Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
to send for a person
پیغام برای کسی فرستادن که بیا
Other Matches
send word for him
پیغام برای او بفرستید
to send to the press
برای چاپ فرستادن
serve a notice on someone
برای کسی اخطار فرستادن
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
ascender
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
messages
پیغام
errand
پیغام
intelligencer
پیغام بر
message
پیغام
despatching
پیغام
errands
پیغام
despatched
پیغام
dispatch
پیغام
dispatches
پیغام
dispatched
پیغام
despatches
پیغام
pigeongram
پیغام کبوتر
message
پیغام دادن
worded
پیغام خبر
messenger
پیغام اور
messengers
پیغام اور
mercury
پیک پیغام بر
beginning of message
شروع پیغام
errand
پیغام رسانی
errands
پیغام رسانی
masseuse
پیغام رسان
to send a message
پیغام د ادن
d. of a message
رسانیدن پیغام
word
پیغام خبر
to send word
پیغام دادن
messages
پیغام دادن
error massage
پیغام خطانما
telephone message
پیغام تلفنی
send word
پیغام دادن
message
[of something ]
[to somebody]
پیغام
[از چیزی]
[به کسی]
errands
فرمان پیغام بری
errand
فرمان پیغام بری
multiplexing
انتقال چندتایی پیغام ها تسهیم
error message
پیام خطا پیغام اشتباه
cable
پیغام تلگرافی تلگراف زدن
cabled
پیغام تلگرافی تلگراف زدن
worid
عبارت پیغام خبر قول عهد
mailboxes
انباره پیغام های پستی صندوق پست
mailbox
انباره پیغام های پستی صندوق پست
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
despatches
فرستادن
to a. letter
فرستادن
remitting
فرستادن
despatching
فرستادن
packs
فرستادن
consigns
فرستادن
consigning
فرستادن
dispatched
فرستادن
consigned
فرستادن
pack
فرستادن
consign
فرستادن
dispateh
فرستادن
give off
<idiom>
فرستادن
dispatches
فرستادن
remit
فرستادن
remitted
فرستادن
dispatch
فرستادن
despatched
فرستادن
to send off
فرستادن
send round
فرستادن
to serve a subpoena on
فرستادن
hand over
فرستادن
to send off
فرستادن
send out
فرستادن
to send back
پس فرستادن
send back
پس فرستادن
send in
فرستادن
sends
فرستادن
send
فرستادن
despatch
فرستادن
remits
فرستادن
sending
فرستادن
returning
پس فرستادن عودت
issue
نشریه فرستادن
jamming
پارازیت فرستادن
issued
نشریه فرستادن
issues
نشریه فرستادن
missend
اشتباها فرستادن
returns
پس فرستادن عودت
returned
پس فرستادن عودت
consignments
امانت فرستادن
consignment
امانت فرستادن
send on
جداگانه فرستادن
forwarded
فرستادن رساندن
forward
فرستادن رساندن
retransmit
دوباره فرستادن
remittances
فرستادن پول
remittance
فرستادن پول
imparadise
به بهشت فرستادن
return
پس فرستادن عودت
call for some one
پی کسی فرستادن
transmissibility
قابلیت فرستادن
to send a message
پیام فرستادن
mission
بماموریت فرستادن
to send down rain
باران فرستادن
to send for a person
بی کسی فرستادن
to send on fools errand
پی نخودسیاه فرستادن
mail
باپست فرستادن
mails
باپست فرستادن
pulsing
فرستادن موج
missions
بماموریت فرستادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
send up
بزندان فرستادن
send-up
بزندان فرستادن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
send-ups
بزندان فرستادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
circularize
بخشنامه فرستادن به
to mail a letter
[American English]
نامه ای را با پست فرستادن
circularize
پرسش نامه فرستادن
to send for a person
عقب کسی فرستادن
to send soldiers into the streets
سربازان را به خیابانها فرستادن
refers
فرستادن بازگشت دادن
to e. carpets to the europe
فرش به اروپا فرستادن
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
re export
دوباره بیرون فرستادن
transmissibility
فرا فرستادن پذیری
refer
فرستادن بازگشت دادن
referred
فرستادن بازگشت دادن
to send something to my friend
چیزی را به دوستم فرستادن
despatches
روانه کردن فرستادن
dispatches
روانه کردن فرستادن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
fades
کج فرستادن گوی گلف
fade
کج فرستادن گوی گلف
radios
پیام رادیویی فرستادن
despatched
عزیمت فرستادن پیام
radioing
پیام رادیویی فرستادن
radioed
پیام رادیویی فرستادن
radio
پیام رادیویی فرستادن
despatched
روانه کردن فرستادن
dispatched
روانه کردن فرستادن
dispatch
عزیمت فرستادن پیام
dispatches
عزیمت فرستادن پیام
radiographic
پیام رادیوتلگرافی فرستادن
delivers
فرستادن توپ به هدف
to post a letter
[British English]
نامه ای را با پست فرستادن
red herrings
پی نخود سیاه فرستادن
red herring
پی نخود سیاه فرستادن
deliver
فرستادن توپ به هدف
despatching
عزیمت فرستادن پیام
dispatched
عزیمت فرستادن پیام
dispatch
روانه کردن فرستادن
despatching
روانه کردن فرستادن
despatches
عزیمت فرستادن پیام
schools
بمدرسه فرستادن درس دادن
ship
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
outclearing
فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
ships
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
dispatchment
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
accred it
با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
fool's errand
فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands
فرستادن دنبال نخود سیاه
wirephoto
بوسیله بی سیم عکس فرستادن
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
school
بمدرسه فرستادن درس دادن
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to send a message to somebody
پیامی به کسی فرستادن
[سیاسی یا اجتماعی]
radiographs
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
supplied
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegates
محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegated
محول کردن به جای بدتر فرستادن
railroads
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
railroad
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
radiograph
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
relegating
محول کردن به جای بدتر فرستادن
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
disseminating
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminate
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
relegate
محول کردن به جای بدتر فرستادن
enclosing
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com