Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
cheesecloth
پارچهی درشت باف که در آن پنیر میریختند
Other Matches
cheesecloth
پارچهی پنبهای درشت باف
polka dots
پارچهی خالخال
polka dot
پارچهی خالخال
Bolivia
پارچهی پشمی ضخیم و نرم
G-string
پارچهی باریک که برخی رقاصههابا آن ستر عورت میکنند
G-strings
پارچهی باریک که برخی رقاصههابا آن ستر عورت میکنند
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
whey
اب پنیر
cheeses
پنیر
serum
اب پنیر
serums
اب پنیر
cheese
پنیر
whey
پنیر اب
wheyey
اب پنیر
acarid
کرم پنیر
whry
اب پنیر پنیراب
cheese monger
پنیر فروش
cheddars
نوعی پنیر
malvaceae
پنیر کیان
cheddar
نوعی پنیر
mites
کرم پنیر
mite
کرم پنیر
macaroni cheese
ماکارونی با سس پنیر
casein
پنیر بی چربی
kebbock
تکه پنیر
rennet
پنیر مایه
kebbuck
تکه پنیر
joint grass
علف پنیر
cheesemonger
پنیر فروش
cheese mite
کرم پنیر
chessecake
کیک پنیر
kebbock
قالب بزرگ پنیر
maggots
کرم پنیر خرمگس
maggot
کرم پنیر خرمگس
kebbuck
قالب بزرگ پنیر
cheese on toast
نان تست با پنیر
gorgonzola
نوعی پنیر چرب
white meat
فرآوردهی شیری پنیر
cottage cheese
نوعی پنیر دلمه شده
ramequin
خوراک مرکب ازخرده نان و پنیر و تخم مرغ
ramekin
خوراک مرکب ازخرده نان و پنیر و تخم مرغ
cold cuts
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
sago
شیرینی که با نشاسته ساگو تهیه شود پنیر خرما
brie
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
hibiscus
هرنوع گیان یا بوته یا درخت از جنس بامیه ازخانواده پنیر کیان
hibiscuses
هرنوع گیان یا بوته یا درخت از جنس بامیه ازخانواده پنیر کیان
cordon bleu
گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
grained
درشت
hulking
درشت
macrosomatic
درشت تن
macro
درشت
magnifier
درشت کن
majuscular
درشت
macro generator
درشت زا
tibia
درشت نی
coarse grained
درشت
rough hewn
درشت
rough-hewn
درشت
coarse fibred
نخ درشت
roughest
درشت
rough
درشت
tibias
درشت نی
gruff
درشت
shank
درشت نی
harsh
درشت
harshest
درشت
coarser
درشت
gross
درشت
grossing
درشت
coarse
درشت
shin bone
درشت نی
grossed
درشت
grosser
درشت
sturdy
درشت
sturdier
درشت
of a coarse fibre
نخ درشت
grossest
درشت
harsher
درشت
jumbo
درشت
jumbos
درشت
sturdiest
درشت
abrupt
درشت
crass
درشت
coarsest
درشت
grosses
درشت
macro assembler
درشت همگزار
macro assembler
درشت همگذار
grumpish
ترشرو درشت
macro
درشت دستور
megalopsia
درشت بینی
largeof limb
درشت اندام
kersey
شال درشت
kerria
برگ درشت
gaint molecule
درشت مولکول
humble bee
زنبور درشت
macromolecule
درشت مولکول
macro call
درشت فراخوان
macrograph
خط و تصویر درشت
macrography
درشت نویسی
macroinstruction
درشت دستور
macropsia
درشت بینی
rudas
درشت گنده
rough spoken
درشت سخن
megalopsis
درشت بینی
macroscopic
درشت نمود
rappee
انفیه درشت
magnifier
درشت نما
macrocycle
درشت حلقه
macrocode
دستورالعملهای درشت
macro declaration
درشت اعلان
macro definition
درشت تعریف
macro difinition
درشت تعریف
macro library
درشت کتابخانه
chesty
درشت پستان
macro instruction
درشت دستور
text hand
دستخط درشت
snowberry
اقطی گل درشت
macro instruction
درشت دستورالعمل
macro processor
درشت پردازشگر
macrocode
درشت برنامه
majuscule
حرف درشت
exaggerated stereoscopy
درشت نما
large
درشت لبریز
magnifying
درشت کردن
hulking
درشت استخوان
buckshot
ساچمه درشت
lump
تکه درشت
lumped
تکه درشت
lumps
تکه درشت
magnification
درشت نمایی
magnifications
درشت نمایی
grained
درشت باف
rough
درشت ناهموار
roughest
درشت ناهموار
grits
ارد درشت
magnify
درشت کردن
larger
درشت لبریز
largest
درشت لبریز
gross
درشت بافت
grossed
درشت بافت
grosser
درشت بافت
grosses
درشت بافت
grossest
درشت بافت
grossing
درشت بافت
brutish
بی شعور درشت
shower
درشت باران
showered
درشت باران
showering
درشت باران
showers
درشت باران
magnified
درشت کردن
magnifies
درشت کردن
grit
ماسه درشت
gritted
ماسه درشت
engross
درشت نوشتن
bumble bee
زنبور درشت
boldfacing
درشت نمایی
coarse gravel
شن درشت دانه
costard
سیب درشت
boldface
حرف درشت
crus
درشت نی ساق
gritting
ماسه درشت
cobnut
فندق درشت
liederkranz
پنیر تند ودارای بوی تند
capitalised
باحروف درشت نوشتن
capitalises
باحروف درشت نوشتن
coarse aggregate
مصالح درشت دانه
lateral magnifying power
درشت نمایی جانبی
was grinted in large t.
با حروف درشت چاب
capitalising
باحروف درشت نوشتن
crepe paper
کاغذ الیاف درشت
of a coarse fibre
درشت بافت زمخت
positional macro
درشت دستور مرتبهای
wolf hound
تازی درشت اندام
gross motor skills
مهارتهای حرکتی درشت
coarse sieve
غربال سوراخ درشت
jack plane
رنده درشت تراش
demerara sugar
شکر زرد و درشت
rip saw
اره دندانه درشت
vespid
زنبور درشت و سرخ
capitalize
باحروف درشت نوشتن
magnification factor
عامل درشت نمایی
capital
حرف درشت پایتخت
capitalized
باحروف درشت نوشتن
macrocyclic musks
مشکهای درشت حلقهای
macrocyclic effect
اثر درشت حلقهای
boldface
یکنوع حرف درشت
bigaroon
یک جور گیلاس درشت
gritting
درشت ماسه سنگ
gritted
درشت ماسه سنگ
grit
درشت ماسه سنگ
macro
کلان درشت دستور
macromolecular chemistry
شیمی درشت مولکول
macroprogramming
درشت برنامه نویسی
macrosplanchnic build
هیکل درشت تنه
capitalizes
باحروف درشت نوشتن
macroptic hallucination
توهم درشت بینی
macro expansion
بسط درشت دستور
capitalizing
باحروف درشت نوشتن
lunker
نوعی ماهی درشت
runts
کبوتر خانگی درشت کوتوله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com