English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
degreasing پاک کردن مواد روغنی به وسیله ضد چربی کم کردن چربی
Other Matches
lipoma تومر خوش خیم چربی غده چربی
fat soluble قابل حل در چربی محلول در حلالهای چربی
lipoprotein مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
lipide مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
lipid مواد چربی که شامل پیه وموم وفسفاتیدوسروبروزیدها میباشد
glycogenesis تشکیل مواد قندی ازمولکولهای غیر نشاسته مانند پرتئین و چربی
In the long run fatty food makes your arteries clog up. در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
degreasing اب کردن چربی
fat چربی چربی دار
fattest چربی چربی دار
fatter چربی چربی دار
fats چربی چربی دار
fattest چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fats چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fatter چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fat چربی دار کردن فربه یا پرواری کردن
fatter چربی
greasily با چربی
thin کم چربی
greasiness چربی
fattest چربی
thinned کم چربی
creaminess چربی
oils چربی
fatness چربی
oil چربی
myelin چربی پی
oiling چربی
meager بی چربی
thins کم چربی
thinnest کم چربی
lubricous چربی
thinners کم چربی
adiposeness or diposity چربی
meagre بی چربی
lipid چربی
fatless بی چربی
fats چربی
oiliness چربی
greased چربی
greasing چربی
fat چربی
grease چربی
greasy چربی
lipide چربی
wool fat چربی پشم
lipoid شبه چربی
wool grease چربی پشم
vegtable fat چربی گیاهی
leather head چربی دانه
aliphatic چربی دار
casein پنیر بی چربی
sebaceous چربی دار
comedo چربی دانه
skim milk شیر بی چربی
lard چربی خوک
animal fat چربی حیوانی
lipuria چربی در پیشاب
fatty چربی مانند
lipotropic چربی سوز
lipophilic چربی گرای
lipophilic چربی دوست
lipomatous چربی مانند
adipic وابسته به چربی
adipocere چربی لاش
adipose tissue بافت چربی
blackheads چربی دانه
whipping cream خامهی پر چربی
blackhead چربی دانه
fattiness خاصیت چربی
grease روغن چربی
greasing روغن چربی
fat is insoluble in water چربی در اب حل نمیشود
greased روغن چربی
flense چربی گرفتن از
suint چربی پشم
grease trap چربی گیر
grease trap بازیابی چربی
emulsion ذرات چربی دراب
emulsioned ذرات چربی دراب
lubricity شهوانی بودن چربی
blobber چربی یاپیه نهنگ
saturated fats چربی اشباع شده
emulsioning ذرات چربی دراب
greasily به شکل روغن یا چربی
unsaturated fat چربی اشباع نشده
adipose tissue چربی حیوانی پیه
lipolysis تجزیه وتحلیل چربی
emulsions ذرات چربی دراب
saturated fat چربی اشباع شده
fatback چربی پشت خوک
blubbers چربی اوردن هایهای گریستن
blubbering چربی اوردن هایهای گریستن
poly unsaturated fat پلی چربی اشباع نشده
lard گوشت خوک چربی زدن
butyrometer الت سنجش چربی شیر
blubber چربی اوردن هایهای گریستن
blubbered چربی اوردن هایهای گریستن
I clinched a lucrative deal. معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
lanoloin چربی پشم که در ارایش مورداستعمال دارد
lardon تکه چربی که لای گوشت گذارند
lardoon تکه چربی که لای گوشت گذارند
pate de foie gras خمیر چربی جگر غاز ودنبلان
greasing روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
blubber چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
grease روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
greased روغن زدن روغنکاری نمودن چربی گریس
suet چربی سخت دور کلیه وکمر گوسفند
lactoscope شیرازما اسباب ازمایش پاکی یا چربی شیر
blubbers چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbering چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
blubbered چربی بالن وسایرپستانداران دریایی چاق شدن
lubricants مواد روغنی
lubricant مواد روغنی
lipotropic موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
myelin sheath ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
pope's eye غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
lanolin لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
oil buffer ضربت گیر روغنی یا دافع روغنی
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
bulls گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
add insult to the injury <idiom> [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
mineralize مواد معدنی جمع کردن
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
mainlining مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
cure meat نمک سود کردن مواد غذایی
latensify بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
shoot up <idiom> مواد را از راه تزریق مصرف کردن
mainline مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
mainlined مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
mainlines مواد مخدر به شاهرگ تزریق کردن
keying material مواد موردلزوم برای رمز کردن کلمات
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
lion heart مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
grader ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
bacteriolysis مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
charter اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
powered خاموش کردن یک وسیله
craning وسیله بلند کردن
hoisted وسیله بلند کردن
cranes وسیله بلند کردن
run کار کردن یک وسیله
hoists وسیله بلند کردن
craned وسیله بلند کردن
power خاموش کردن یک وسیله
provide وسیله فراهم کردن
runs کار کردن یک وسیله
provides وسیله فراهم کردن
powering خاموش کردن یک وسیله
hoist وسیله بلند کردن
powers خاموش کردن یک وسیله
crane وسیله بلند کردن
ground tackle وسیله مهار کردن قایق
diddling تحریف کردن به وسیله داده
synchronization عمل سنکرون کردن دو وسیله
automatize خودکار کردن یک وسیله دستی
diddles تحریف کردن به وسیله داده
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
diddled تحریف کردن به وسیله داده
squilgee وسیله نظافت کردن کف ناو
diddle تحریف کردن به وسیله داده
groups جمع کردن چندین وسیله با هم
strickle وسیله تیز کردن داس
group جمع کردن چندین وسیله با هم
belay وسیله پیچیدن محاط کردن
ptomaine مواد الی قلیایی سمی که دراثر پوسیدگی باکتریها برروی مواد ازتی تشکیل میگردد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com