Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (7 milliseconds)
English
Persian
physiognomies
چهره بیرونی
physiognomy
چهره بیرونی
Other Matches
visage
چهره
physiognomy
چهره
puss
چهره
to keep one's countenance
چهره
feature
چهره
faces
چهره
featured
چهره
visages
چهره
features
چهره
featuring
چهره
physiognomies
چهره
face
چهره
anaemic
زرد چهره
facial angle
زاویه چهره
facial expression
حالت چهره
face
چهره طرف
faces
چهره طرف
complexions
رنگ چهره
complexion
رنگ چهره
flushing
چهره گلگون کردن
flushes
چهره گلگون کردن
flush
چهره گلگون کردن
tears rained down his cheeks
اشک بر چهره اش روان شد
pokerface
چهره خشک وبیحالت
amimia
اختلال بیانگری چهره
effigies
چهره برجسته روی سکه
effigy
چهره برجسته روی سکه
lineament
خطوط چهره صفات مشخصه
lineaments
خطوط چهره صفات مشخصه
He is a new face in the company .
چهره تازه ای درشرکت است
she has lost her roses
چهره گلگونش زعفرانی شده است
A happy heart makes a blooming visage.
<proverb>
قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
straight face
چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
to face somebody
[something]
چهره خود را بطرف کسی
[چیزی]
گرداندن
out
<adv.>
بیرونی
bakkat
بیرونی
cortical
بیرونی
dooryard
بیرونی
extern
بیرونی
outdoor
بیرونی
external
بیرونی
externals
بیرونی
exterior
بیرونی
exteriors
بیرونی
outer
بیرونی
out door
بیرونی
outward
بیرونی
bailey
باروی بیرونی
base-court
حیات بیرونی
bailey
دیوار بیرونی
external socket
پریز بیرونی
outwall
دیوار بیرونی
outworld
جهان بیرونی
outside
در بیرون بیرونی
outsides
در بیرون بیرونی
the crown of the teeth
دندان بیرونی
outer shell electron
الکترون بیرونی
extrados springing line
پاطاق بیرونی
foreign
بیرونی ناجور
acrotic
بیرونی خارجی
arbor support
یاطاقان بیرونی
external force
نیروی بیرونی
extrinsic
بیرونی خارجی
extrinsic values
ارزشهای بیرونی
horn-work
[استحکامات بیرونی با دو سنگر]
outgoing traffic
جاده به راستای بیرونی
outside influence
نفوذ بیرونی یا خارجی
over
بیرونی شفا یافتن
rinds
پوسته بیرونی هرچیزی
outwards
بطرف خارج بیرونی
scarf skin
پوشش یاغلاف بیرونی
the crown of the teeth
قسمت بیرونی دندان
outer work function
انرژی خروج بیرونی
toa
قسمت بیرونی سر چوب
outer shell electron
الکترون لایه بیرونی
externally heated arc
قوس گرمیونایی بیرونی
chorion
پرده بیرونی جنین
over-
بیرونی شفا یافتن
base court
حیاط بیرونی یاعقبی
out
فاش شدن بیرونی
out-
فاش شدن بیرونی
outed
فاش شدن بیرونی
outward
بطرف خارج بیرونی
rind
پوسته بیرونی هرچیزی
outpart
قسمت بیرونی یا دوردست
exteriority
حالت بیرونی یافاهری دلبستگی به
geophysics
علم اوضاع بیرونی و طبیعی زمین
external ear
گوش بیرونی
[کالبد شناسی بدن انسان]
outer ear
گوش بیرونی
[کالبد شناسی بدن انسان]
ageum son
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
labrum
لب زیرین بند پائیان لبه بیرونی صدف لب
figural rug
[pictorial]
فرش تصویری
[در این نوع بافت چهره انسان و یا مناظر قسمت اصلی فرش را تشکیل داده و معمولا در ابعاد کوچک بافته می شود.]
relief
نقش یا گل برجسته
[این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
applebus
امکان میدهد که به سایرکامپیوترها وصل شده و یک شبکه ایجاد کند تا اطلاعات یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگرانتقال یابدیک دستگاه بیرونی که به ریزکامپیوتر ACINTOSH
labral
وابسته به لب زیرین بندپائیان یا لبه صدف ه لبه بیرونی صدف
tips
باکهای خارجی سوخت باکهای بیرونی سوخت
outside
اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
outsides
اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com