Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (33 milliseconds)
English
Persian
time
وقت قرار دادن برای
timed
وقت قرار دادن برای
times
وقت قرار دادن برای
Search result with all words
pack
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
packs
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
puck
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
pucks
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
maintenance
1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
packing
عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
address
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
form
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
formed
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
forms
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
BNC connector
متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
boilerplating
قرار دادن بخشهای مختلف متن در کنار هم برای ایجاد متن نهایی
calendaring
قرار دادن الیاف کتان یاپارچه در محلول داغ و غلیظ سود برای افزایش مقاومت وشفافیت ان
pickup reel
نوار گردان خالی برای قرار دادن نوار در آن از طرف پر آن
quantum meruit
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
Other Matches
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
log wood
درخت بقم
[در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
placements
قرار دادن
underexpose
قرار دادن
posit
قرار دادن
locates
قرار دادن
packs
قرار دادن
pack
قرار دادن
puts
قرار دادن
individuate
تک قرار دادن
lodges
قرار دادن
park
قرار دادن
row
قرار دادن
rowed
قرار دادن
rows
قرار دادن
locating
قرار دادن
put
قرار دادن
parked
قرار دادن
superpose
قرار دادن
lodged
قرار دادن
setting up
قرار دادن
relative location
قرار دادن
make
قرار دادن
located
قرار دادن
settles
قرار دادن
set
قرار دادن
settle
قرار دادن
makes
قرار دادن
placement
قرار دادن
parks
قرار دادن
lay
قرار دادن
locate
قرار دادن
lays
قرار دادن
lodge
قرار دادن
sets
قرار دادن
putting
قرار دادن
fix someone up with someone
<idiom>
واسطه برای قرار ملاقات دونفر
subject
در معرض قرار دادن
colocate
درمجاورت هم قرار دادن
includes
قرار دادن شمردن
prifixal
در جلوچیزی قرار دادن
prifix
در جلوچیزی قرار دادن
emplace
در محلی قرار دادن
collimate
موازی قرار دادن
colocate
در مجاور هم قرار دادن
enfilade
روبروی هم قرار دادن
impacts
زیرفشار قرار دادن
include
قرار دادن شمردن
impact
زیرفشار قرار دادن
place at disposal
در دسترس قرار دادن
plebeianize
جزوتوده قرار دادن
boxed
قرار دادن در یک جعبه
prefer
جلو قرار دادن
compacts
تنگ هم قرار دادن
preferring
جلو قرار دادن
compacting
تنگ هم قرار دادن
compacted
تنگ هم قرار دادن
doubted
موردتردید قرار دادن
compact
تنگ هم قرار دادن
laminate
رویهم قرار دادن
doubt
موردتردید قرار دادن
back up
پشت قرار دادن
lapped
رویهم قرار دادن
placing
قرار دادن گماردن
ranges
در طبقه قرار دادن
set of the sails
قرار دادن بادبانها
doubts
موردتردید قرار دادن
doubting
موردتردید قرار دادن
pile up
<idiom>
روی هم قرار دادن
pronate
دمر قرار دادن
range
در طبقه قرار دادن
back-up
پشت قرار دادن
lead by the nose
الت قرار دادن
put to
در تنگنا قرار دادن
place
قرار دادن گماردن
ranged
در طبقه قرار دادن
places
قرار دادن گماردن
lap
رویهم قرار دادن
treated
موردعمل قرار دادن
utilize
مورداستفاده قرار دادن
utilising
در دسترس قرار دادن
utilising
مورداستفاده قرار دادن
utilises
در دسترس قرار دادن
utilises
مورداستفاده قرار دادن
side
در یکسو قرار دادن
utilised
در دسترس قرار دادن
sides
در یکسو قرار دادن
modelled
نمونه قرار دادن
utilize
در دسترس قرار دادن
immurement
در دیوار قرار دادن
oppress
درمضیقه قرار دادن
treats
موردعمل قرار دادن
utilizing
در دسترس قرار دادن
utilizing
مورداستفاده قرار دادن
utilizes
در دسترس قرار دادن
incase
در صندوق قرار دادن
utilizes
مورداستفاده قرار دادن
utilised
مورداستفاده قرار دادن
couches
درلفافه قرار دادن
couched
درلفافه قرار دادن
meddled
در وسط قرار دادن
man
قرار دادن سرنشین
mans
قرار دادن سرنشین
obligate
در محظور قرار دادن
purgatory
در برزخ قرار دادن
sandwiches
در تنگنا قرار دادن
sandwiched
در تنگنا قرار دادن
meddles
در وسط قرار دادن
to put down
پایین قرار دادن
couch
درلفافه قرار دادن
encapsulating
در محفظهای قرار دادن
encapsulates
در محفظهای قرار دادن
encapsulate
در محفظهای قرار دادن
meddle
در وسط قرار دادن
sandwich
در تنگنا قرار دادن
prefers
جلو قرار دادن
modeled
نمونه قرار دادن
models
نمونه قرار دادن
oppressing
درمضیقه قرار دادن
put in
قرار دادن چیزی در
model
نمونه قرار دادن
subjects
در معرض قرار دادن
subjecting
در معرض قرار دادن
oppresses
درمضیقه قرار دادن
to lead by the nose
الت قرار دادن
treat
موردعمل قرار دادن
subjected
در معرض قرار دادن
inprocess
درجریان قرار دادن
batteries
استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
battery
استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
market
درمعرض فروش قرار دادن
cradle
درچهارچوب یاکلاف قرار دادن
to place on the market
درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market
درمعرض فروش قرار دادن
cradled
درچهارچوب یاکلاف قرار دادن
colocate
دریک مکان قرار دادن
attach
زیر امر قرار دادن
marginalised
مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalises
مورد کمتوجهی قرار دادن
bias
ولتاژ معین قرار دادن
marginalising
مورد کمتوجهی قرار دادن
palletetisation
درکفه بارگیری قرار دادن
attaching
زیر امر قرار دادن
marketed
درمعرض فروش قرار دادن
go for
مورد حمله قرار دادن
biases
ولتاژ معین قرار دادن
adds
قرار دادن اشکال کنار هم
attaches
زیر امر قرار دادن
markets
درمعرض فروش قرار دادن
detaches
زیرامر قرار دادن یکانها
cradles
درچهارچوب یاکلاف قرار دادن
detach
زیرامر قرار دادن یکانها
platform
درجای بلند قرار دادن
sky
در مقام منیعی قرار دادن
platforms
درجای بلند قرار دادن
re lay
دوباره گذاردن یا قرار دادن
ingratiate
طرف توجه قرار دادن
ingratiating
طرف توجه قرار دادن
batch
قرار دادن موضوعات در گروهها
ingratiated
طرف توجه قرار دادن
holster
در جلد چرمی قرار دادن
batches
قرار دادن موضوعات در گروهها
skies
در مقام منیعی قرار دادن
detaching
زیرامر قرار دادن یکانها
chamber
اپارتمان در اطاق قرار دادن
defilade
درزاویه بیروح قرار دادن
adding
قرار دادن اشکال کنار هم
chambers
اپارتمان در اطاق قرار دادن
preset
قبلا چیدن و قرار دادن
marginalize
مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalized
مورد کمتوجهی قرار دادن
To turn tail . To show a clean pair of heels .
فرار را بر قرار ترجیح دادن
marginalizes
مورد کمتوجهی قرار دادن
add
قرار دادن اشکال کنار هم
protects
در پناه سنگر قرار دادن
protecting
در پناه سنگر قرار دادن
marginalizing
مورد کمتوجهی قرار دادن
protect
در پناه سنگر قرار دادن
ingratiates
طرف توجه قرار دادن
setover
روی چیزی قرار دادن
emplace
در محل معینی قرار دادن
encyst
در کیسه یا تخمدان قرار دادن
utilises
مورد استفاده قرار دادن
utilising
مورد استفاده قرار دادن
utilize
مورد استفاده قرار دادن
utilizes
مورد استفاده قرار دادن
exposes
درمعرض اشعه قرار دادن
putting
قرار دادن داده در پشته
puts
قرار دادن داده در پشته
sunned
درمعرض افتاب قرار دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com