
حریف
d. cut d.
حریف
competitors
حریف
rival
حریف
opponent
حریف
opponents
حریف
sell a dummy
فریفتن حریف
targeting
سینه حریف
targeted
سینه حریف
target
سینه حریف
i cannot manage him
حریف او نمیشوم
charge
حمله به حریف
targets
سینه حریف
targetted
سینه حریف
drops
جاگذاشتن حریف
end
زمین حریف
copings
حریف شدن
opponent
حریف طرف
opponents
حریف طرف
victims
حریف ضعیف
victim
حریف ضعیف
shadowed
چسبیدن به حریف
jacks of all trades
همه فن حریف
copes
حریف شدن
coped
حریف شدن
cope
حریف شدن
charges
حمله به حریف
adversaries
حریف کشتی
downfield
زمین حریف
playing the man
بازی با حریف
targetting
سینه حریف
shadows
چسبیدن به حریف
drop
جاگذاشتن حریف
shadowing
چسبیدن به حریف
razzle dazzle
فریفتن حریف
jack of all trades
همه فن حریف
dropping
جاگذاشتن حریف
adversary
حریف کشتی
away
زمین حریف
swingman
همه فن حریف
ends
زمین حریف
shadow
چسبیدن به حریف
dropped
جاگذاشتن حریف
ended
زمین حریف
he was too much for me
من حریف او نبودم
head butt
با سر به حریف زدن
deliver a series of blows
بمباران حریف
dribbled
رد کردن توپ از حریف
dribble
رد کردن توپ از حریف
personal foul
خطای بدنی به حریف
outclassing
شکست فاحش حریف
unanswered
همردیف نبودن حریف
dribbles
رد کردن توپ از حریف
intercepts
قطع پاسکاری حریف
utility
ذخیره همه فن حریف
dribbling
رد کردن توپ از حریف
assault
حمله بدنی به حریف
drop
پشت سر گذاشتن حریف دو
burn
امتیاز گرفتن از حریف
assaulted
حمله بدنی به حریف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com