English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
madras پیراهن درشت باف سفید نخی
Other Matches
dress shirts پیراهن سفید مردانه
dress shirt پیراهن سفید مردانه
alb پیراهن سفید و بلند کشیشان
watermarks علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermark علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
leukon عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
platina پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
shirt پیراهن
overdress پیراهن رو
shirt-tail ته پیراهن
shirts پیراهن
shirting پیراهن
sark پیراهن
shirt-tails ته پیراهن
nightshirt پیراهن خواب
nightshirts پیراهن خواب
jerseys پیراهن ورزشی
sweatshirt پیراهن ورزش
shirts پیراهن پوشیدن
sweatshirts پیراهن ورزش
tunicated پیراهن پوش
tunc پیراهن نظامی
pull over پیراهن کش ورزش
tee shirt پیراهن بی یقه
jersey پیراهن ورزشی
shirtmaker پیراهن دوز
shirt پیراهن پوشیدن
shirttail پشت پیراهن
shirttail دامن پیراهن
shirt maker پیراهن دوز
dickey یقه پیراهن
dicky یقه پیراهن
t shirt پیراهن بی یقه
tunicate پیراهن پوش
leukocyte گویچه سفید خون گلبول سفید خون
An open-neck shirt. پیراهن سینه باز
sacks پیراهن گشاد و کوتاه
sacked پیراهن گشاد و کوتاه
raise cain پیراهن عثمان کردن
blouse پیراهن یاجامه گشاد
jerseys زیر پیراهن کشباف
dress shirt پیراهن عصر مردانه
dress shirt پیراهن لباس رسمی
dress shirts پیراهن عصر مردانه
dress shirts پیراهن لباس رسمی
bustier پیراهن کوتاه زنانه
decolletage پیراهن سینه باز
cento پیراهن چهل تکه
union suit پیراهن و شلوار یکپارچه
blouses پیراهن یاجامه گشاد
jersey زیر پیراهن کشباف
sack پیراهن گشاد و کوتاه
cuffs سردست پیراهن مردانه
cuff سردست پیراهن مردانه
cuffed سردست پیراهن مردانه
cuffing سردست پیراهن مردانه
maxi پیراهن زنانه دامن بلند
midi پیراهن زنانه با دامن متوسط
to tuck one's shirt in پیراهن را توی شلوار کردن
neck band یخه پیراهن یا جامه دیگر
The shirt doesnt fit me. این پیراهن اندازه ام نیست
he sold the shirt off his back پیراهن تنش راهم فروخت
sport shirt پیراهن یقه باز ورزشی
night shirt پیراهن خواب مردانه یاپسرانه
she wears a shirt پیراهن پوشیده است برتن دارد
skivvy زیر پیراهن وزیر شلواری کوتاه
hair shirt پیراهن مویی که برای ریاضت میپوشند
chemise لباس خواب یا زیر پیراهن زنانه
shirt-tail بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
shirt-tails بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
bustier پیراهن زیر تنگ و کرست مانند زنانه که تا کمر میآید
xanthochroid شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
majuscular درشت
rough-hewn درشت
magnifier درشت کن
harsher درشت
coarse درشت
harsh درشت
rough hewn درشت
crass درشت
sturdy درشت
coarse fibred نخ درشت
coarse grained درشت
macro generator درشت زا
coarser درشت
coarsest درشت
shin bone درشت نی
sturdier درشت
sturdiest درشت
macro درشت
rough درشت
grossed درشت
hulking درشت
gruff درشت
tibia درشت نی
tibias درشت نی
grosser درشت
grosses درشت
jumbos درشت
grossest درشت
grossing درشت
roughest درشت
macrosomatic درشت تن
shank درشت نی
of a coarse fibre نخ درشت
jumbo درشت
abrupt درشت
gross درشت
grained درشت
harshest درشت
text hand دستخط درشت
cobnut فندق درشت
lumped تکه درشت
bumble bee زنبور درشت
buckshot ساچمه درشت
coarse gravel شن درشت دانه
majuscule حرف درشت
lump تکه درشت
lumps تکه درشت
rappee انفیه درشت
magnified درشت کردن
magnifications درشت نمایی
boldfacing درشت نمایی
boldface حرف درشت
gritting ماسه درشت
gritted ماسه درشت
grained درشت باف
grit ماسه درشت
grits ارد درشت
hulking درشت استخوان
magnification درشت نمایی
rough spoken درشت سخن
rudas درشت گنده
roughest درشت ناهموار
magnifies درشت کردن
magnify درشت کردن
magnifying درشت کردن
rough درشت ناهموار
costard سیب درشت
macrography درشت نویسی
macro difinition درشت تعریف
macro definition درشت تعریف
macro declaration درشت اعلان
macro assembler درشت همگذار
macro assembler درشت همگزار
macro درشت دستور
largest درشت لبریز
larger درشت لبریز
snowberry اقطی گل درشت
macro call درشت فراخوان
large درشت لبریز
macro instruction درشت دستور
macro instruction درشت دستورالعمل
macro library درشت کتابخانه
macrograph خط و تصویر درشت
macroinstruction درشت دستور
gross درشت بافت
grossed درشت بافت
grosser درشت بافت
grosses درشت بافت
grossest درشت بافت
grossing درشت بافت
macrocycle درشت حلقه
macrocode دستورالعملهای درشت
macrocode درشت برنامه
macro processor درشت پردازشگر
largeof limb درشت اندام
shower درشت باران
showered درشت باران
engross درشت نوشتن
showering درشت باران
showers درشت باران
grumpish ترشرو درشت
chesty درشت پستان
macromolecule درشت مولکول
gaint molecule درشت مولکول
megalopsia درشت بینی
exaggerated stereoscopy درشت نما
brutish بی شعور درشت
megalopsis درشت بینی
macroscopic درشت نمود
humble bee زنبور درشت
kerria برگ درشت
kersey شال درشت
crus درشت نی ساق
magnifier درشت نما
macropsia درشت بینی
of a coarse fibre درشت بافت زمخت
macrocyclic effect اثر درشت حلقهای
bigaroon یک جور گیلاس درشت
positional macro درشت دستور مرتبهای
coarse sieve غربال سوراخ درشت
macrocyclic musks مشکهای درشت حلقهای
macroptic hallucination توهم درشت بینی
rip saw اره دندانه درشت
magnification factor عامل درشت نمایی
was grinted in large t. با حروف درشت چاب
vespid زنبور درشت و سرخ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com