English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (26 milliseconds)
English Persian
match وصلت دادن حریف کسی بودن
matches وصلت دادن حریف کسی بودن
Other Matches
unite وصلت دادن
adjoin وصلت دادن
adjoined وصلت دادن
unites وصلت دادن
adjoins وصلت دادن
uniting وصلت دادن
join in marriage وصلت دادن
out of distance دور بودن شمشیرباز از حریف
halved مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halve مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
standstill در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
deceiving فریب دادن حریف
shut down شکست دادن حریف
deceives فریب دادن حریف
jink فریب دادن حریف
deceived فریب دادن حریف
outroll شکست دادن حریف
deceive فریب دادن حریف
wipe out شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
face dodge گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
headmen پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headman پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
try کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
tries کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
alliance وصلت
alliances وصلت
marriages نکاح وصلت
union پیوند وصلت
unions پیوند وصلت
marriage نکاح وصلت
endogamy وصلت باخودی
misalliance وصلت ناجور
mismate وصلت نامناسب کردن
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
to breed in and in باقوم وخویش وصلت کردن
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
watchdogs نگهبانی دادن نگهبان بودن
to keep one's temper متین بودن نشان دادن
watchdog نگهبانی دادن نگهبان بودن
mind تذکر دادن مراقب بودن
minding تذکر دادن مراقب بودن
go روی دادن بران بودن
minds تذکر دادن مراقب بودن
goes روی دادن بران بودن
ablest اماده بودن ارایش دادن
adapts وفق دادن موافق بودن
adapting وفق دادن موافق بودن
denotes علامت بودن معنی دادن
to give evdience گواهی دادن مدرک بودن از
denoted علامت بودن معنی دادن
able آماده بودن آرایش دادن
abler اماده بودن ارایش دادن
denote علامت بودن معنی دادن
debunk توخالی بودن چیزی را نشان دادن
to lose one's temper متین بودن خونسردی نشان دادن
grid ticks علایم مخصوص نشان دادن چندشبکهای بودن نقشه
underlie در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
intestable وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
warm boot فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
competitor حریف
adversaries حریف
match حریف
rivals حریف
matches حریف
foes حریف
rivaled حریف
foe حریف
challengers حریف
rivaling حریف
rivalled حریف
challenger حریف
rivalling حریف
adversarial حریف
adversary حریف
d. cut d. حریف
competitors حریف
rival حریف
opponent حریف
opponents حریف
sell a dummy فریفتن حریف
targeting سینه حریف
targeted سینه حریف
target سینه حریف
i cannot manage him حریف او نمیشوم
charge حمله به حریف
targets سینه حریف
targetted سینه حریف
drops جاگذاشتن حریف
end زمین حریف
copings حریف شدن
opponent حریف طرف
opponents حریف طرف
victims حریف ضعیف
victim حریف ضعیف
shadowed چسبیدن به حریف
jacks of all trades همه فن حریف
copes حریف شدن
coped حریف شدن
cope حریف شدن
charges حمله به حریف
adversaries حریف کشتی
downfield زمین حریف
playing the man بازی با حریف
targetting سینه حریف
shadows چسبیدن به حریف
drop جاگذاشتن حریف
shadowing چسبیدن به حریف
razzle dazzle فریفتن حریف
jack of all trades همه فن حریف
dropping جاگذاشتن حریف
adversary حریف کشتی
away زمین حریف
swingman همه فن حریف
ends زمین حریف
shadow چسبیدن به حریف
dropped جاگذاشتن حریف
ended زمین حریف
he was too much for me من حریف او نبودم
head butt با سر به حریف زدن
deliver a series of blows بمباران حریف
dribbled رد کردن توپ از حریف
dribble رد کردن توپ از حریف
personal foul خطای بدنی به حریف
outclassing شکست فاحش حریف
unanswered همردیف نبودن حریف
dribbles رد کردن توپ از حریف
intercepts قطع پاسکاری حریف
utility ذخیره همه فن حریف
dribbling رد کردن توپ از حریف
assault حمله بدنی به حریف
drop پشت سر گذاشتن حریف دو
burn امتیاز گرفتن از حریف
assaulted حمله بدنی به حریف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com