Dictiornary-Farsi | پستی که از راه خشکی برود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
overland mail	پستی که از راه خشکی برود


Other Matches

it pleased him to go	خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
i advised him to go there	به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
provided he goes at once	بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
central postal directory	دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
print	برود
let him go	برود
printed	برود
prints	برود
he insists on going	اصراردارد که برود
let him go	بگذارید برود
he refused to go	نخواست برود
he is not willing to go	نیست برود
he was made to go	او را وادارکردند برود
tell him to go	بگویید برود
it is necessary for him to go	باید برود
he was signalled to go	باو اشاره شد که برود
he did not d. to go	جرات نکرد که برود
he durst not go	جرات نکرد که برود
it is necessary for him to go	لازم است برود
he is indisposed to go	مایل نیست برود
show someone the door <idiom>	خواستن از کسی که برود
he needs must go	ناچار باید برود
in order that he may go	برای اینکه برود
i made him go	او را وادار کردم برود
he was motioned to go	باو اشاره شد که برود
none but the old shold go	کسی مگربزرگان برود
he refused to go	حاضر نشد برود
out of sigt out of mind	از دل برود هر انکه از دیده برفت
Seldom seen soon forgotten . <proverb>	از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
out of sight out of mind	از دل برود هر انچه از دیده برفت
dare he go?	ایا جرات دارد برود
Long absent, soon forgotten. <proverb>	از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
sticker [guest]	مهمانی که نمی خواهد برود
it is necessary for him to go	براو واجب است که برود
mainland	خشکی
barrenness	خشکی
land n	خشکی
dry land	خشکی
aridity	خشکی
xeransis	خشکی
drought	خشکی
land	خشکی
parchedness	خشکی
stiffness	خشکی
droughts	خشکی
dryness	خشکی
constipation	خشکی
drouth	خشکی
crispness	خشکی
dry gap bridge	پل خشکی
rigidity	خشکی
terra firma	خشکی
leanness	خشکی
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb>	جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
liberty man	ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
loosen	از خشکی در اوردن
landfalls	دیدن خشکی
waterfront	پیشرفتگی خشکی در اب
landlocked	محصور در خشکی
landlocked	محاط در خشکی
waterfronts	پیشرفتگی خشکی در اب
landfall	دیدن خشکی
overland route	راه خشکی
overland	از راه خشکی
lands man	اهل خشکی
corkiness	سبکی خشکی
chapt	خشکی زدن
catatonic rigidity	خشکی کاتاتونیایی
huskiness	درشتی خشکی
hypnotic rigidity	خشکی هیپنوتیسمی
ankylosis	خشکی بند
land breeze	باد خشکی
absolute drought	خشکی مطلق
landsman	اهل خشکی
aground	به خشکی نشسته
landings	ورود به خشکی
zerophytes	خشکی پسند
constipate	خشکی اوردن
xerophytes	خشکی پسند
landing	ورود به خشکی
landward	بسوی خشکی
loosens	از خشکی در اوردن
stiff neck	خشکی گردن
loosening	از خشکی در اوردن
spit	یک نقطه از خشکی
spits	یک نقطه از خشکی
loosened	از خشکی در اوردن
I am counting(relying) on you, dont let me down.	روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
humpty dumpty	کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?	چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Those who lose must step out.	هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
chap	خشکی زدن پوست
eschar	خشکی پوست زخم
He is curt ( rigid , strict ) .	آدم خشکی است
dyschezia	خشکی مزاج [پزشکی]
constipation	خشکی مزاج [پزشکی]
landside	طرف روبه خشکی
costiveness	خشکی مزاج [پزشکی]
xerostomia	خشکی دهان [پزشکی]
land carriage	حمل و نقل خشکی
dry mouth	خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth syndrome	خشکی دهان [پزشکی]
spit	پیشرفت خشکی در دریا
spits	پیشرفت خشکی در دریا
terraqueous	شامل خشکی ودریا
terrarium	نمایشگاه جانوران خشکی
welter	درهم و برهمی خشکی
land lubber	ادم خشکی مانده
deflection	ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections	ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] .	او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
amphibian vehicle	وسیله نقلیه برای خشکی و اب
land	به خشکی امدن پیاده شدن
jump instruction	موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
You cannot make a crab walk straight . <proverb>	نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
actions	که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action	که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
landfall	دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landsman	کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
road haulier	حمل کننده کالا از طریق خشکی
portage	حمل قایق سبک روی خشکی
landfalls	دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him.	او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
threshholds	سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold	سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
ball back	ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
thresholds	سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
to ask somebody out	از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
holm	جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
landfall n	دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
horse	اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
rliness	پستی
roguishness	پستی
vileness	پستی
zipcode	کد پستی
prosternation	پستی
scoundrelism	پستی
scrubbiness	پستی
scurviness	پستی
seediness	پستی
knavishness	پستی
shabbiness	پستی
subservience or cy	پستی
squalidity	پستی
lowland	پستی
post code	کد پستی
plebeianness	پستی
vulgarism	پستی
lowlihead	پستی
sordidness	پستی
lowliness	پستی
lowness	پستی
meaness	پستی
zip codes	کد پستی
muckiness	پستی
zip code	کد پستی
wretchedly	به پستی
paltriness	پستی
pitifulness	پستی
plebeianism	پستی
squalidness	پستی
ingloriousness	پستی
postal	پستی
debasement	پستی
currishness	پستی
abasement	پستی
abjection	پستی
postage	حق پستی
abjectness	پستی
mails	پستی
degradation	پستی
bastardization	پستی
mail	پستی
baseness	پستی
brassiness	پستی
despicableness	پستی
turpitude	پستی
blackguardism	پستی
ignobleness or ignobility	پستی
humbleness	پستی
humbly	به پستی
ribaldry	پستی
misery	پستی
miseries	پستی
flunkeyism	پستی
villainy	پستی
inferiority	پستی
doggery	پستی
doggedness	پستی
despicably	به پستی
meanness	پستی
joint	دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
post-	مجموعه پستی
recess	پستی تورفتگی
mail services	خدمات پستی
postal services	خدمات پستی
sordidly	از روی پستی
sneakingly	از روی پستی
servilely	از روی پستی
scurvily	از روی پستی